17 بهمن 1400 5 رجب 1443 - 14 : 22
کد خبر : ۴۴۲۸۳
تاریخ انتشار : ۰۷ دی ۱۳۹۳ - ۱۰:۱۸
گفت‌‌وگو با حجت الاسلام شهاب مرادی:
افزایش برخی آمار‌ها نگران‌کننده است. نرخ طلاق در سال گذشته۲/ ۹ درصد افزایش داشته درحالی که نرخ ازدواج تنها دو دهم درصد، رشد پیدا کرده‌ است.
عقیق:حجت‌الاسلام والمسلمین شهاب مرادی در گفت‌وگو با ماه‌نامه خانه خوبان عوامل رشد فزاینده طلاق و دلایل کاهش ازدواج و نیز راه‌های برون رفت از بحران‌های خانوادگی را به بحث نشسته است.

بداخلاقی‌های سیاسی و اجتماعی نقش  زیادی بر روابط خانوادگی دارد. باید برای این موضوعات فکری کرد. طلاق یک مسئله و ناهنجاری اخلاقی است؛ منشأ طلاق فشار روانی و استرس است و ضرهای جبران ناپذیری به شخص و جامعه وارد می کند و این قضیه در ارتباط با زنان و  کودکان در جامعه بیشتر است، زیرا این قشر از قشرهای آسیب پذیر جامعه به شمار می روند.

* علت افزایش طلاق در سال‌های اخیر چه بوده است؟ چه دلیلی برای افزایش دو برابری طلاق در4 سال اخیر وجود دارد؟

 دختری که در 19 سالگی ازدواج کرده و شش ماه بعد طلاق گرفته است، تحت‌فشار روانی قابل‌توجهی است، حتی خواهر و برادرهای این افراد هم تحت‌فشار هستند. آمار بالای طلاق تنها در سال گذشته نشان می دهد که جامعه در چه منجلاب و گرفتاری فرو رفته و چرا به این موضوعات توجه بیشتر نمی شود تا جامعه در یک ورشکستگی اخلاقی، اجتماعی و روانی  فرو نرود.

 به جای برگزاری و همایش های بی تأثیر، مهارت افزایی، شوهر داری، طریقه محبت کردن، همسر داری، تربیت کردن فرزند را به فرزندان و جامعه بیاموزیم و حتی در دانشگاها و مدارس بجای اینکه وقت دانشجو را با مباحث بی ارزش که هیچ ارزشی برای زندگی او ندارد، بگیریم، مبانی دینی و ارزشی برگرفته از آموزه های مکتب اسلام ناب محمدی( ص) را مانند طریقه خانه داری، انتخاب شوهر و همسر را  آموزش بدهیم تا جامعه مفیدتری داشته باشیم.

به نظر می‌‌رسد در رابطه با این آموزش‌ها به‌شدت مشکل داریم!باید بدانیم اشکال در نظام آموزشی است ،مدرسه و محیط های آموزشی مانند کانون پرورش جای تربیت نیست ، مدرسه جای آموزش  و تحصیل است و این جایگاه خطیر به عهده پدر در محیط و خانواده  است. مدرسه و مراکز دیگر نمی تواند نقش خانواده را در تربیت فرزند به عهده بگیرند زیرا نظرها و سلیقه ها در این گونه مراکز متفاوت می باشد ،در آموزش مهمترین هدف جامعه ، رسیدن به شغل است نه تربیت .

 اگر آموزه های دینی در خانواده و مراکز آموزشی و پرورشی به درستی اجرا شود و انواع مهارت افزایی در دوست یابی را بیاموزند و آسیبهای دوستی خیابانی و عشق های خیابانی را یاد بدهند و هشدار هم بدهند دیگر جوان حاضر نخواهد بود به طرف این گونه موضوعات برود و چه برسد به اینکه به آن  فکر کند.

بسیاری معنای عشق را  اشتباه فهمیدند و گمان می کنند هرکس احساس دل‌ شوره و بی‌قراری داشته باشد و قلبش تند بزند،  پس عاشق شده است.

 عشق معنای پاکی دارد که در خیابانها و پارکها به دست نمی آید، بلکه باید در محیط خانه و خانواده آن را پیدا کرد.

 والدین باید در تربیت خانواده نقش مؤثری داشته باشند و تربیت را به مدرسه واگذار نکنند و از مسجد انتظار پرورش را نداشته باشند، از آن‌جا كه خانواده خود نیاموخته، نمی‌تواند آموزش بدهد. اغلب خانواده‌ها سواد کافی در خصوص مسائل دینی و تربیتی را ندارند.

 *برای انتخاب درست باید چه نکاتی را مدنظر قرارداد؟

انتخاب همسر به مجموعه‌ای از مهارت‌ها نیاز دارد. مثلا فرد قبل از انتخاب همسر باید بدبین باشد، اما پس از انتخاب همسر بايد تعامل و تفاهم كند و پس از عروسی هم باید کاملاً خوش‌بینی حاکم باشد. پس از عروسي بايد خودخواهی برود و فداکاری جایگزین آن شود. جاي توجه به مسائل «خودم» قبل از ازدواج است، اما متأسفانه جوانان ما، قبل از انتخاب همسر، کاملاً ایثارگر هستند، اما بعد از انتخاب همسر می‌پرسند پس خودم چی؟ برخی از ازدواج، برداشت اشتباهی دارند. مثلاً وقتي پسر فردی شرور است، می‌گویند با ازدواج  خوب می‌شود! ولي ازدواج که برای خوب شدن پسر نیست. ازدواج می‌کند و اوضاع بد‌تر هم می‌شود.

 این عدم توانایی انتخاب درست از کجا ناشی می‌شود؟ چرا ما متوجه نمی‌شویم که بیش‌تر طلاق‌ها از همین مورد ناشی می‌شود؟

در جامعه با یک آمار چهار میلیونی از زنانی روبه‌رو هستيم كه هميشه دختران و خانواده‌های آن‌ها اغلب دلایلی هم‌چون اعتیاد، خشونت، و محدود کردن،  را علت طلاق می دانند در حالی که مشکل اعتیاد است. پسرها و خانواده آن‌ها نيز اغلب پاسخ می‌دهند: به دلیل مشکلات روحی و روانی دختر! اما کمتر می‌شنویم كه بگویند من طلاق گرفتم، چون انتخاب همسر بلد نبودم؛ چون خانواده بلد نبودند از من حمایت کنند و بلد نبودند از من در انتخاب همسر پشتیبانی کنند.

هیچ‌کس نمي‌گويد من طلاق گرفتم چون در مرحله انتخاب همسر مشکل داشتم. كمتر كساني هستند كه بگویند ما انتخابمان خوب بود، اما آن عواملی که می‌توانست ما را در کنار هم خوب نگه دارد، نمی‌شناختیم یا مهارت‌های لازمش را نداشتیم  بسيار كمتر مي‌شنويم كه كسي بگويد «من هم سهمی در طلاق داشتم». در مشاوره‌ها کم می‌شنویم که بگوید من آمده‌ام تا سهم خودم را شناسایی و ضعف‌هایم را جبران کنم.

نباید آمار طلاق را بر اساس آمار و درصد اشتباه انتخاب همسر و ازدواج بیان کنیم. بلکه باید بگوییم100 ازدواج داریم حالا از این 100 ازدواج چند مورد منجر به طلاق می‌شود؟ و چند مورد منجر به آشفتگی و عدم تناسب و در مقابل، چند درصد موجب رضایت و تولید آرامش و تشکیل یک خانواده موفق، شاد و مولد آرامش می شود؟

 اما ما با تمام نق زدن‌ها و با تمام طنزهایی که در حقیقت، خودشان ناقض تفاهم جامعه هستند، غیرمستقیم به این آمار دامن می‌زنیم؛ مثلاً شما در یک جلسه چهارهزارنفری هستید و به‌محض این‌که مجری می‌گوید: هرکسی عکس مادر خانم در جیب داشته باشد، زن‌ذلیل است، همه می‌زنند زیر خنده! اين‌كه جامعه تا این اندازه روی این نسبت‌ها حساس است، نشان‌ می‌دهد که آشفتگی و گسستگی در خانواده‌هاي ما یک موضوع کاملاً جدی است. روشن است كه واژه‌هایی مانند زن‌ذلیل در جامعه‌ای ایجاد می‌شود که رابطه زن و شوهر تعریف درستی ندارد.

بسیاری از مشکلاتِ پس از ازدواج که منجر به طلاق و شکست می‌شود، به روزگار قبل از ازدواج و به مرحله انتخاب برمی‌گردد.

یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های جوانان قبل از ازدواج كه نقطه تمرکز نگرانی‌های دختران و پسران است، شناخت همسر آینده‌شان است، اما بيشتر افراد از کم‌هزینه‌ترین و درست‌ترین شیوه و آسان‌،  كه همان حذف موارد اشتباه و نادرست در گام نخست است، غفلت می‌کنند! اساساً فرایند شناخت کامل همسر، هم‌زبانی و تفاهم با او پروسه‌ای طولانی دارد و مراحل تکمیلی آن در ایام پس از ازدواج (بین شش ماه تا سه سال پس از ازدواج و تشکیل خانواده) اتفاق می‌افتد؛ البته در اين مدت نباید به انتظار معجزه نشست، زيرا ازدواج با برخی افراد ریسک بسياري مي‌طلبد و از آغاز آشنایی قابل پیش‌بینی است و صرف ابراز علاقه و امثال آن چیزی را تغيير نمي‌دهد.

 این‌گونه ازدواج‌ها در تمام موارد به شکست (اعم از طلاق و جدایی، سردی روابط و...) منجر می‌شود. راهکار عاقلانه و مطمئن، حذف انتخاب‌های نادرست است؛ البته مهارت‌های بسیاری وجود دارد که دختر و پسر قبل و پس از ازدواج باید آن‌ها را فرابگیرند.

 *مهارت‌هایی که زن و مرد باید در حین زندگی بدانند

باید مهارت زندگی مشترک را بلد باشیم، اما نکته اصلی این است که این مهارت باید در کجا فراگرفته شود؟ متأسفانه در مدارس به ما کار گروهی یاد نداده‌اند،. همه ما لجبازی را بهتر از رفاقت یاد گرفته‌ایم. از آن‌جا كه کار گروهی بلد نیستیم، بعد از ازدواج نمي‌توانيم بگوییم كه یکی شده‌ایم؛ شما یکی نشده‌اید. شما دو نفر هستید که یک خانواده را تشکیل داده‌اید که این خانواده هویت دارد. یکی از مواردی که سبب ایجاد اختلاف زوج‌های جوان می‌شود، دخالت والدین یا دوستان و اطرافیان است درحالی که اولین  ضرورت خانواده نوپا، درک استقلال است؛ بايد بدانند كه خودشان یک خانواده هستند، مثل خانواده پدر و مادر همسرشان. همان‌گونه كه آن‌ها را مستقل می‌دانند، این احساس استقلال را در خودشان ‌هم داشته باشند. دوم این‌که مناسبات و ارتباطاتشان را با سایر خانواده‌ها تنظیم کنند. تنظیم نوع رابطه با دیگران بسیار مهم است.

 اسلام یک میزان مشخص و ثابت برای روابط معین نمی‌کند. یک‌جا می‌گوید: با نزدیکانت در ارتباط باش حتی به‌اندازه یک سلام! در جای دیگر می‌گوید: با نزدیکانت در ارتباط باش به‌اندازه نوشیدن یک لیوان آب! اين توصيه‌ها به اين معناست كه قطع رابطه و قطع‌رحم خط قرمز است. کیفیت آن کم‌ و زیاد مي‌شود ولی نباید قطع شود.

همه انسان‌ها باید ارتباط خود را با خانواده اصلی‌شان که در آن نقش فرزند را دارند، حفظ کنند و حقوق واجبی را که در قبال والدین، برادر و خواهربه عهده دارند، انجام دهند. این وظیفه است، یعنی باید به‌عنوان خانواده نوپا یک مناسباتی را با خانواده‌های اصلی‌شان داشته باشند. زن و شوهر جوان بايد تمرین کنند تا مناسبات خانواده نوپا را با خانواده همسرشان تنظیم کنند؛ یعنی در نيكي به والدين، همسرمان را ياري كنيم، اما باید دقت کرد که همه این‌ها با حفظ استقلال خانواده باشد؛ یعنی وقتی خانواده ما کاری را برای خانواده خودش یا خانواده همسرش انجام می‌دهد، یک خانواده مستقل این کار را انجام داده است نه پسر برای پدرش یا دختر برای والدینش.

 گاهي خانواده‌ها حمایت می‌کنند و ما تصور می‌کنیم که دخالت می‌کنند. وقتی حمایت می‌کنند باید از آن‌ها تشکر کنیم. خود پذیرفتن حمایت، به‌نوعی نشانگر کرامت آدمی است.

 بعضی از زوج‌ها می‌گویند ما حمایت کسی را نمی‌خواهیم، ولي بايد بدانيد اگر جوان و خانواده نوپا، به صورتي‌که کرامتشان حفظ شود، کمک یا حمایتی را قبول کنند، رفتار کریمانه انجام داده‌اند. دخالت و تحقیر بد و حمایت خوب است. بايد تفاوت این دو  برای زوج‌ها و والدین آنها توضیح داده شود. ومهارت‌ و آموزه‌هاي بسياري آموزش داده شود.

این موضوع تحت تأثیر باورهای گوناگونی است که در خانواده‌ها شکل‌گرفته است. باورهايي مانند این‌که فرزند، مزاحم خوشی و تفریح زوج است یا این‌که فرزند ما را به ادامه زندگی مجبور می‌کند.

باور‌ها را باید اصلاح کرد که فرزند موجب برکت در زندگی است. بايد باور كنيم كه رسول خدا(ص) به فرزندان ما مباهات می‌کنند! بايد درك كنيم كه فرزند، مزه زندگی را شیرین‌تر و مفهوم خانواده را بهتر می‌کند. زمانی که اين‌گونه مفاهیم به باور تبدیل شود در کنار برخی مهارت‌ها و آموزه‌ها، زن و شوهر مي‌توانند براي فرزند دارشدن، برنامه‌ريزي و زمان‌بندي كنند؛ آموزه‌هايي همانند اين‌كه در علوم پزشکی می‌گویند بارداری بالای ۳۵ سال ریسک بالایی دارد.

آموزش‌ مهارت‌های زندگی، نقش اساسی در شکل‌گیری یک زندگی موفق دارد و فقدان آن سبب بروز بسیاری از مشکلات می‌شود

 مهارت‌های زندگی مسئله ساده‌ای نیست که هرکسی بیاید و ادعا کند که آن می داند یا اگر کتاب بخواند، می‌تواند آن را یاد بگیرد. اين‌كار نیاز به مربی، نظارت، استاد و معلم است. کسانی که می‌خواهند این مهارت‌های زندگی را فرابگیرند، باید در کلاس‌های آموزشی مهارت تربیت فرزند، شوهر داری و همسردرای  شرکت کنند. حرف بزنند و تمرین کنند.

گفت‌وگو: ملکه‌سادات امجد و  زهره بانی در خانه خوبان

 
منبع:حوزه
گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: