اربعینی در دلم حال و هوایت مانده است؛
منتخب اشعار ویژه اربعین حسینی برگرفته از کتاب حماسه وارثین تولیدی سازمان بسیج مداحان می باشد.
عقیق:سید رضا موید
اسلام ز سعی مسلمین ریشه گرفت
وز خون حسین نخل دین ریشه گرفت
نخلی که حسین روز عاشورا کاشت
از اشک عزای اربعین ریشه گرفت
***********************************************
یوسف رحیمی
غریبی، بیکسی، منزل به منزل
خبر دارد ز حالم چوب محمل
چهل روز است در سوز و گدازم
فقط خاکستری جا مانده از دل
چه بارانی دو چشم آسمان است
چه طوفانی دل این کاروان است
کنار قبر سالار شهیدان
همه جمعند و زینب روضه خوان است
شبیه آتش است این اشک خاموش
که می بارد ز چشمان عزاپوش
رباب است این که با لالایی خود
کنار خیمه ها رفته ست از هوش
*************************************
محسن زعفرانیه
اربعینی در دلم حال و هوایت مانده است
پس شمیم سیب سرخ روضه هایت مانده است
اربعینی گریه کردم من برایت روز و شب
تا به حالا بر تنم رخت عزایت مانده است
می شود اینجا نسیم کربلا را حس کنم
بین هیئت جلوه ی لطف و صفایت مانده است
مادرم از کودکی من را نمک گیر تو کرد
هر که نذری خورد عمری مبتلایت مانده است
لحظه هایم پر شده از ماتمی بی انتها
چون به قلبم حسرت کرب و بلایت مانده است
بیمه شد این شعر با الطاف اربابم حسین
در دلش وقتی که تاثیر دعایت مانده است
******************************************************
مهدی نظری
آمدم اینجا دوباره...لشگرت یادش بخیر
قاسم و عون و زهیر و جعفرت یادش بخیر
اولین باری که اینجا آمدم یادت که هست؟
شد رکابم ساقی آب آورت یادش بخیر
اولین باری که اینجا پهن شد سجاده ام
با اذان دلربای اکبرت یادش بخیر
حال، من برگشته ام اما نه مثل بار قبل
قامت مانند سرو خواهرت یادش بخیر
از امانتداری ام دارم خجالت می کشم
بچه های من فدای دخترت... یادش بخیر
روضه ی دیروزمان این بود با بی بی رباب
ای عروس مادر من اصغرت یادش بخیر
من خودم اینجا به جسمت پیرهن پوشانده ام
دستباف یادگار مادرت یادش بخیر
رفتی و با اشک هایم بدرقه کردم تو را
ای برادر آن وداع آخرت یادش بخیر
مثل جدم می شدی در پیش چشمان همه
وای من عمامه ی پیغمبرت یادش بخیر
**********************************
سید محمد جوادی
گر خزانی شده ام باغ و بهارم اینجاست
همه ی زندگی ام، دار و ندارم اینجاست
چه کسی گفته که زینب حرمش در شام است؟
بگذارید بمیرم که مزارم اینجاست
شاخه ای گل و کمی آب به زینب بدهید
که بپاشم سر این قبر، نگارم اینجاست
می نشینم مگر از خاک سر آرد بیرون
من ز شام آمده ام صبح قرارم اینجاست
کوچک است آه ولی قبر علی اصغر نیست
به خدا قبر علمدار و ندارم اینجاست
با چه حالی بروم سوی مدینه چه کنم؟
من که هم جان و دلم، هم کس و کارم اینجاست
******************************************
محمد بختیاری
کاروان داشت می رسید از راه دل زینب در التهاب افتاد
تا که چشمِ ستاره های کبود به سرِ قبرِ آفتاب افتاد
کاروانی که از هزاران دشت از سرِ شوق با سر آمده بود
به مرورِ غمِ خودش که رسید کم کم از مرکبِ شتاب افتاد
دختری سمت علقمه می رفت مادری سمت قبرِ کوچکِ خود
خواهری بر سرِ مزارِ خودش دل به دریا زد و به آب افتاد
گفت: اگرچه که بی پر آمده است بی پر و بی برادر آمده است
چشم واکن که خواهر آمده است که پس از تو در اضطراب افتاد
زینبی که اسیرِ مویت بود بینِ خون، گرمِ جستجویت بود
دربه در شد ، درست آن وقتی که به مویِ تو پیچ و تاب افتاد
بعدِ تو خیمه در حصار آمد از زمین و زمان سوار آمد
به حرم امرِ بر فرار آمد همه ی خیمه در عذاب افتاد
پای غارت به خیمه ها وا شد دست هایی پلید پیدا شد
سرِ یک گوشواره دعوا شد سنگ بر شیشه ی گلاب افتاد
تشنگی های تو کویرم کرد غمِ دوریِ تو اسیرم کرد
ماجراهای شام پیرم کرد راه در مجلسِ شراب افتاد
خیزران را که غرق خون دیدم از غرورِ رقیه ترسیدم
لرزه بر جانِ بچه های تو و بر لبت بوسه بی حساب افتاد
در اسیری امیر بودن را از نگاه تو خوانده ام یعنی
می شود با همین نگاه از عرش مثل یک سجده مستجاب افتاد
*********************************************************
محمود ژولیده
بال و پرم شکست ولی نهضت تو ماند
این قامتم خمید ولی عزّت تو ماند
گیسوی من سپید شد و روی من کبود
تا پرچم ولایت تو هیبت تو ماند
عیبی ندارد از تو مرا دشمنت گرفت
چون با دعای مادرمان تربت تو ماند
بی حرمتی اگرچه به آل رسول شد
امّا قسم به آل علی حرمت تو ماند
یک اربعین اسیر و چهل منزل اشک و آه
با این همه ،حدیث تو و عصمت تو ماند
ناگفته های شام بماند برای بعد
فریادهای قافلۀ غربت تو ماند
با خطبه های کوفه و شام اماممان
از مقتل تو تا ابد دولت تو ماند
"هل من معین" تو شده "صوت الحزین" من
در بینِ نسل ها نَفَس حضرت تو ماند
یک آشنا نبود اگر یاری ام کند
تا روز حشر ، درد و غم محنت تو ماند
برگشتم از اسارت و شرمنده ام ز تو
در گوشۀ خرابه گُل زینت تو ماند
جای علیِ اکبر و عباس و قاسمت
یک کاروان اسیر پِی نصرت تو ماند
بُردم پیام فاطمی اَت را به هر دیار
خصمت فنا شد و عَلَم قدرت تو ماند
با این همه مصائب سنگین این سفر
دین زنده ماند و رایحۀ عبرت تو ماند
********************************************
مجتبی صمدی شهاب
ای خفته زیر خاک چه خاکی به سر کنم
باور نداشتم که به قبرت نظر کنم
ای همسفر به خواب و خیالم نمی رسید
با تو نه بلکه با سر تو من سفر کنم
با یاد روز واقعه جا دارد از غمت
لطمه زنان کنار تو جان محتضر کنم
با کعب نی جدا شده ام از تو یا اخا
حتی نشد که حلق تو با اشک تر کنم
بهرم دعا نما که مبادا دوباره از
دروازه های شام بلا من گذر کنم
شد آستین من به خدا معجرم حسین
عباس را نباید از آن با خبر کنم؟!!
مانده صدای چوب و لبت بین گوش من
صد آه تا که یاد تو و طشت زر کنم
رنجیده سرفرازم و پیش تو سر به زیر
آخر چگونه شرح غم آن سحر کنم
طفل سه ساله ی تو میان خرابه گفت
باید به مرگ، چاره ی داغ پدر کنم
با دست خسته زیر لحد جای دادمش
جا دارد از خجالت تو جان به در کنم
****************************************
مجتبی روشن روان
زینب رسیده از سفری پر ز اضطراب
سرگرم زمزمه ست و دلش غرق التهاب
از من به غیر این تن تیره نمانده است
شمع دلم شده ز غمت قطره قطره آب
پوشیه نیست اینکه بود بر جمال من
این جای سیلی است و قدم های آفتاب
هر کس به قدر آه خودش داغ دیده است
امّا قسم به جان تو وای از دل رباب
خنده به درد بی کسی ما چه تلخ بود
امّا فقط غم تو مرا کرده دلکباب
یک دم نشد که لرزه بیفتد به پای من
کردم به دشمنان تو از محملم عتاب
کارم تمام شد همه جا شد حسینیه
با دست بسته خواهر تو کرده انقلاب
دارم شبیه فاطمه مرگ از خدا طلب
کاش این دعا شود به مزار تو مستجاب
یادم نرفته لحظۀ افتادنت حسین
لشگر برای کشتن تو جمله در شتاب
****************************************
حبیب نیازی
قدم استــوار یا زینبعــزّت و افتخــار یا زینب
سمبل اقتدار یا زینبنوحه ی گریه دار یا زینب
عمّه ی پیر و قد کمان زینبغصّه ی صاحب الزّمان زینب
از خدا پر، تهی ز من زینبمرتضایی بــه شکل زن زینب
هم حسین است و هم حسن زینبکعبه ی غصّه و محن زینب
با وقــارش پیمــبری کرده دخت حیدر چه محشری کرده
کربـــلا غیــر او مـــدار نــداشتمثل زینب به غم دچار نداشت
گر چه غیر از دو چشم تار نداشتبه کسی جز حسین کار نداشت
پلـک زد دید نور عیـنش نیستعشق دیرینه اش حسینش نیست
پــــای شــلاق در میــان آمداز مــــیان حرامــیان آمد
یا علی گفت و نیمه جان آمدمثل زهرا دوان دوان آمد
خیمه در ازدحام می سوزدوای دارد امــام می سوزد
سربلندی که سر به زیر شدهدلش از این زمانه سیر شده
بی حسینش چقدر پیـر شدهظاهـــرا گرچه او اسیر شده
یاد ســقا دلـش بهانه گرفتعلمش را به روی شانه گرفت
طعم هجران چشیده برگشتهباغ گل رفته چیده برگشته
رنگ و روی پریده برگشتهاین خمیده خمیده برگشته
غصه اش داغ عالمین شدهاربعینیست بی حسین شده
چشم از گریه ها تری داردنه دگـــر بال نه پری دارد
تا بگوید چه پیــکری دارددردِ دل های خواهری دارد
تار مــویم ببــین خودش کافیسترنگ و رویم ببین خودش کافیست
راهم افــتاد تا کـــجا دیدی؟غیرت الله من، مرا دیدی؟
زینب و چشم بی حیا، دیدی؟چشم بستی به نیزه تا دیدی...
بی علــمدار می رود زینبکوچه بازار می رود زینب
آن شب بی ستاره یادت هست ؟آه پــر از شــراره یادت هست؟
گریـه ی ماهــپاره یادت هست؟بسته شد راه چاره یادت هست؟
در خرابه سه سـاله جا ماندهدیگر از عمـه اش جدا مانده
منبع:باشگاه
211008