عقیق: در کتاب داستانهای اصول کافی آمده است: يك نفر يهودى به نام سَبَخت (بر وزن درخت) به حضور پيامبر(ص) آمد و گفت : ((اى رسول خدا! سؤالى درباره پروردگارت دارم ، اگر پاسخ سؤ ال مرا دادى مى پذيرم، و گر نه باز مى گردم )). پيامبر: آنچه مى خواهى بپرس! يهودى : 1- پروردگار تو در كجاست؟ پيامبر: او در همه جا هست، نه اينكه در جاى معينى باشد. يهودى : 2- خدا چگونه است؟ پيامبر: چگونه پروردگارم را به ((چگونگى )) توصيف كنم ، در صورتى كه ((چگونگى )) مخلوق است ، و خداوند به مخلوق خود، توصيف نمى شود. يهودى : از كجا دانسته شود كه تو پيغمبر خدا هستى؟ در اين هنگام ، آنچه كه از سنگ و غير آن ، در اطراف آن يهودى بودند، با زبان عربى گويا و روشن گفتند: اى سبخت :(( اين شخص ، رسول خدا است )). سبخت گفت : تاكنون موضوعى آشكارتر از اين را نديده بودم ، سپس گفت : (( گواهى مى دهم كه معبودى جز خداى يكتا نيست ، و همانا تو رسول خدا مى باشى )). منبع:جام 211008