بیا و سـر بـه روی سینـهام بگذار، مهدیجان
شرر زد بـر درونـم زهـر آتشبـار، مهـدیجان
بیـا تـا سیـر بینـم وقـت رفتن، ماه رویت را
که میباشد مرا این آخرین دیدار، مهدیجان
در ایـام جوانـی سیـر گردیـدم ز جـان خود
ز بس بر من رسیـد از دشمنان آزار، مهدیجان
از آن ترسم که بعد از من، تو در تنهایی و غربت
به موج غم گذاری چهره بر دیوار، مهدیجان
تـو در ایـام طفلـی بیپـدر گشتـی، عزیزِ دل
مرا شـد در جوانـی پـاره قلب زار، مهدیجان
از آن میسوزم ای نور دو چشم خود، که میبینم
تو بهر گریه کردن هـم نداری یار، مهدیجان
غـم تـو بیشتـر باشـد ز غمهــای پـدر، آری
اگر چه دیـدهام من محنت بسیار، مهدیجان
تـو بایـد قرنها در پـرده غیبت کنـی گریه
بُود هـر روز روزت مثل شامِ تـار، مهدیجان
تو باید قرنها چون جد مظلومت علی باشی
به حلقت استخوان باشد، به چشمت خار، مهدیجان
بگیر از مرحمت، فردای محشر، دست «میثم» را
سلام ما به تو و سامرای اطهر تو
سلام ما به حرمخانه منور تو
سلام بر تو و برحُرمتت که جبرائیل
جبین گذاشته بر آستانه در تو
سلام ما به تو ای عسکری لقب که خدا
نهاده خیل ملک را معین و عسکر تو
سلام ما به شکوه و به شوکت و قدرت
که آگه ست از این قدر و جاه داور تو
قسم به عمر کمت ای گل بهشت رسول
دوباره زنده شده یاد عمر مادر تو
سلام ما به دل پاره پارهات هر دم
سلام اهل سماواتیان به پیکر تو
سلام ما به تو و آن گلی که از داغت
شرر گرفته دل او کنار بستر تو
ز بس که رعشه بجانت فتاده بود از زهر
به دست او شده سیراب لعل اطهر تو
صدای آیه امن یجیب میآید
بپاس آن گل درد آشنا و مضطر تو
که مستجاب شود هر دعا ز محضر تو
به روز حشر «وفائی» کجا غمی دارد
اگر که ثبت شود نام او به دفتر تو
کعبه دل بنا شده به سمت و سوی سامرا
غربت چهار امام را دیده کبــــوتر بقیــــــــــع
بانگ زند نالهی دل، ز نـــــالههای سامرا
اشک دوباره میچکد از غم کوچههای تنگ
نالهی مادری رسـد ز کوچـــــههای سامرا
هیچ کــــــــــجا برای دل کربُبلا نــمیشـود
کرب شده بلا شده کربُبلای ســــــــــــامرا
کِلک خیــــال من مگر دوباره بوی عشق دید
که چشم ژاله میدمد ز لالههای ســـامرا
کشتی انتظار ما نشسته بر ســـــــاحل غم
مهدی بیا ظهور کن ز جــــــمعههای سامرا
پـــدر به آواز بلند تو را صـــــدای میزنــــــــد
صلای را جواب گوی ز جـــــــــای جای سامرا
«مهدی کویر»
منبع: خبرگزاری فارس
کدخبرنگار211007