از مهمترین خواصی که فلاسفه مسلمان برای ماده ذکر میکنند، مکان و زمان است. چیزی که مادی باشد دارای مکان و زمان مشخصی است و بدون این دو عنصر، هیچ ماده ای امکان وجود ندارد. لذا غیر مادی بودن نفس و به عبارت دیگر تجرد نفس انسانی به این معناست که این گوهر شریف، مبرای از زمان و مکان است و اگر بتواند علاقه خود را از بدن قطع کند، هیچ زمان و مکانی مانع او نخواهد بود و هم در زمان به مسافرت میپردازد و گذشته و حال و آینده را یکسره در پیش روی خویش میبیند و هم بر مکان مسلط شده و هیچ مکانی از او غایب نخواهد بود. چنین موجودی همه جا هست و هیچ کجا نیست و همیشه هست و هیچ گاه نیست. این موجود در زمان و مکان نمیگنجد و از قوانین زمان و مکان پیروی نمیکند.
به عقیدهی حکمای مسلمان، تنها عاملی که سبب میشود نفس انسانی ارتباطی با زمان و مکان بیابد و زمان و مکان مانع افعال و رفتار او شوند، ارتباط او با این بدن مادی است. از آنجا که نفس در بدو پیدایش خویش مجبور است که با یک بدن مادی ارتباط برقرار کرده و به تدبیر وی بپردازد، و یا به تعبیر ملاصدرا یک جنبه و شأن مادی داشته باشد، لذا مشغول شدن به تدبیر این بدن مادی او را از ساحت قدسی خویش به زیر میکشد و از حالات خویش غافل میکند.
چنین دیدگاهی با دیدگاه به ظاهر علمی امروز که نفس انسانی را در بین عروق و جوارح جستجو میکند و او را در حد ملیون ها سلول ریز پایید میکشد و انسان را ماشینی مکانیکی و البته پیچیده تصور میکند، بسیار متفاوت است. همین تفاوت باعث میشود که نتایج این دو نگرش نیز متفاوت باشد. دیدگاه مادی به روان انسان اگرچه که در برخی موارد به صورت موضعی برخی مشکلات را حل میکند اما با حل هر مشکل، مشکلی بر مشکلات جامعه بشری میافزاید. گویی این نوع نگرش با ذات و حقیقت نفس انسانی معارض است و نفس انسانی نمیتواند خود را مجموعه ای از سلول های و رگ و عروق بداند.
نگرش حکمای مسلمان به نفس نگرشی جامع و دقیق است که نتایجی شگفت و زیبا پدید میآورد. نتایجی که گمشدهی روان شناسی حقیقی است و در روان شناسی امروز جهان به سختی میتوان آن را پیدا کرد.
توصیف حالات انسانی
اما در روان شناسی اسلامی، وضع به شکل دیگری است. نفس مجرد انسانی که در طول روز تعلق خاطر زیادی به بدن داشت در هنگام شب و با آرام شدن بدن، مشغله کمتری در تدبیر بدن دارد. بسیاری از آلات و قوای بدن به حالت نیمه فعال فرو رفته و توجه زیادی نمیطلبد. در این میان است که نفس انسانی به عالم فرامادی خویش نظر کرده و حقایقی را در آن مشاهده میکند.
از آنجا که حقیقت نفس انسانی خارج از مکان و زمان است، این نگرش در عالم اعلی ممکن است، اطلاعاتی از زمان گذشته، حال یا آینده داشته باشد و از آنجا که فرامکانی است ممکن است اطلاع از مکان های دور و ناشناخته بدهد. اینگونه است که گاه ما خوابی میبینیم و در آن از حادثه ای در زمان آینده خبر میدهیم و یا از مکان شیئی خبر میدهیم که تا به حال به آن مکان سفر نکرده بودیم.
چنین توصیف زنده و دقیق از فعالیت نفس انسانی چیزی است که حقیقتا روان شناسی مادی از توصیف آن ناتوان بوده و این ناتوانی به حدی رسیده که به انکار این واقعیات نیز میپردازد. برخی چنان غرق در ماده شده اند که حتی منکر خواب های صادق و اخبار آینده میشوند و این نوع حالات را صرفا تداعی، حدث یا اتفاقی و تصادفی می دانند.
به عنوان مثال در حکمت اسلامی، نفس انسانی آئینه حقایق عالم بالا شناخته میشود. حقایق عقلانی در این آینه متجلی میشوند و متناسب با آن شکل میگیرند. لذا ممکن است حقیقت دشمنی در خواب یک شخص به شکلی مجسم شود و در رویای شخص دیگر به شکل دیگر. اما حقیقت آن دو یکی است. لذا با تغییر حالات نفسی و جلا دادن به آئینه دل، تجلیات آن هم زیبا تر می شود.
در نتیجه در دیدگاه روان شناسی اسلامی راهکار مقابله با اوهام و خواب های پریشان و مانند آن، تصفیه باطن و صیقل دادن دل به یاد خدا است. در جایی که در مقابل، در دیدگاه مادی، تنها راه درمان چنین بیماری هایی تجویز دارو و قرص و مانند آن میباشد. داروهایی که اگر هم سودی داشته باشند به دنبال خود مضرات فراوان را نیز همراه میکنند.
حضرت علی علیه السلام میفرمایند: دائکم ذنوب و دوائکم استغفار. تمام دردهای شما از گناه و درمانتان استغفار است. اینکه همهی دردهای ما از گناهان است دز زمینه بیماری های روانی میتواند به جلای نفس و پاکی دل ارتباط داشته باشد. هر چه دل پاک تر باشد، نفس آرام تر است و مشکلات روانی کمتر.
روان شناسی اسلامی، با طرح چنین مباحثی شاخه های اخلاقی مهمی را در خود ایجاد کرده و پیوندی محکم با دین و اخلاق مییابد. چنین روان شناسی هم ضامن سلامت روانی انسان است و هم ضامن اخلاق و زندگی اجتماعی و دینی است. چنین دیدگاهی هم به انسان اعتلا و عظمتی حقیقی میبخشد و هم او را درگیر توهمات بیهوده نکرده و بلکه با حقیقت خویش روبرو میسازد.
چنین دیدگاهی هم با دین انسان ها سازگار است و هم با دنیایشان. هم درون آنها را نظم میبخشد و هم به برون آنها سامان میبخشد و به طور کلی کمک میکند که انسان، انسان تر شود.