عقیق: محمدرضا غفاری احتضار به حالتی گفته میشود که انسان حضور مرگ را در تمام وجودش احساس میکند و نشانهها و علائم آن در چهره و جوارح شخص دیده میشود. هر چند که احتضار برای انسانها متفاوت است، ولی بیشتر مردم با سختی جان کندن مواجه هستند و خروج روح از بدن برای اکثر انسانها همانند عمل جراحی بدون بیهوشی است. نویسنده در این مطلب به خصوصیات و حالات محتضر در هنگام مرگ بر اساس آموزههای قرآنی پرداخته است. در محضر فرشته مرگ واژه های احتضار و محتضر، از «حضر» گرفته شده است. واژه «حضر» گاه در برابر غیب به شکل حاضر و غایب به کار میرود، و گاه در برابر بدوی و بادیهنشین که در این صورت به معنای شهرنشین و متمدن است. معنای دیگری برای حضر گفتهاند که میتوان به آماده و مهیا، تحول، زود فهم، باهوش و مانند آن اشاره کرد؛ زیرا در همین موارد، حضور به معنای آشکار شدن در برابر غیب ملاحظه شده است. اما محتضر به شکل فاعلی به معنای کسی است که حضری و شهری و جلوی چشم دیگران، آشکار و حاضر است و از اهل بادیه و روستا نیست؛ ولی مراد از محتضر به شکل مفعولی کسی است که مشرف به مرگ و در حالت نزع و سکرات و غمرات مرگ است. در حقیقت احتضار به معنای آشکار شدن علایم مرگ، حالت جان کندن و واپسین دم زندگی است. (نگاه کنید: لسان العرب، لغتنامه دهخدا و دیگر فرهنگنامهها، ذیل واژه) شیخ طبرسی در مجمعالبیان در تبیین علت نامگذاری حالت جان کندن به احتضار مینویسد: نامگذاری این حالت به احتضار از آن جهت است که فرشتگان موکل شده بر او و بستگان و همچنین مرگ در نزد او حضور یافتهاند. (مجمعالبحرین، ج3، ص 272) به نظر میرسد که علت اصلی چنین نامگذاری همان حضور مرگ و فرشته یا فرشتگان موکل مرگ باشد، زیرا اولاً در بسیاری از موارد از خویشان و بستگان کسی در هنگام احتضار و جان کندن حضور ندارد و ثانیاً خداوند به صراحت در آیه 180 سوره بقره از حضور مرگ با این جمله یاد کرده است: اذا حضر أحدکمالموت؛ هنگامی که مرگ یکی از شما حاضر شود. در آیات قرآنی برای بیان این مفهوم عبارات و جملاتی چون «حضر أحدکمالموت»، «جاءأحدهم الموت»، «یاتی احدکمالموت»، «اذا بلغت التراقی»، «اذا بلغت الحلقوم»، «المغشی علیه منالموت»، «غمراتالموت»، «اذ یتوفی»، «اذ فزعوا» و مانند آنها استفاده شده است. مرگ، آفریده الهی طبق بیان قرآن مرگ یکی از آفریدههای الهی همانند حیات و زندگی است. خداوند بصراحت میفرماید: الذی خلق الموت و الحیاه؛ آن کسی که مرگ و زندگی را آفرید. (ملک، آیه 2) علامه طباطبایی درباره مخلوق بودن مرگ مینویسد:«کلمه» حیات درمورد چیزی بکار میرود که آن چیز حالتی دارد که به خاطر داشتن آن حالت دارای شعور و اراده شده است. و کلمه «موت» به معنای نداشتن آن حالت است، چیزی که هست به طوری که از تعلیم قرآن برمیآید معنای دیگر به خود گرفته و آن عبارت از این است که همان موجود دارای شعور و اراده از یکی از مراحل زندگی به مرحلهای دیگر منتقل شود، قرآن کریم صرف این انتقال را موت خوانده با اینکه منتقل شونده شعور و اراده خود را از دست نداده، همچنان که از آیه «نحن قدرنا بینکم الموت... فی ما لا تعلمون» ( ما در میان شما مرگ را مقدر ساختیم... درآنچه که نمیدانید. سوره واقعه، آیه 60 و 61) این معنا استفاده میشد. بنابراین دیگر نباید پرسید: چرا در آیه مورد بحث خداوند فرموده است:«خدا موت و حیات را آفریده»، مگر مرگ هم آفریدنی است؟ چون گفتیم: از تعلیم و آموزههای قرآن برمیآید که مرگ به معنای عدم حیات نیست، بلکه به معنای «انتقال» است. امری است وجودی که مانند حیات خلقتپذیر است. علاوه بر این اگر مرگ را امر عدمی بگیریم، همانطور که عامه مردم هم، چنین میپندارند، باز خلقتپذیر هست، چون این عدم با عدمهای صرف، فرق دارد و مانند کوری و تاریکی، عدم ملکه است، که حظی از وجود دارد. ( المیزان، ذیل آیه 2 سوره ملک) در تفسیر نمونه نیز در ذیل آیه آمده است: مرگ اگر به معنای فنا و نیستی باشد مخلوق نیست، چرا که خلقت به امور وجودی تعلق میگیرد، ولی میدانیم که حقیقت مرگ انتقال از جهانی به جهان دیگر است و این قطعا یک امر وجودی است که میتواند مخلوق باشد. و اگر مرگ در اینجا قبل از حیات ذکر شده به خاطر تاثیر عمیقی است که توجه به مرگ درحسن عمل دارد. گذشته از اینکه مرگ قبل از زندگی بوده است.(تفسیر نمونه، ذیل آیه) درباره حقیقت وجودی مرگ و مخلوق بودن آن، پیامبر(ص) میفرماید: ما خلقتم للفناء بل خلقتم للبقاء و انما تنقلون من دار الی دار؛ شما برای نابودی آفریده نشدهاید، بلکه برای ماندن و باقی بودن به وجود آمدهاید و با مرگ، تغییر مکان میدهید و از منزلی به منزل دیگر انتقال مییابید. (بحارالانوار،ج 3، ص 161) براساس روایاتی از امامان معصوم (ع) این موجود و مخلوق الهی در قیامت ذبح میشود و دیگر ماموریتی ندارد؛ زیرا اهل بهشت بیمرگ و انتقالی در آن جاویدان هستند و اهل دوزخ نیز درحالتی میان مرگ و زندگی به سر میبرند: لایموت فیها و لایحیی. (الاعلی، آیه 13) از امام باقر(ع) روایتی است که ایشان فرموده است: وقتی خدای سبحان اهل بهشت را در بهشت و اهل دوزخ را در آتش جهنم قرار داد، مرگ به صورت یک گوسفند املح ظهور میکند. آن وقت منادی مرگ را معرفی میکند که این مرگ است. «ثم یذبح کما تذبح الشاه»؛ سپس مرگ را ذبح میکنند، همان طوری که گوسفند ذبح میشود. (بحارالانوار، ج 8، ص 345) بر این اساس، میتوان گفت که مرگ که مخلوق و آفریده الهی است، در هنگام احتضار حاضر میشود و مسئولیت و ماموریت خود را برای انتقال انجام میدهد. البته براساس آیاتی از جمله 11 سوره غافر که میفرماید: قالوا ربنا أمتنا اثنتین و أحییتنا اثنتین فاعترفنا بذنوبنا فهل الی خروج من سبیل؛ دوزخیان گفتند: پروردگار ما! دوباره ما را میراندی و دوباره زنده کردی پس به گناهان خود اعتراف کردیم، آیا راهی برای خروج از دوزخ هست؟ میتوان این معنا را به دست آورد که پیش از ذبح مرگ در قیامت، مسئولیت و ماموریت انتقال از جهانی به جهانی دیگر به عهده مرگ بوده است و دوزخیان را خداوند در چهار مرحله به دوزخ رسانیده است و لذا احتضار در حقیقت براساس آموزههای قرآنی در چند مرحله تحقق خواهد یافت و حضور مرگ برای انسانهای دوزخی چند مرحلهای است. هر چند که درباره متوسطین از مردم سخنی به میان نیامده ولی از روایات و حتی مفاد برخی از آیات به دست میآید که آنان نیز دارای احتضارهای چندگانه و مرگهای چندگانهای هستند و تنها برخی از اولیای خاص الهی چون پیامبران و شهیدان هستند که تنها یک مرگ و یک احتضار خواهند داشت. از همین رو خداوند آنان را از صعق قیامت و نفخ اول و دوم درامان دانسته و استثنا نموده است. (زمر، آیه 68؛ نمل، آیه 87) چنانکه در آیه 56 سوره دخان میفرماید: لایذوقون فیها الموت الا الموته الأولی و وقاهم عذاب الجحیم؛ در آنجا مرگی نخواهند چشید، جز همان مرگ اولی ( که سبب انتقال از دنیا به عالم قیامت بوده) را چشیده بودند و خداوند آنها را از عذاب جهنم (برای ابد) نگه میدارد. حالات و سختیهای جان کندن در آیات قرآنی جان کندن عموم مردم سخت و شدید توصیف شده است. در اینجا به برخی از این حالات سختی جان کندن اشاره میشود: 1. ناتوانی اطرافیان: خداوند در آیاتی از جمله 83 تا 87 سوره واقعه و نیز آیات 26 تا 30 سوره قیامت از ناتوانی اطرافیان محتضر از بازگرداندن روح محتضر سخن به میان آورده تا نشانه مقهور بودن انسان در برابر مرگ را بیان کند. در آن هنگام اطرافیان محتضر درک میکنند که اگر هر قدرت و توانایی داشتند در برابر مرگ عزیزان خود ناتوان هستند و قهر الهی و عجز خود را به عیان میبینند. 2. پیچش ساقهای محتضر: درهم پیچیده شدن ساقهای محتضر در حال جان دادن، از دیگر نشانههای سختی جان کندن است. مرگ، چنان به محتضر فشار میآورد که از درد، ساقهای پایش درهم پیچیده میشود. (قیامت، آیات 26 تا 29) 3. جانکاهی مرگ: جانکاهی و دهشتآوری حالت احتضار، از دیگر اموری است که در آیات قرآنی از جمله 19 سوره احزاب و 20 سوره محمد(ص) و آیه 19 سوره ق به آن اشاره شده است. 4. گردش چشم: در هنگام احتضار، فشار مرگ و علل و عوامل دیگر مرتبط با آن چون دیدن حقایق و امور غیبی موجب دهشت و وحشت شخص محتضر میشود و چشمانش به گردش میافتد و دور میزند. (احزاب، آیه 19) 5. مدهوشی و بیهوشی: فشار مرگ همچنین موجب مدهوشی (صعق) و بیهوشی (مغشی علیه) میشود. (محمد، آیه 20) 6. حضور فرشتگان مرگ: هنگام مرگ، حضور فرشتگان مرگ برای مومنان موجب شادی و شادمانی میشود، اما برای کافران و گناهکاران موجب وحشت است. (انعام، آیات 61 و 93) 7. مستوارگی: هنگام مرگ، فشار و سختی جان کندن بهگونهای است که به محتضر، حالت سکر و مستی دست میدهد و رفتار و گفتار و کارهایی انجام میدهد که در هنگام مستی و خماری پدید میآید؛ زیرا در این زمان عقل پوشیده میشود و دیگر قدرت ادراکی و رفتاری ندارد و همانند مستان رفتار میکند از همین رو این حالت را سکرات مرگ گفتهاند. (ق آیه19) 8- بیرون آوردن جان: عملیات بیرون آوردن جان توسط فرشتگان نسبت به کافران بسیار سخت است. از این رو گرفتار غمرات میشوند و هستی جلوی چشمانشان تیره و تار میشود. (انعام، آیه 93) 9. کشاندن به سوی مرگ: در حالت احتضار، کافران و گناهکاران را به سوی مرگ میکشانند محتضر،گریزان است ولی راه فرار ندارد و میبیند که فرشتگان مرگ میآیند و او را برای مرگ و جان دادن آماده میکنند و به زور جانش را میستانند (همان و نیز انفال، آیه 6) 10. احاطه مرگ: مرگ از هر سو به سوی محتضر میآید و او را در بر میگیرد، به طوری که راه گریزی نمییابد و پرده از چشمانش کنار میرود و حقایق و آیندهای که برای خود ساخته را میبیند. از این رو بسیاری از مردم وحشت میکنند و نالان میشوند و غمرات و سکرات موت به آنان دست میدهد، بیآنکه راه گریزی داشته باشند. (ق، آیات 19 تا 22؛ ابراهیم،آیه 17؛ احزاب، آیه 16؛ جمعه، آیه 8) 11. حضور ملکالموت: برای برخی از افراد خود ملکالموت و عزرائيل(ع) به عنوان فرشته مقرب الهی حضور مییابد. البته حضور ملکالموت تنها برای مومنان و نیکوکاران نیست، بلکه بدکاران بزرگ نیز با ایشان مواجه خواهند شد در حالی که در هیبتی بسیار وحشتناک ظهور و حضور مییابد. از این رو آنان وحشت بیشتر را تحمل میکنند و غمرات بر آنان چیره میشود. (سجده، آیه 11؛ انعام، آیه 93؛؛ دخان، آیه 56؛ فجر آیات 27 تا 30؛ المیزان، ذیل آیات، روایات تفسیری، نور الثقلین) 12. خواری: ابتلای ستمگران به عذاب خوارکننده در لحظه جان دادن، مطلبی است که در آیه 93 سوره انعام و روایات تفسیری بیان شده است. 13. اظهار ایمان و بیاثری آن: دیدن حقایق و کشف آیندهای که ساختهاند کافران را به وحشت میاندازد ولی با آن که اظهار ایمان میکنند ولی سودی ندارد؛ زیرا پس از کشف الغطا و کنار رفتن پردههای غیب، ایمان سودی ندارد؛ چرا که در این زمان از دنیا بیرون رفته و در ورودی آخرت هستند و زمان عمل گذشته و زمان حساب رسیده است. (یونس، آیات 90 و 91) 14. اظهار توبه و بیاثر بودن آن: همچنین از آیات و آیات دیگر به دست میآید که آنان اظهار توبه میکنند ولی توبهشان پذیرفته نمیشود. 15. بیتابی: از دیگر آثار حضور مرگ و احتضار آن است که کافران، بیتابی میکنند و ترس شدیدی به جان آنان میافتد. (سبا، آیات 51 و 52؛ روایات تفسیری) 16. غصه و اندوه: بسیاری از محتضران،گرفتار غصه و اندوه میشوند؛ زیرا میبینند که به آرزوهای طول و دراز خود نرسیدهاند. (سبا، آیات 51 تا 54) 17- تازیانههای فرشتگان: ضربههای تازیانه فرشتگان قبض روح، بر کافران مرتد، به هنگام احتضار آنان در آیاتی از جمله 25 تا 27 محمد(ص) بیان شده است. 18- فزع: در هنگام احتضار بسیاری از مردم گرفتار فزع میشوند و هراسان و نالان شده و جزع میکنند. (محمد، آيات 25 تا 27) 19- گلوگیری: در هنگام احتضار، گویی لقمهای در گلو گیر کرده باشد، شخص با چنین حالتی مواجه میشود و همین موجب سختی نفس کشیدن و دگرگونی رنگ و روی محتضر میشود. (واقعه، آیات 83 تا 87؛ قیامت، آیات 25 و 26) البته در آیات قرآنی و روایات، حالات دیگری نیز بیان شده که به همین میزان بسنده میشود، اما برای تکمیل بحث تنها یک روایت از روایاتی که امیر مومنان علی(ع) در توصیف حالت احتضار بیان کرده آورده میشود. غمرات و سکرات مرگ از زبان امیرمومنان(ع) حضرت امیر در نهجالبلاغه میفرمایند: آنچه بر انسان در لحظه مرگ میگذرد قابل وصف نیست. از طرفی سکرات موت و جان دادن و از طرفی غم و اندوه فرصتهایی که از دست داده وجودش را میگیرد. در آن لحظات سخت اعضای بدن سست میگردد و رنگش تغییر میکند با لحظه لحظه زیاد شدن آثار مرگ زبان از کار میافتد و قدرت سخن گفتن سلب میشود، ولی همچنان دربین اعضای خانواده خود آنها را با چشم نگاه میکند و با گوشهایش میشنود، عقلش نیز سالم و فکرش باقی است. فکر میکند عمرش را در چه راهی تباه کرده و روزگارش را با چه روزهایی به پایان رسانده است. به یاد اموالی میافتد که با خون دل آنها را جمع کرده و کاری به حلال و حرام آن نداشته و حال باید برود و جوابگوی آنها باشد. لذت استفادهاش برای دیگران و حساب پس دادن و بدبختیاش برای او مانده است. مرگ همچنان بر اعضای بدنش چیره میگردد تا آنجا که گوشش هم مثل زبانش از کار میافتد و فقط به خانوادهاش نگاه میکند و حرکات زبانشان را میبیند ولی دیگر صدایی نمیشنود. پس از مدتی چشم او هم از کار میافتد و روح از بدنش خارج میشود و مانند مرداری در بین خانوادهاش میافتد به طوری که از نشستن در نزد او وحشت میکنند و از نزدیک شدن به او دوری مینمایند. دراین حال نه گریه کنندهای او را یاری میکند، نه کسی جوابش را میدهد. سپس او را برداشته و به سوی قبر میبرند و او را در آنجا تنها میگذارند و به دست عملش میسپارند و از دیدارش برای همیشه چشم میپوشند.