غلامحسین ابراهیمیدینانی:
چهره ماندگار فلسفه ایران میگوید که معراج پیامبر (ص) در زمان صورت نگرفت بلکه در لازمان بود، این لازمان است که ما در عبادات خود طی میکنیم و همان است که زمانی پیامبر (ص) از معراج بازگشتند.
عقیق: غلامحسین ابراهیمیدینانی همزمان با میلاد پیامبر اسلام (ص) در برنامه معرفت شبکه چهارم سیما، در تفسیر غزل فیض کاشانی:
«از جمال مصطفی روئی بیاد آمد مرا/ وز دم و یس القرن بوئی بیاد آمد مرا
فکرتم در سر معراج نبی اوجی گرفت/ قرب حق و سوی بی سوئی بیاد آمد مرا
در کنار بحر علم ساقی کوثر شدم / از بهشت معرفت جوئی بیاد آمد مرا»
گفت: جمال همان صورت است که فیض بدان اشاره کرده است. بوی حق یعنی چه؟ اینکه پیامبر میفرماید من بوی رحمان را از جانب یمن حس میکنم (در داستان اویس قرنی) این بوی حق یعنی چه؟ یا شعرا که میگویند «ذوق» یا میگویند که فلانی شاعر «با ذوقی» است. لغت ذوق یعنی چشیدن. شاعر چه چیزی را میچشد؟ حلوا یا سرکه میخورد؟ چشیدن ظاهری که نیست. ذوق چشیدن است. یک چشیدن معنوی است که خیلی در مفاهیم نمیآید و یکدفعه ذائقه او یک مطلب را میگیرد. یا شامه مرد الهی یک مطلبی را میگیرد.
معمولاً ما با حواس ظاهری سروکار داریم و از بوئیدن و چشیدن و…ظاهرش را میفهمیم ولی این حواس ظاهری یک حواسی در باطن ما دارد. به قول مولانا که فرمود:
پنج حسی هست غیر از پنج حس / آن چو زر سرخ است و این حس همچو مس
یعنی اگر پنج حس ظاهری دارید، پنج حس باطنی هم دارید. که آنها زر هستند و طلا و این حس ظاهری مس است. شما ذائقه معنوی دارید و یک مطلب را میچشید. نمونههای اینها در قرآن کریم آمده است که حضرت یعقوب (ع) بوی پیراهن یوسف (ع) را میشنود. اینها شامه است.
*دنیای امروز غرق در حواس ظاهری است
متأسفانه دنیای امروز کمتر به معنویت توجه میشود و ما غرق در حواس ظاهری هستیم که در آزمایشگاه مورد توجه قرار میگیرد، حس معنوی انسان بسیار مهم است و بیشتر فهم عمیق انسان با آن حواس معنوی صورت میگیرد، اگر ما فقط ظواهر را میفهمیدیم و به عالم معنوی کار نداشتیم چه کار میخواستیم بکنیم؟ هر چند که کل این طبیعت مهم است ولی اگر تنها این آثار را بفهمیم باز هم معنی طبیعت را نمیفهمیم. معنی طبیعت را با چشم میبینیم یا با ادراک باطن؟ با ادراک باطن. خود ما از طبیعت هستیم ولی چیزی در ماست که فوق طبیعت است، این روح است که به طبیعت معنی میدهد و طبیعت برای معنی داشتن نیاز به روح دارد.
کانت فیلسوف آلمانی میگوید که انسان سه وظیفه مهم دارد نخست باید بداند که چه میتواند که بداند، دوم چه کاری میتوانیم انجام دهیم و سوم به چه چیزی میتوانیم امیدوار باشیم.
*چگونه از اسارت گذشته رها شویم
انسان چه زمانی امیدوار به آینده است؟ زمانی که از گذشته دست بکشد. اگر کسی اسیر گذشته باشد، توان اندیشیدن به آینده را ندارد. چگونه ما میتوانیم از اسارت گذشته دست بکشیم؟ زمانی میتوانیم که خود از گذشته رها شده و به آینده امیدوار شویم. بعضی از مردم اسیر گذشته هستند و اسیر تعلیمات گذشته خانوادهشان هستند البته خانواده خوب است اما فرض کنید یک خانواده منحرف که فرزندانشان هم اسیر گذشته آنها هستند، باید از گذشته تجربه آموخت نه اینکه اسیر گذشته بود!
همین کلام پیامبر (ص) که میگوید من بوی اویس قرن را از یمن احساس میکنم امیدواری است، این خیلی مسئله مهمی است در گذشته هم به طور اجمال گاهی به این امر اشاره کردیم روح دنیای امروز مدرنیته که البته قصد انتقاد ندارم چون جهان امروز پر عظمت است و پیشرفت علم محیرالعقول است ولی یک پیام دارد و جهان امروز میگوید فقط پیش به سوی آینده و این عصاره تعلیمات امروز است! مدرنهای عالم هم این پیام را گوش دهند تا کجا باید به پیش برویم؟ این سوی دارد یا ندارد؟ زمان هرچه به پیش برود در زمان پیش میرود یا در لازمان؟ هرچه برویم زمان است آیا هر چه در زمان بروم از زمان بالاتر میروم؟ خیر . در زمان میرویم کشفیات میکنیم و نقاب از طبیعت بردار و برای رفاه بشر بکوش اما فقط در زمان به پیش میرویم باید به سوی بی سویی برویم و این حرکت فوق زمانی است و همان است که سمبلش در معراج ختمی مرتب است معراج در لا زمانی است و حضرت در لازمان پیش میرفت.
کسی شاید بگوید که چرا این حرف را میزنی؟ در روایت داریم که حضرت وقتی از لازمان بازگشتند چفت در خانه هنوز باز بود، یعنی مسافتی که حضرت طی کرده بود در محاسبات ما در ریاضیات در نمیآید و این در زمان نبوده است، بیتی که شما خواندید همان «قرب حق و سوی بی سویی بیاد آمد مرا » است. بنابراین در عبادت به هر طرف برویم به طرف حق است این سو نیست، بی سویی است. سوی جغرافیایی ندارد سوی «الی الحق» است اما سویش جهت جغرافیایی ندارد.
منبع:فارس