19 بهمن 1400 7 رجب 1443 - 36 : 22
کد خبر : ۴۳۴۴۹
تاریخ انتشار : ۲۲ آذر ۱۳۹۳ - ۰۹:۱۶
گرچه نام کربلا و یاد عاشورای محرّم سال ۶۱ هجری بعد از شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش، مرزهای جغرافیایی و تاریخی را درنوردید؛ اما پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) از همان هنگامه تولّد نواده معصومش حادثه عاشورا را برای امّت اسلامی بیان فرموده بود.
عقیق:جابر و یارانش برای اعلام وفاداری به ساحت مقدّس نبوّت و امامت، انزجار از رژیم ستمگر اموی، اطلاع رسانی و تبلیغ آرمانهای عاشوراییان و بیدار ساختن افکار عمومی، در فرصتی مناسب، اوّلین «کاروان زیارتی» را به حرکت درآوردند.
حال، اگر مبدأ این سفر و حرکت سرنوشت ساز را، شهر مقدّس «مدینه» بدانیم، چگونگی اطلاع جابر و همسفرانش(مردانی از بنی‎هاشم و اهل بیت) از ماجرای شهادت امام حسین(علیه‎السلام)، پرسشی است که باید به آن پرداخت:
الف) مسأله شهادت امام و اصحابش از طریق «احادیث نبوی و علوی» به آگاهی عموم مسلمانان - به ویژه مردم مدینه - رسیده بود.
ب) امّ المؤمنین امّ سلمه، به عنوان تنها همسر و بازمانده خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله)، پناهگاه شیعیان بوده و لذا بعد از رؤیای صادقه و مشاهده تغییر رنگ «تربت مقدّس کربلا» در شب یازدهم محرّم، در میان بنی هاشم حاضر شد و در حالی که اشک از دیدگانش جاری بود، اعلام کرد: «حسین، به شهادت رسید... .»(۲)
ج) عبیدالله بن زیاد - حاکم کوفه - بعد از فرستادن اسرای کربلا به شام، نامه‎ای به والی مدینه «عمرو بن سعید» نوشت؛ پس از رسیدن نامه به دست والی و آگاهی‎اش از حوادث عاشورا و اسارت اهل بیت (علیهم‎السلام)، عمرو بن سعید دستور داد در کوچه‎ها و معابر جار بزنند که: «حسین، کشته شده است.» مردم با شنیدن این خبر، به عزاداری پرداختند و بر قاتلان امام، نفرین فرستادند... .(۳)
یک روز «جابر بن عبدالله انصاری» با شاگردش «عطیة بن سعد» و گروهی از بنی هاشم و سادات علوی، تصمیم گرفتند مسیر طولانی حجاز تا عراق را - علی رغم خطرات راه و خفقان سیاسی حاکم - طیّ کرده و به «زیارت» امام حسین(علیه‎السلام) و شهدای کربلا نائل شوند.
د) منادی و هاتفی در روز عاشورا، خبر وقوع مصیبتی بزرگ را به گوش اهل مدینه رساند... .(۴)
فصل آشنایی
از آنجا که موضوع «زیارت اربعین» و «نخستین زائرانِ» آرامگاه شهدای کربلا، از طریق «عطیّة بن سعد عوفی کوفی» نقل شده، زیبنده است بعد از آشنایی مختصر با جابر بن عبدالله انصاری، به معرّفی وی نیز بپردازیم.
۱. جابر
وی پانزده سال پیش از هجرت، در مدینه به دنیا آمد. او و پدرش «عبدالله» از پیشتازان اسلام بودند؛ پدرش در جنگ اُحُد به شهادت رسید. جابر از یاران با وفای پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود که در ۱۹ غزوه شرکت کرد و احادیث فراوانی از آن حضرت نقل نموده؛ لذا مورد احترام همه فرقه‎های اسلامی است. وی همواره از مدافعان اهل بیت(علیهم‎السلام) به شمار می‎آمد. جابر سرانجام در سال ۷۸ (۷۴ یا ۷۹) هجری از دنیا می‎رود و پیکرش در «قبرستان بقیع» دفن می‎شود.(۵)
۲. عطیّه
وی از رجال علم و حدیث شیعه است که در کتاب های رجالی اهل سنّت نیز توثیق شده است. عطیّه در زمان خلافت امام علی(علیه‎السلام) (۳۶ - ۴۰ هجری) در کوفه به دنیا آمد و نامش هم توسّط آن حضرت انتخاب شده است. وی از شیعیان راستین و علمای بزرگ بوده که هماره به نشر معارف قرآنی و اهل بیتی می‎پرداخت؛ به گونه‎ای که از سوی عوامل حکومتی بنی امیّه مورد شکنجه و آزار قرار گرفته بود. عطیّه علاوه بر نقل احادیث - به ویژه خطبه فدکیّه فاطمه زهرا(علیهاالسلام) - از بزرگترین مفسّران بوده و تفسیری در ۵ جلد به نگارش درآورده است.
وی بعد از آشنایی با جابر بن عبدالله، به رتبه شاگردی‎اش مفتخر گردید؛ که متأسفانه برخی در گفتار و نوشتار خود، عطیّه را غلام جابر معرفی کرده‎اند!
عاقبت این مفسّر و محدّث والامقام در سال ۱۱۱ هجری، در زادگاهش(کوفه) چشم از جهان فرو بست.(۶)
«ما همراه جابر بن عبدالله انصاری به قصد زیارت قبر امام حسین(علیه‎السلام) حرکت کردیم؛ چون به کربلا رسیدیم، جابر نخست در کنار رودخانه فرات «غسل زیارت» نمود و پیراهن پاکیزه‎ای پوشید (همانند مُحْرِم، دو جامه سفید پوشید) و از کیسه‎ای عطرش را بیرون آورد (از من درخواست عطر کرد...) سپس لباس و بدنش را خوشبو ساخت و با پای برهنه به جانب قتلگاه حرکت کرد، در حالی که زبانش به نام و یاد الهی مترنّم بود.»
سفر زیارتی - سیاسی
یک روز «جابر بن عبدالله انصاری» با شاگردش «عطیة بن سعد» و گروهی از بنی هاشم و سادات علوی، تصمیم گرفتند مسیر طولانی حجاز تا عراق را - علی رغم خطرات راه و خفقان سیاسی حاکم - طیّ کرده و به «زیارت» امام حسین (علیه‎السلام) و شهدای کربلا نائل شوند. حرکت این کاروان زیارتی، آن هم با حضور صحابی کهنسال و گرانقدر پیامبر(صلی الله علیه و آله) و نیز همراهی عدّه‎ای از بنی‎هاشم، بازتاب گوناگونی را می‎تواند در افکار عمومی و نظام حکومتی بنی امیّه داشته باشد؛ که متأسّفانه حوادث و واکنش‎های مسیر این سفر، در منابع تاریخی و حدیثی بیان نشده است!
اربعین الحسین علیه السلام
به عبارت دیگر: رژیم سفّاک بنی امیّه برای پیشگیری و سرکوب انقلاب‎های مردمی، سیاست مکتوب و برنامه همه جانبه‎ای داشته؛ چرا که با انتشار واقعه جانسوز شهادت و اسارت خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله)، نخستین بازتاب مردمی‎اش ایجاد تنفّر، تظاهرات خیابانی و هجرت شیعیان به کربلا می‎باشد. از این رو، نیروهای اطلاعاتی و نظامی یزید، ورود و خروج افراد - به ویژه شخصیت‎ها - را تحت کنترل قرار داده و حداقل در شهر مدینه «حکومت نظامی و پلیسی» را برقرار می‎کنند. با این وجود، نوع برخورد کارگزاران و مأموران با حرکت سؤال برانگیز جابر بن عبدالله انصاری و بنی هاشم، در تواریخ و مقاتل، ثبت و ضبط نشده است.
البته می‎توان چنین نتیجه‎ای را نیز گرفت که:
الف) جابر و همسفرانش به شکل انفرادی و در زمان‎های مختلف، از مدینه بیرون آمده و در حوالی کربلا به هم پیوسته‎اند تا با آسودگی خاطر و امنیّت جانی، به زیارت شهیدان مشرّف شوند.
ب) احتمالاً جابر از کوفه و یا شهر دیگری عازم کربلا شده باشد.(۷)
احرام در میقات عشق
با نزدیک شدن کاروان زیارتی به منطقه کربلا، سیلاب اشک از دیدگان جاری شد و آوای مرثیه خوانی در فضای بیابان طنین افکند و دل‎های سوگواران در عطش زیارت قبور مطهر و تابناک شهدا، بی‎تاب شد...
بهتر آن است که قصّه ماندگار این مسافران «حریم نور» را از زبان عطیّه بشنویم:(۸)
«ما همراه جابر بن عبدالله انصاری به قصد زیارت قبر امام حسین(علیه‎السلام) حرکت کردیم؛ چون به کربلا رسیدیم، جابر نخست در کنار رودخانه فرات «غسل زیارت» نمود و پیراهن پاکیزه‎ای پوشید (همانند مُحْرِم، دو جامه سفید پوشید) و از کیسه‎ای عطرش را بیرون آورد (از من درخواست عطر کرد...) سپس لباس و بدنش را خوشبو ساخت و با پای برهنه به جانب قتلگاه حرکت کرد، در حالی که زبانش به نام و یاد الهی مترنّم بود.»
آری، «زیارت» آدابی دارد و «زائر» برای رسیدن به مقام قُرب الهی، بایسته است روح و جسم خویشتن را معطّر و پاکیزه سازد و با زمزمه نام معشوق آرام، آرام در مسیر وصال گام بردارد.
عطیّه عوفی در این باره نقل می‎کند: هنگامی که نزدیک قبر مطهّر سیدالشّهدا(علیه‎السلام) رسیدیم، جابر به من گفت: دستم را روی قبر بگذار.(۹) وقتی دستش را بر تربت آرامگاه امام نهادم، به یکباره از اعماق دل آهی کشیده و بی هوش شد؛ لذا بر سر و صورتش آب پاشیدم. چون به هوش آمد، سه بار فریاد برآورد: «یا حسین!»
آنگاه خطاب به آرامگاه امام، عرضه داشت: «حَبیبٌ، لا یُجیبُ حَبیبَه؛ آیا دوست، جواب سلام دوستش را نمی‎دهد؟!»
میهمان عرشیان
وقتی شیعیان زائر و سوگوار به قتلگاه رسیدند، با صحنه‎های دلخراشی رو به رو شدند؛ قبرهای گمنام، خیمه‎های سوخته، زمین خون آلود و تفتیده، نیزه‎ها و شمشیرهای شکسته، همگی بیانگر اوج جنایت یزیدیان و منتهای مظلومیت عاشورائیان بود. مشاهده همین تصاویر، خود روضه و مرثیّه‎ای است که دلها و چشم‎ها را با حال و هوای «کربلا و عاشورای محرّم ۶۱ هجری» پیوند می‎دهد و «حماسه حسینی» را برای همیشه تاریخ ماندگار می‎سازد. عطیّه عوفی در این باره نقل می‎کند:
هنگامی که نزدیک قبر مطهّر سیدالشّهدا(علیه‎السلام) رسیدیم، جابر به من گفت: دستم را روی قبر بگذار.(۹) وقتی دستش را بر تربت آرامگاه امام نهادم، به یکباره از اعماق دل آهی کشیده و بی هوش شد؛ لذا بر سر و صورتش آب پاشیدم. چون به هوش آمد، سه بار فریاد برآورد: «یا حسین!»
آنگاه خطاب به آرامگاه امام، عرضه داشت:
«حَبیبٌ، لا یُجیبُ حَبیبَه؛ آیا دوست، جواب سلام دوستش را نمی‎دهد؟!»
ولی بعد از لحظه‎ای، با حالتی غمزده گفت:
«و إنّی لک بالجواب و قد شُحّطت اوداجک علی اثباجک و فرّق بین بدنک و رأسک؛ حسین جان! من خود، جوابم را می‎دهم؛ چرا که می‎دانم رگ‎های گردنت را بریده‎اند و بین پیکر و سرت جدایی افکنده‎اند. لذا پاسخ سلام دوستت را نمی‎دهی!»
زیارتنامه (مثنوی زیارت)
جابر در مرحله بعد، اینگونه به پیشگاه سیدالشهدا(علیه‎السلام) سلام کرد:
«... فأشهد أنّک ابن خاتم النّبیّین(۱۰) و ابن سیدالمؤمنین(۱۱) و ابن حلیف التّقوی و سلیل الهدی و خامس اصحاب الکساء و ابن سید النّقباء و ابن فاطمة سیدة النّساء...؛ من گواهم که تو فرزند بهترین پیامبران و پسر سرور مؤمنان می‎باشی. تو فرزند هم پیمان تقوا و سلاله هدایتی و پنجمین نفر از اصحاب کساء و فرزند سرور نقیبان و پسر فاطمه سیده بانوان هستی. و چرا چنین نباشی، که سالار پیامبران با دست خود غذایت داده و در دامان پرهیزگاران پرورش یافته‎ای و از سینه ایمان شیر خورده‎ای و از دامان اسلام بر آمده‎ای! خوشا به حال تو در حیات و ممات که پاکیزه زیستی و پاک از دنیا رفتی! اما دل مؤمنان در فراق تو اندوهگین است؛ با این حال، شک ندارد که آنچه بر شما گذشت، خیر بوده است. فعلیک سلام الله و رضوانه، و أشهد أنّک مضیت علی ما مضی علیه اخوک یحیی بن زکریّا؛ پس سلام و رضوان الهی بر تو باد. و گواهی می‎دهم که تو همان راه را رفتی، که برادرت یحیی بن زکریّا (علیه‎السلام) پیمود.»(۱۲)
جابر پاسخ داد: ای عطیّه! من از حبیبم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم که می‎فرمود:
«من أحبّ قوماً حشر معهم، و من أحبّ عمل قوم اُشرک فی عملهم؛ هر کس گروهی را دوست بدارد، با آنان محشور می‎شود. و هر کس کار عدّه‎ای را دوست بدارد، در عمل آنها شریک خواهد بود.»
سپس به پیشگاه شهدای کربلا چنین سلام فرستاد:
«السّلام علیکم(۱۳) ایّتها الأرواح الّتی حلّت بفناء الحسین(۱۴) و اناخت برحله، أشهد أنّکم أقمتم الصّلوة و آتیتم الزّکوة و أمرتم بالمعروف و نهیتم عن المنکر و جاهدتم الملحدین و عبدتم الله حتّی أتاکم الیقین، والّذی بعث محمّداً بالحقّ نبیّاً لقد شارکناکم فیما دخلتم فیه؛ سلام بر شما ای جان‎های پاک که در آستان حسین(علیه‎السلام) نزول کرده و آرمیده‎اید! گواهی می‎دهم که شما نماز را برپا داشته، زکات را ادا نموده، امر به نیکی و نهی از پلیدی کرده و با ملحدان مبارزه کرده‎اید و خدا را تا هنگام شهادت، پرستش و عبادت نموده‎اید. سوگند به آن خدایی که محمّد(صلی الله علیه و آله) را به حقّ برگزیده و مبعوث کرد! ما نیز در آنچه شما شهیدان در آن وارد شده‎اید، شریک هستیم.»
پاداش همدلی
جابر در فراز پایانی زیارتنامه‎اش گفته بود: «سوگند به آن خدایی که محمد(صلی الله علیه و آله) را به حق برگزیده و مبعوث کرد! ما نیز در آنچه شما شهیدان در آن وارد شده‎اید، شریک هستیم.» از این رو، عطیّه و دیگر زائران شگفت زده شده بودند. گرچه آنها به صداقت صحابی سرشناس و عارف پیامبر اکرم باور داشتند، اما سزاوار است که پاسخی برای این ابهام و سؤال دریابند؛ لذا عطیّه می‎پرسد:
چگونه با آنان شریک هستیم و حال آن که نه دشتی پیموده‎ایم، نه از بلندی و کوهی بالا رفته‎ایم و نه در راه خدا شمشیری زده‎ایم؛ اما اینان کسانی هستند که بین سرها و پیکرشان جدایی افتاده و شهید شده‎اند، فرزندان آنها یتیم گشته و همسران آنان بیوه شده‎اند؟!
جابر گفت: ای عطیّه! من از حبیبم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم که می‎فرمود:
«من أحبّ قوماً حشر معهم، و من أحبّ عمل قوم اُشرک فی عملهم؛ هر کس گروهی را دوست بدارد، با آنان محشور می‎شود. و هر کس کار عدّه‎ای را دوست بدارد، در عمل آنها شریک خواهد بود.»
جابر بعد از بیان حدیث نبوی، گفت:
«والّذی بعث محمّداً بالحقّ نبیّاً انّ نیّتی و نیّة اصحابی علی ما مضی علیه الحسین علیه‎السلام و اصحابه؛ سوگند به خدایی که محمد را به پیامبری برگزید! نیّت و انگیزه من و یارانم همان چیزی است که حسین علیه‎السلام و یارانش داشتند.»
اربعین حسینی
ارزش تولّی و تبرّی
عطیّه عوفی در پایان گزارش «زیارت اربعین» می‎گوید:
جابر به من گفت: اکنون مرا به طرف خانه‎های مردم کوفه ببر. بعد از پیمودن مسافتی، خطاب به من گفت: ای عطیّه! آیا به تو سفارش و وصیّتی بکنم؟ چرا که گمان دارم پس از این سفر، دیگر تو را نبینم و با هم دیداری نداشته باشیم! [عرض کردم: بفرمایید. در این موقع، آن صحابی جلیل القدر گفت:]
«أحبب محبّ آل محمّد(صلی الله علیه و آله) ما أحبّهم، و أبغض مبغض آل محمّد ما أبغضهم و إن کان صوّاماً قوّاماً، و أرفق بمحبّ محمّد و آل محمّد فإنّه إن تزلّ له قدم بکثرة ذنوبه ثبتت له اُخری بمحبّتهم، فإنّ محبّهم یعود الی الجنّة و مبغضهم یعود الی النّار؛ دوستدار آل پیامبر(صلی الله علیه و آله) را دوست بدار مادامی که ایشان را دوست می‎دارد، و دشمن خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله) را دشمن بدار مادامی که با ایشان دشمنی می‎کند ولو این که فراوان روزه بگیرد و نماز بگزارد. با دوست محمّد و اهل بیتش مدارا کن؛ چرا که اگر در اثر زیادی گناهش یک پایش بلغزد، به واسطه دوستی‎اش با آنان، پای دیگرش استوار بماند. بنابراین، دوستدار پیامبر و آلش به سوی بهشت می‎رود و بازگشت و سرانجام دشمن آنها، دوزخ خواهد بود.»
روایتی دیگر
علاّمه مجلسی در کتاب تحفةالزّائر، در ضمن بیان «زیارت اربعین»، داستان سفر زیارتی جابر را از زبان فردی به نام «عطا»(۱۵)* می‎نویسد؛ که او نیز همچون «عطیّه» از همسفران جابر بود. در این گزارش، مطالب دیگری وجود دارد که می‎تواند موضوع این مقاله را تکمیل سازد؛ از جمله این که:
- جابر در کنار قبر امام، سه مرتبه «الله اکبر» گفت و سپس بیهوش شد.
- وی بعد از به هوش آمدن، اینگونه سلام داد:
السّلام علیکم یا آل الله، السّلام علیکم یا صفوة الله...
- دو طرف صورتش را بر قبر مطهّر حضرت کشیده، آنگاه چهار رکعت نماز خواند.
- نزد قبر حضرت علی اکبر(علیه‎السلام) آمده و عرضه داشت:
السّلام علیک یا مولای وابن مولای، لعن الله قاتلک، لعن الله ظالمک، أتقرّب الی الله بمحبّتکم و أبرء الی الله من عدوّکم.
- بعد از خواندن دو رکعت نماز، به پیشگاه شهدای کربلا چنین درود فرستاد:
السّلام علی الأرواح المُنیخة بقبر ابی عبدالله، السّلام علیکم یا شیعة الله و شیعة رسوله و شیعة امیرالمؤمنین و الحسن والحسین، السّلام علیکم یا طاهرون، السّلام علیکم یا مهدیّون، السّلام علیکم یا ابرار، السّلام علیکم و علی ملائکة الله الحافّین بقبورکم، جمعنی الله و ایّاکم فی مستقرّ رحمته تحت عرشه.
_سپس به جانب آرامگاه حضرت عباس(علیه‎السلام) رفته و این زیارتنامه را زمزمه کرد:
السّلام علیک یا اباالقاسم، السّلام علیک یا عبّاس بن علی، السّلام علیک یابن امیرالمؤمنین، أشهد لقد بالغت فی النّصیحة و أدّیت الأمانة و جاهدت عدوّک و عدوّ أخیک، فصلوات الله علی روحک الطّیّبة و جزاک الله من أخٍ خیراً.(۱۶)

- جابر بن عبدالله انصاری بعد از خواندن دو رکعت نماز و درخواست حوائج از درگاه الهی، با شهدای کربلا وداع نموده (۱۷) و آرام آرام از سرزمین تابناک نینوا به جانب دیگر رهسپار شد تا پیام آور اهداف مقدّس عاشوراییان بوده باشد.

پی‎نوشت‎ها:
۱. سیرتنا و سنّتنا سیرة نبیّنا و سنّته(صلی الله علیه و آله)، چاپ الآداب، نجف اشرف، ۱۳۸۴ ق.
۲. نامه‎ها و ملاقات‎های امام حسین(علیه‎السلام)، ابوالقاسم عالمی دامغانی، ص ۱۶۲ و ۱۶۳، بنیاد معارف اسلامی، قم، اوّل، ۱۳۷۶ ش/ اشک روان بر امیر کاروان، حاج شیخ جعفر شوشتری، ترجمه حاج میرزا محمدحسین شهرستانی، ص ۲۴۶ و ۲۴۷، دارالکتاب (جزائری)، قم، دهم، ۱۳۸۳ ش
۳. زندگانی امام حسین(علیه‎السلام)، ابوالقاسم سحاب، ص ۶۰۳ - ۶۰۱، سحاب کتاب، تهران، دوم، ۱۳۵۸ ش.
۴. همان، ص ۶۸۳.
۵. فرهنگ عاشورا، جواد محدّثی، ص ۱۲۷ و ۱۲۸،
۶. سحاب رحمت، عباس اسماعیلی یزدی، پ، ص ۷۹۷، انتشارات مسجد مقدس جمکران، قم، سوم، ۱۳۸۰ ش؛ فرهنگ عاشورا، ص ۳۱۷ و ۳۱۸
۷. عدّه‎ای بر این باورند که: «از هنگامه رسیدن خبر شهادت به حجاز و حرکت جابر از آنجا، قهراً زمانی بیش از چهل روز را می‎طلبد؛ مگر این که بگوییم جابر از مدینه نیامده و از کوفه یا شهر دیگری عازم کربلا شده باشد.» / بر ساحل عاشورا، هادی قطبی، ص ۲۱۶، احمدیّه، قم، اوّل، ۱۳۸۱ ش.
۸. روایت عطیّة بن سعد در منتهی الآمال، ص ۵۳۶ و ۵۳۷/ سحاب رحمت، ص ۸۰۰ – ۷۹۷/ قصّه کربلا، ص ۵۲۷ – ۵۲۵/ زندگانی امام حسین(علیه‎السلام)، ص ۶۷۷ – ۶۷۴/ معالی السّبطین، شیخ محمد مهدی حائری، ج ۲، ص ۱۹۵ – ۱۹۲/ منشورات الشّریف الرّضی، قم، دوم، ۱۳۶۳ ش/ مقتل امام حسین (علیه‎السلام)، ترجمه جواد محدّثی، ص ۲۵۹ و ۲۶۰، شرکت چاپ و نشر بین الملل، تهران، دوم، ۱۳۸۲ ش آمده.
۹. بنا به قولی، جابر در سال ۶۱ هجری نابینا بود. (فرهنگ عاشورا، ص ۱۲۸؛ زندگانی امام حسین (علیه‎السلام)، ص ۶۷۷.
۱۰. به نقل دیگر: ابن خیرالنّبیّین. (قصّه کربلا، ص ۵۲۵، به نقل از بحارالانوار، ج ۶۵، ص ۱۳۰).
۱۱. ابن سید الوصیّین. (معالی السّبطین، ج ۲، ص ۱۹۳).
۱۲. تولّد، زندگی و شهادت حضرت یحیی(علیه‎السلام) و امام حسین(علیه‎السلام) حوادث مشترکی دارد.
۱۳. در نقل دیگر: السّلام علیکِ. (قصّه کربلا، ص ۵۲۶)
۱۴. حلّت بفناء قبرالحسین. (سحاب رحمت، ص ۷۹۸).
۱۵. عطا؛ گویا وی نیز از شاگردان جابر بن عبدالله انصاری بود.
برخی گویند که: منظور از عطا، همان عطیّه است و روایت وی تقطیع شده است... (تحقیق درباره روز اربعین حضرت سیّدالشّهدا(علیه‎السلام)، [شهید] سیدمحمدعلی قاضی طباطبائی، ص ۱۴۰ - ۱۳۸، شرکت چاپ میهن، تبریز، اوّل، ۱۳۵۲ ش.)
* شیخ عبّاس قمی(ره) در پایان «زیارت اربعین» می‎گوید که متن این زیارتنامه جابر، همانند آن زیارتی است که در قسمت «زیارت نیمه رجب» بیان شده است. ر.ک: مفاتیح الجنان.
۱۶. مصباح الزّائر، سیّد ابن طاووس، ص ۲۸۸ - ۲۸۶، مؤسّسة آل البیت(علیهم‎السلام).
۱۷. روایت کربلا، حاج یدالله بهتاش، ص ۲۹۰ و ۲۹۱، نشر سبحان، تهران، سوم، ۱۳۷۸ ش.
منبع:افکار
211008
گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: