یکی از مهمترین ابعاد در واقعه عاشورا بحث عبرتهای آن است که تاریخ را مرهون خود کرده و دامنه اثرگذاری آن به درازای تاریخ است، عبرتهایی که توجه به هر یک از آنها میتواند سبک زندگی بشر را دگرگون کرده و او را به سعادت رهنمون کند.
عقیق:از این رو در گفت وگویی با حجت الاسلام والمسلمین مصطفی سلطانی رئیس دانشکده شیعهشناسی دانشگاه ادیان و مذاهب و مولف کتابهایی همچون «تاریخ و عقاید زیدیه»، «مجموعه مقالات اسماعیلیه» و «تشیع در عراق» درباره عبرتهای عاشورا به گفت وگو پرداختهایم که مشروح بخش دوم و پایانی آن از نظرتان میگذرد: در بعد معنویت گرایی و اصلاح ارتباط با پروردگار، عاشورا چه عبرتهایی دارد و ما را به چه مسیری رهنمون میکند؟ غفلت از نیازهای روحی و معنوی برای همه انسانها پیامدهای ناگوار فردی و اجتماعی به همراه دارد، بویژه برای فرهیختگان و خواص جامعه خطرآفرین است. سیدالشهدا(ع) هنگام رویارویی با دشمن، حتی هنگام محاصره دشمنان، هرگز از این مسأله غفلت ندارند. از این رو، در تاریخ آمده است که در شب عاشورا در میان خیمه امام (ع) جنب و جوش عجیب و نشاط فوقالعادهای به چشم میخورد؛ یکی مشغول دعا و مناجات با خداست، دیگری مشغول تلاوت قرآن و به هنگام حمله دشمن در عصر تاسوعا، امام (ع) به قمربنیهاشم (ع) میفرمایند: «به سوی آنان برو و اگر توانستی امشب را مهلت بگیر تا به نماز و استغفار و مناجات با پروردگارمان بپردازیم. خدا میداند که من به نماز و تلاوت قرآن و استغفار و مناجات با خدا علاقه شدید دارم.»... چه زیبا تاریخ، حالات امام (ع) و یارانش را به تصویر میکشد، هنگامی که میگویند، «لهم دوِیٌّ کدویّ النحل بین قائم و راکع و ساجد». از این درخواست در آن موقعیت به خوبی میتوان به اهمیت معنویت و خودسازی پیبرد. این کار امام (ع) بیانگر آن است که هرگز نباید به دلیل کار و گرفتاری زیاد از خودسازی و توجّه به معنویات غفلت کرد، زیرا موفقیتهای انسان در همه عرصهها در گرو همین توفیق است. از جمله شواهد در اثبات این مدعا، توجه و تذکر به معاد و یاد مرگ توسط امام (ع) و یاران با وفایشان است، چنانچه میفرمایند: «اگر این بدنها برای مرگ آفریده شدهاند، پس چه بهتر که به صورت شهادت باشد». حضرت (ع) در عرصههای مختلف با عناوینی چون بیان بهترین نوع مرگ، شناسایی حیات و مرگ واقعی... متذکر این نکته هستند، به بیان دیگر بارزترین پیامهای نهضت عاشورا، شناسایی مفهوم حیات و زندگی، مطلوب مطلق در عرصه هستی است. امام (ع) در روز عاشورا به یاران و سلحشوران خود، مرگ را این گونه تعریف کردند: «صبراً بنی الْکرَامِ فَما الْاالموت إِلَّا قَنْطَرَهٌ یعبرُ بِکُم عنِ الْبؤْسِ والضَّراءه إِلَى الْجِنَانِ الْواسعهِ والنَّعیمِ الدائمه»، ای بزرگزادگان صبر کنید که مرگ پلی بیش نیست که شما را از فشارها و ناراحتیها عبور داده، به بهشتهای پهناور و نعمتهای ابدی میرساند. ایشان در این بیان نه تنها مرگ را پایان خط زندگی نمیدانند، بلکه آن را سرپل و آغاز حرکت جدید معرفی میکنند. عبور از این رودخانه بدون پل امکان ندارد و همه کمالات بویژه کمال حیات در آن سوی پل است. بیشتر سخن امام (ع) در این فرمایش برای کسانی بود که به دنیا و مظاهر زود گذر دنیا دلبسته بودند و از کرامت و معنویت انسانی و حیات جاودانه آدمی غافل شده بودند. «موت فی عزٍّ خَیرٌ منْ حیاهٍ فی ذُل»؛ مرگ همراه با عزت بهتر از حیات و زندگی توأم با ذلّت است. «لیس الموت فی سبیل العزِّ إلاّ حیاهً خادهً و لیست الحیاهُ مع الذّلِّ إلاّ الموته الذی لا حیاهَ معه» مرگ در راه عزت جز حیات و زندگی جاودانه نیست و زندگی توأم با ذلت، مرگ تهی از حیات است. در بیانی دیگر میفرمایند: «مرگ در نظر من چیزی جز سعادت و خوشبختی نیست و زندگی با ظالمان را جز ننگ و خواری نمیبینم. امام (ع) در این بیانات، حیات و زندگی حقیقی را توأم با عزّت و مرگ را همراه با ذلّت، معرّفی کردهاند. گاهی این هدف امام (ع) از زبان یاران عاشورایی ارایه میشود. وقتی امام (ع) از حضرت قاسم بن الحسن (ع) پرسیدند که مرگ در نزد تو چگونه است؟ عرض کرد: «أحلی منَ العسل»؛ مرگ نزد من شیرینتر از عسل است. «لا أرهب الموته إذ الموت رقی»؛ از مرگ باکی ندارم؛ زیرا مرگ مایه رشد و تکامل است. باید توجه داشت که سخنان سالار شهیدان (ع) و یاران با وفایشان برگرفته از آیات قرآن است، آنجا که میفرمایند: «آنها که در راه خدا کشته میشوند، زندهاند»؛ بنابراین، منظور از زندگی، همان حیات معقول است، حیاتی که مستند به دلیل و برهان باشد، حیاتی که از آنِ خدا و برای خدا در جریان قرار میگیرد که در این صورت، زندگی طبیعی و مادی یک وسیله مناسب برای وصول به آن حیات معقول است که شخص آگاه و بینا در راه به دست آوردن آن، حاضر است صدها بار دست از آن زندگی طبیعی محض بردارد و این احساس با عظمت در شب عاشورا در یاران فداکار امام (ع) کاملاً مشهود است و همگان آن را نقل کردهاند. در بعد مسؤولیت پذیری افراد جامعه نسبت به انحراف و انحطاطی که جامعه را به مسیر انحطاط و سقوط میکشاند، چطور؟ عاشورا چه عبرتهایی دارد؟ فارغ از تحلیلهای متفاوتی که در قیام کربلا ارایه شد، تقریباً همه تحلیلگران بر این علت که احساس مسؤولیت امام (ع) در مقابل شرایط فرهنگی، اجتماعی، سیاسی... حاکم بر جامعه خود عاملی برای شکل گیری قیام بوده است، اتفاق نظر دارند حضرت (ع) نیز این معنا را در وصیتنامه سیاسی الهی خود به برادرشان محمد بن حنفیه این گونه بیان میفرمایند: «انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لاظالما و... لطلب اصلاح فی سیره جدی محمد (ص) و ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر... من از روی خودخواهی، غرور و خیرهسری یا به منظور ایجاد فساد و آشوب و ظلم و ستمگری به پا نخاستهام، بلکه قیام من برای اصلاح امور مسلمانان و... اجرای برنامه امر به معروف و نهی از منکر در میان امت اسلامی است». یعنی امر به معروف و نهی از منکر از جمله انگیزههای قیام حضرت بوده است. به بیان مقام معظم رهبری، «اوّلین عبرتی که در قضیّه عاشورا ما را متوجه خود میکند این است که ببینیم چه شده که پنجاه سال بعد از درگذشت پیامبر (ص)، جامعه اسلامی به آن حد رسید که کسی مثل امام (ع) ناچار شد برای نجات جامعه این چنین فداکاری بکند... مگر چه وضعی بود که حسین بن علی (ع) احساس کرد که اسلام فقط با فداکاری او زنده میماند و الاّ از دست میرود؟ عبرت اینجاست، ما باید نگاه کنیم و ببینیم که چه شد که فردی مثل یزید بر جامعه اسلامی حاکم شد؟... چرا باید وضعی پیش بیاید که کسی مثل سیدالشهدا(ع) چارهای ندارد جز این فداکاری عظیم، که در تاریخ بینظیر است. چه شد که آنها به اینجا رسیدند؟ این همان عبرت است... چه شد که ۲۰ سال بعد از شهادت امیرالمؤمنین (ع) در همان شهری که ایشان حکومت میکردند، سرهای پسران امیرالمؤمنین (ع) را بر نیزه کردند و در آن شهر گرداندند... و دخترها و حرم امیرالمؤمنین (ع) را در بازار کوفه گرداندند...» در این کلام، رهبر انقلاب متذکر میشود که انسان باید نقش و وظیفه خود در جامعه و میزان مسؤولیتی که بر عهده اوست را درک کند تا عواقب نامطلوبی بر جامعه تحمیل نشود؛ زیرا درک نکردن و نپذیرفتن مسؤولیت توسط عموم مردم بخصوص خواص و نخبگان جامعه چنین شرایطی را بر جامعه علوی و امام معصوم تحمیل کرد. عاشورا یکی از زیباترین تصاویر تاریخ در نمایش عبور از دنیا به خاطر هدفی والا و کنار نهادن دنیا و مافیها است، در این باره عاشورا چه عبرتهایی دارد؟ دنیا و جلوههای آن چون مقامخواهی، رفاهطلبی، ثروت و شهرت از مهمترین و خطرناکترین عواملی بود که در لغزش مردم و خواص در سال ۶۰ و رویداد عاشورا نقش اساسی داشت. با نگاهی به تاریخ اسلام درمییابیم که اساس همه انحرافها، فتنهها، جنگهایی که از سوی خواص صورت گرفته، دنیاپرستی آنان بوده است. بر همین اساس پیامبر اسلام (ص) فرموده است: «حبّ الدنیا رأس کل خطیئه؛ دوستی دنیا سر و اساس همه گناهان است.» سیدالشهدا(ع) در منزلگاه «ذی حسم» یا روز دوم محرم راز و رمز تنهایی خود و دگرگونی بسیاری از مردم و کنارهگیری آنان از حق را دنیاگرایی آنان دانسته است: «مردم بنده دنیایند و دین لقلقه زبانشان. حمایت آنها از دین تا زمانی است که زندگی آنها در رفاه باشد و آنگاه که در بوته امتحان قرار گرفتند، دینداران کم میشوند». این کلام امام (ع) که فرمودند: «الناس عبید الدنیا» در حقیقت آسیبشناسی جامعه حضرت (ع) است. وقتی دنیا در نگاه انسان مسلمان، هدف و معبود شد و آخرت به فراموشی سپرده شد، باید منتظر وقایعی چون شهادت سیدالشهدا(ع) بود. ما در واقعه عاشورا شاهد حضوری منحصر به فرد و خاص از زنان هستیم، آیا در این باره نیز عاشورا حامل عبرتهایی تاریخی است؟ بله، از دیگر درسها و پیامهای حماسه جاودانه عاشورا، ارایه الگوی زن مسلمان و متعهد در انجام تکالیف الهی و ترسیم رسالت ایفای نقش زنان در حمایت از دین و رهبری در برابر حکومت ظالم و طاغوت و دفاع از ارزشها و قداستهاست. امام (ع) در طراحی نهضت الهی همواره اصرار داشتند که اهل بیت و زنان در این نهضت مشارکت داشته باشند و در برابر درخواستها بویژه درخواست برادرش محمد حنفیه و امه سلمه اصرار به همراهی آنان داشت و در نهایت، میفرمودند: «تدبیر الهی این است که اهل بیت و زنان همواره با من باشند»؛ زیرا زنان در جامعه اسلامی میتوانند چون مردان نقش آفرین باشند. نقش اهل بیت و زنان در معرفی اهداف نهضت عاشورا، حراست و حفاظت از امامت بعد از امام (ع)، تشریح ماهیت حکومت یزید، افشای جریان نفاق، برانگیختن افکار عمومی و عصیان مردم بر ضد حکومت فاسد بنی امیه و آثار متعدد دیگر، ثابت کرد که تدبیر امام (ع) در همراهی اهل بیت و زنان و مشارکت آنان در نهضت، بسیار هوشمندانه و حساب شده است و اگر چنین امری مورد توجه قرار نمیگرفت، نهضت عاشورا میماند و زمینه فراگیر و تداوم و اثر بخشی آن فراهم نمیشد. بر این پایه در قضیه کربلا دستورات عملی به زنان داده و مسؤولیتهای مهمی بر دوش آنها نهاده شد، بعد از شهادت امام (ع) و اصحاب، نوبت بلایا و مصایب به زنها رسید که از حیث صبر و ثبات قدم و قوت قلب و راستگویی و درست رفتاری و تدبیر و سیاست و احساسات قلبی، جهان و جهانیان را مبهوت و متحیر کردند. در حقیقت اتمام منظور و مقصود امام حسین (ع) در قضیه کربلا به عهده زنان بود که حضرت سید الشهدا(ع) برای به فعلیت رساندن مقصود خود که نابودی سلطه بنی امیه بود، آنان را با خود برد. هر یک از زنان وظیفه خود را به خوبی انجام دادند و امام (ع) را به اندازه توانایی خویش کمک کردند، به طوری که برمردان عالَم سبقت گرفته و دوش به دوش اصحاب امام (ع) قرار گرفتند؛ بخصوص حضرت زینب (س) عقیله بنی هاشم در این امر خطیر، یگانه معاون و یاور او بود و یک قسمت از هدف امام (ع) را به عهده گرفت؛ چه اینکه قضیه کربلا دارای دو مرحله بود: یکی حرکت به مدینه تا شهادت امام (ع)، دیگر از شهادت تا حرکت از شام یا ورود به مدینه. قسمت اول را امام حسین (ع) عهده دار بود وقسمت دوم که پرستاری اطفال و تحمل رنجها، مشقّتها، مصیبتها و تشریح ماهیت حکومت یزید و برانگیختن افکار عمومی بود، به حضرت زینب (س) محول شده بود؛ زیرا امام چهارم (ع) به ظاهر مریض بودند و نمیتوانستند به خوبی آن وظایف را انجام دهند و حفظ و نجات او از قتل جز به سکوت تام و میسر نمیشد. عقیله بنی هاشم (س) ظاهراً پرستار ایشان هم بودند. پس حضرت زینب (س) زنی بود که دوش به دوش اول مرد عالَم قدم در راه گذاشت. با توجه به عبرت آموزی آنچه عقیله بنی هاشم (س) بعد از شهادت برادرشان انجام دادند، کدام حرکات و راهبردهای ایشان برای ما دربردارنده عبرتهای ویژه است؟ برای این منظور باید به جلوههایی از نقش ایشان در نهضت عاشورا اشاره شود؛ نخست هدایت و کنترل بحران پس از شهادت سیدالشهدا(ع)، دوم پرستاری و نگهداری از امام سجاد (ع)؛ سوم حفظ جان امام چهارم (ع)؛ از دیگر نقشهای بسیار مهم ایشان، تلاش در جهت حفظ جان ولی خدا و امام بعد از سیدالشهدا(ع) بود و آن هنگامی بود که در مجلس عبید ا... بن زیاد فرمان قتل امام چهارم (ع) را صادر کرد، حضرت زینب (س) فرمودند: «ای پسر زیاد! آنچه از ما خون ریختهای تو را کافی است»، سپس دست به گردن امام چهارم (ع) انداختند و گفتند: به خدا قسم از او دست نخواهم داشت، اگر قصد کشتن او را داری، مرا هم با او بکش.» ابن زیاد با دیدن این وضعیت گفت: این زن را چنان میبینم که دوست دارد با این جوان کشته شود و اضافه کرد، او را واگذارید که همان بیماری او را بس است. دیگر نقش ایشان افشای جریان نفاق در کوفه و بیدار کردن جامعه خفته آن روز بود و نیز شکستن ابهت و اقتدار یزید. سخن گفتن یک زن در حال اسارت در مقابل قدرت خودکامه که به حسب ظاهر یک قیام را سرکوب کرده، احساس غرور و پیروزی میکند، کار معمولی و در چارچوب معیارهای متعارف، مشکل به نظر میرسد؛ اما آن حضرت (س) چنین معجزهای را از خود نشان دادند و چنان ضربه محکمی بر پیکر حکومت خودکامه و قدرت یزید وارد کردند که این ضربه ارکان حکومت را متزلزل کرد. آنجا که با یک تعبیر کوبنده خطاب به یزید فرمودند: «یابن الطلقاء» و این جمله کوتاه شجره نامه حکومت اموی را به مردم معرفی کرد. در یکی از فرازهای سخن خود اشاره کرد: «آه! چه شگفت انگیز است که؛ مردان خدا به دست حزب شیطان کشته شوند.» بعد اضافه کردند: «ای یزید! هر آنچه میخواهی، مکر و فریب و کوشش خود را به کارگیر، ولی هرچه تلاش و مکر به کار گیری، هرگز توان آن را نداری که ذکر ما را از یادها بیرون ببری و هرگز توان آن را نداری که وحی ما را نابود کنی.» بنابراین، ایشان در طول مدت زندگی و پس از حرکت از شام در مسیر راه و در مدینه نقش بسیار مهمی را در تبیین اهداف نهضت عاشورا و افشای جریان ضد دینی بنی امیه و تأثیر گستردهای در روشن شدن افکار عمومی جامعه و ایجاد تزلزل در ارکان حکومت و سقوط تدریجی آن داشت که خود از بزرگترین عبرتهای عاشوراست.