در برخورد با مشکلات است که انسان لذت ها را درک می کند.
عقیق:سعدی در گلستان داستانی آورده می فرماید: آقایی با غلامش به کشتی نشست، غلام که دریا ندیده بود وحشت کرد و بی قراری می نمود، بطوری که اضطراب او ساکنین کشتی را ناراحت ساخت، حکیمی در آنجا بود گفت:من چاره ی این را می دانم، دستور داد غلام را به دریا افکندند، غلام که خود را میان امواج خروشان و بی رحم دریا در مواجه ی با مرگ می دید سخت تلاش می کرد که خود را به کشتی برساند و خود را از غرق شدن نجات دهد. پس از مقداری تلاش بی فایده همین که نزدیک بود غرق شود حکیم دستور داد نجاتش دهند، غلام پس از این ماجرا آرام گرفت و دیگر دم نزد، رمز آن جویا شدند، حکیم گفت: لازم بود در دریا بیفتد تا قدر کشتی بداند. آری اگر انسان همیشه در خوشی و آسایش باشد احساس نعمت نمی کند، اگر انسان بخواهد احساس لذت کند باید با سختی ها و رنج ها آشنا گردد در برخورد با مشکلات است که انسان لذت ها را درک می کند، برخورد با سلب نعمتها است که باعث درک وجود آنها می گردد . تا انسان پایین دره نباشد، عظمت کوه را درک نمی کند،آنها که در ناز و نعمت پرورش می یابند و پستی و بلندی جهان را احساس نمی کنند در مقابل مشکلات مانند یک پر کاه هستند که هر ثانیه باد آنها را به این سوی و آن سوی حرکت می دهد و با برخورد به کوچکترین سختی از پای در می آیند و ممکن است به خاطر راحتی خود دست به خود کشی هم بزنند. پی نوشت: آثار گناهان،ص۶۲و۶۳. منبع:افکار 211008