07 آبان 1400 23 (ربیع الاول 1443 - 16 : 14
کد خبر : ۴۴۰۳۷
تاریخ انتشار : ۰۱ دی ۱۳۹۳ - ۱۷:۳۹
آمدم ای شاه پناهم بده ...
پیاده و سواره و هر کس با رسم و مرام و آداب خودش از دور و نزدیک برای زیارت حرمش می‌آیند، امامی که حسابی هوای زائرانش را دارد و این را بارها به ما رسانده و ثابت کرده است زائرانی که هر کدام برای خودشان ماجرایی دارند.
عقیق:
*شیخ عباس تربتی
ملا عباس تربتی، از عرفا و علمای همین عصر خودمان است از اهالی تربت حیدریه بود و همان جا کشاورزی می‌کرد اهل کشف و کرامات بود و توی بحث و فقه جزو علمای زمان بود، کتاب فضیلت‌های فراموش شده را پسرش حسینعلی راشد درباره او نوشته است
 می‌گویند شیخ عباس همیشه قصد چند روز زیارت می‌کرد و راه می‌افتاد سمت مشهد، یک بار همسرش قبل از راه افتادم به او سفارش می‌کند از مشهد برایش یک جفت نعلین یا همان کفش خودمان را بیاورد، شیخ عباس چشمی می‌گوید و می‌رود و فردای آن روز بر می‌گردد و یک جفت کفش و به همسرش می‌دهد همسر شیخ با تعجب می‌پرسد «چقدر زود برگشتی» شیخ جواب می‌دهد « رفته بودم نعلین بخرم، حالا به قصد زیارت می‌روم و چند روزی هم می‌مانم»

حالا مزار این عارف بزرگ توی صحن نو، یا همان آزادی، آخرین غرفه ضلع شمال‌غربی است، شیخ این طور وصیت کرده که «مرا در صحن مطهر دفن کنید که قدم زائران حرم بروی چشم هایم باشد...»

*آیت‌الله بهجت

اذن به یک لحظه نگاهم بده...
آیت‌الله بهجت بارها گفته بود، زیارت باید قلبی باشد و برای رفتن داخل حرم باید اجازه گرفت.
«وقت وارد شدن به حرم اذن دخول را بخوانید و از امام اجازه بخواهید بعد به قلبتان مراجعه کنید و  ببینید آیا تغییر کرده یا نه؟اگر حالتان عوض شد یعنی حضرت‌(ع) به شما اجازه داده.

پس اگر حال داشتید بروید داخل و اگر حالتان عوض نشد، اصلا وارد حرم نشوید و بروید سراغ مستحب دیگری...» یکی از نزدیکان آیت‌الله درباره زیارتهایشان می‌گوید از در خانه که راه می‌افتاد سمت حرم تا برسد مدام دعا و قرآن می‌خواند و ذکر می‌گفت، همیشه از صحن پایین وارد می‌شد برای علما فاتحه‌ای می‌گفت؛ یک ساعتی در دارالزهد می‌نشست و زیارت می‌خواند و بعد می‌رفت سمت روضه و جلوی ضریح می‌ایستاد و چشم‌هایش را می‌بست مدتی با چشم بسته
می‌ایستاد، یکبار پرسیدم «این‌که چشمتان را می‌بندید روایتی هست؟»گفت «نه این‌طور تمرکز بیشتر است» بعد زیارت امین‌الله را همان جا می‌خواند، ضریح را می‌بوسید و می‌رفت بالا سر و نماز جعفر طیار می‌خواند، این شیوه زیارت آیت‌الله بود از جوانی تا 35 سالگی.

*شیخ مرتضی انصاری
گمنام ره عشق تو را، ننگ ز نام است...
شیخ مرتضی انصاری وقتی نذر کرد، تنها و پیاده‌ و گمنام برود زیارت امام رضا(ع) دانشمند و فقیه و مرجع تمام شیعه بود و رییس حوزه علمیه نجف، با کلی مرید و شاگرد سینه‌چاک اما یک بقچه نان برداشت و با همان لباس تنش پیاده راه افتاد سمت حرم.

ماجرای این نذر را میرزا ابوالحسن جلوه فهمید و برای دیگران روایت کرد، از قضا شبی شیخ به عنوان پیرمردی بی‌جا و مکان در حجره‌اش را می‌زند و اجازه می‌گیرد که شب را توی حجره او بخوابد، اتفاق ابوالحسن جلوه آن شب اسفار می‌خوانده و خلاصه از اطلاعات بالای پیرمرد به او شک می‌کند و با اصرار می‌فهمد او کیست؛ البته باقول این‌که تا وقتی آنجاست هویتش را به کسی نگوید، تا همان طور گمنام زیارتش را تمام کند.

*شیخ حسنعلی نخودکی
خورشید چشم‌های امام رئوف من...
شیخ حسنعلی مقدادی اصفهانی، یا همان نخودکی اهل زیارت‌های طولانی بود، ساعت‌ها می‌نشست توی شبستان‌های حرم و ذکر می‌گفت و شب تا صبح قرآن می‌خواند و به قول خودش ریاضت می‌کشید.

یک بار وقتی مشغول زیارت بوده، دچار شهود معنوی می‌شود و در عالم رویا می‌بیند درهای صحن عتیق را می‌بندند بعد امام رضا‌(ع) برای دیدن زائرانشان می‌آیند، روی صندلی کنار ایوان عباسی می‌نشینند و به همه زائرها حتی آنهایی که به خاطر گناه زیاد دیگر شبیه آدمی‌زاد نیستند با محبت نگاه می‌کند»

آیت‌الله نخودکی بعد از آن رویا از برگشتن به نجف منصرف می‌شود و در مشهد می‌ماند او بعدها به پسرش می‌گوید «این صحنه‌ها را که دیدم، تصمیم گرفتم بماندم و چشم بدوزم به لطف امام رئوف»
حالا مزار نخودکی توی صحن عتیق یا همان صحن انقلاب است، کنار ایوان عباسی، درست همان جایی که صندلی امام بود ای جاده‌ها گسیل تمام زمین شوید...

 *علامه طباطبایی
موسیا! آداب دانان دیگرند...
شاید بین علما و آدم‌های بزرگی که هر کدام در زیارت برای خودشان رسم و عادتی داشته‌اند، علام طباطبایی بیشتر از بقیه قصه «موسی و شبان» را می‌پسندید و معتقد بود به این‌که «هیچ آدابی و تربیتی مجوی..» شاید خیلی‌ها تصور می‌کردند فیلسوف بزرگی مثل علامه طباطبایی کمتر به زیارت برود، برای همین هم در یکی سفرهای مشهد یک نفر از علامه را دوره کرده بودند پرسید «شما هم به حرم می‌روید» علامه گفت «بله»

آن طرف دوباره پرسید شما هم مثل عامه مردم ضریح حضرت را می‌بوسید؟»
علامه جواب داد « نه تنها ضریح، بلکه خاک و در و تخته حرم راهرو و هر چه متعلق به اوست می‌بوسم.؟

کسانی که همراه علامه بودند دیده بودند که او چطور با دست‌هایی که می‌لرزیدند، آستانه درها را می‌گرفت و با تمام وجود می‌بوسید وارد صحن می‌شد، یکبار وقتی علامه می‌خواست به سمت ضریح برود  به او می‌گویند، آقا حرم شلوغ است وقت دیگری بروید!» علامه می‌گوید خب من هم یکی از شلوغ‌ها و می رود و مردم هم که نمی‌شناختندش بهش راه نمی‌دهند علامه هر چه سعی کرد دستش به ضریح نمی‌ رسد و آخر هم مردم هلش می‌دهند عقب وقتی بر می‌گردد دوروبری‌ها می‌پرسند «چطور بود؟»علامه می‌گوید خیلی خوب بود خیلی لذت بردم
خیلی‌ها از علامه شنیده بودند که چطور حسرت مردم عادی را می خورند که همین‌طور می‌روند جلو و ضریح را می‌بوسند...

*آیت‌الله اراکی
زوجود بی‌نیازش طلب نیاز کردن...
آیت‌الله اراکی مرجع و فقیه بزرگی بود، در سن 80-90 سالگی هم زیارت‌هایش را کامل به جا می‌آورد، بعد  از زیارت حرم، دور ضریح را می‌گشت، بعد می‌رفت بالا سر مسجد کوچکی که درست بالای سر امام وصل به حرم است، آنجا دو رکعت نماز می‌خواند و بعد می‌ایستاد و تمام زیارت امین‌الله و جامعه را همان‌طور ایستاده می‌خواند و اشک می‌ریخت تا آخر...

آیت‌الله اراکی، یکبار از سفر مشهد برگشته بود، برای کسانی که رفته بودند دیدنش تعریف می‌کند که حتی نتوانسته حاجتش را به امام بگوید، نه اینکه نتوانسته، رویش نشده با این‌که اصلاً از قم به قصد طلب همین حاجت راه می‌افتد سمت مشهد 10 روزی هم مشهد می‌ماند و هر روز با رعایت کامل آداب می‌آید، زیارت روز اول غسل می‌کند لباس تمیز می‌پوشد دم ورودی اذن دخول می‌خواند و بعد از زیارت دو رکعت نماز می‌خواند و بعد هم زیارت‌نامه را اما همین که می‌خواهد حاجتش را بگوید حس می‌کند حال طلب نیاز ندارد، پس چیزی نمی‌گوید، فقط می‌گوید «آقا یک حاجتی دارم بعداً می‌گویم خدمتتان» روز دوم باز هم همین‌طور، روز سوم باز هم همین‌طور؛... حتی روز دهم هم دلش نمی‌آید حاجتش را به امام بگوید، روز آخر وقت خداحافظی فقط می‌گوید «آقا حاجتی دارم دفعه بعد می‌گویم انشالله...»
شاید چون می‌خواسته با تمام وجود عرض نیاز کند از وجود بی‌نیازش.

*حاج آقا ابوترابی
جا مانده دلی به زیر پایت زائر
حاج آقا ابوترابی از آن کسانی بود که تا زنده بود هر سال کاروانی راه می‌انداخت و پیاده تا حرم امام رضا‌(ع) می‌آمد توی اسارت این نذر را کرده بود که اگر آزاد شود، هشت سفر با پای پیاده تا حرم امام رضا‌(ع) برود، سال اول سه نفری این سفر را رفتند، سال دوم شدد 70-80  نفر، آزاده‌های دیگر هم همراهشان شدند، سال سوم بالای 200 نفر بودند، می‌گویند حاج آقا این همه راه پیاده می‌آمد، تا حرم، اما توی حرم از صحن امام خمینی‌(ره) جلوتر نمی‌رفت. می‌رفت توی یکی از حجره‌ها می‌نشست و زیارتش را می‌واند حتی وقتی بهش اصرار می‌کردند قبول نمی‌کرد. انگار ادبی داشت که بهش اجازه نمی‌داد از آن جلوتر برود، حالا هم مزارش توی همان حجره است، کنار قبر پدرش و آیت‌الله مجتهدی حجره‌ای که اغلب درش بسته است.


منبع:باشگاه خبرنگاران
گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: