عقیق:همه گفتند حسین و جگرم گفت حسنسینه و دست و سر و چشم ترم گفت حسنگوشم از بدو تولد به شما عادت کردمادرم گفت حسین و پدرم گفت حسننامتان را به کنار پدرم گفتم و گفتای خدا شکر که پیشم پسرم گفت حسنبعد از این خوب تر است جای صفاتی مثلسفره دار و پدر جود و کرم گفت حسنزائری در وسط صحن غریب الغربادید تا گنبد زیبای حرم، گفت حسن...تا که جارو زدن صحن رضا را دیدمچشم خیس و مژه ی رفتگرم گفت حسنقاسمت راهی میدان شد و دیدند همهخواهری موی پریشان ز حرم گفت حسنپایه ی نهضت خونین حسین صلح تو بودآیه ی نهضت خونین حسین صلح تو بودرضا قربانیمنبع:فرهنگ