20 مهر 1400 6 (ربیع الاول 1443 - 47 : 06
کد خبر : ۴۱۷۳
تاریخ انتشار : ۲۳ دی ۱۳۹۱ - ۱۱:۰۳
یا علی‌بن موسی‌الرضا! ماه صفر در حال تمام شدن است، ما همه به بد بودن‌مان اعتراف داریم اما این قابل انکار نیست که آمده‌ایم در خانه شما؛ آیا ما را دست خالی از در خانه‌تان رد می‌کنی؟!

عقیق: مرحوم آیت‌الله العظمی حاج‌آقا مجتبی تهرانی در عین فقاهت به خواندن روضه‌های مستند و سوزناک مشهور بود.

این استاد اخلاق، روضه مشهوری در شب شهادت حضرت امام رضا(ع) دارد و طی آن چگونگی شهادت ثامن‌الحجج(ع) را شرح می‌دهد.

مشروح روضه ایشان بدین شرح است
 
«چون امشب، شب آخر است، این مطلب را عرض کنم. اگر یادتان باشد من در بحث­ها عرض کردم که مسأله امامت در اسلام، جنبه زیربنایی دارد، شواهد زیادی هم آوردم. اینکه روی اين مطلب تأکید می­ کنم برای این است که اگر حاكم، الهی بود، جامعه هم یک بینش الهی پیدا می­ کند و روال کارها، روال الهی می‏ شود. ولی اگر او الهی نبود، به تدریج این دین الهی و آیین اسلام از بین خواهد رفت. این همان است که امام حسین(علیه ­السلام) می­ گفت. روایتی از امام هشتم(علیه ­السلام) است که من بخشي از آن را می­ خوانم، دارد كه حضرت فرمود: «إِنَّ الْإِمَامَةَ أُسُّ الْإِسْلَام»[1] حضرت کار را تمام کرد و فرمود: ریشه اسلام امامت است، اگر این ریشه را بکنی، درخت هم از بین خواهد رفت. «إِنَّ الْإِمَامَةَ أُسُّ الْإِسْلَام»، این همان حرفي است که در خطبه گفتیم و امام فرمودند.
بحمدالله ما موفق شدیم که تا حدودی اين خطبه را بررسی کنيم.

توسّل به امام رضا(عليه ­السلام)


ان شاء الله من امشب دو توسل دارم. یکی توسلم به امام هشتم(صلوات­ الله­ علیه) است که در روایات داریم امشب، شب شهادت حضرت است. البته خود امام هشتم هم می­ داند توسلم به امام هشتم چیزی نیست که ظاهری باشد، من هرچه دارم و می­ خواهم بگویم، از اينها دارم، ما هم هر چه داریم از امام هشتم داریم. امشب دائماً به این فکر می­ کردم که ماه صفر تمام شد، یعنی می­ شود ما را دست خالی از اینجا رد کنند؟ حالا فرض کنید ما بد باشیم، خُب بد هستیم دیگر! این قدر بدها در خانه خوب­ها رفتند و آنها هم محبت کردند؛ اگر ما خوب بودیم و به ما محبت می­ کردند به نظر من زیاد مهم نبود، اگر بدها آمدند و به آنها محبت کردید، مهم است.

من می­ خواهم بگویم یا علی ابن موسی الرضا ما همه اعتراف داریم كه بد هستیم، اما این دیگر قابل انکار نیست که در خانه شما آمدیم، آيا می­ خواهی ما را رد کنی؟ «ما هکذا الظن بکم» ما اعتقادمان به شما غیر از این است.

هم ابن بابویه و هم شیخ مفید(رضوان ­الله ­تعالی­ علیهم) نقل می­ کنند، البته خصوصیات را مختلف نقل می­ کنند، بعضی­ ها می­ گویند امام هشتم کسالت داشت، مأمون به دیدار حضرت آمد نه اینکه حضرت آنجا برود، حالا هر کدام باشد فرقي نمي­كند، ولی مأمون قبلاً به یکی از غلام‌­هایش سپرده بود كه ناخن­‌هایش را بلند کند و بعد هم زیر ناخن‌­هایش زهری را تعبیه کند و بعد هم دستور داد آن میوه را آوردند و گفت: این میوه را برای حضرت آماده کن. میوه ­ها را آماده کرد و مأمون به حضرت گفت شما اینها را میل کنید، برایتان خوب است. حضرت امتناع کرد. در روایت دارد هرچه اصرار کرد امتناع کرد. مأمون گفت: سوگند به خدا از جایم حرکت نمی­ کنم مگر اینکه شما اينها را بخورید. حضرت به زور مقداری از آن میوه را تناول کرد. مأمون بلافاصله حرکت کرد و رفت. امام هشتم هم حرکت کرد، اما دو تا حرکت می­ گوید. امام هشتم وقتی از جا حرکت کرد پنجاه بار بلند شد و نشست. «يَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِيم» امام هشتم مثل مار گزیده به خودش می‏ پیچید، روکرد به اباصلت و گفت: درب خانه را ببند و کسی را راه نده. حضرت رفت و در حجره خودش خوابید. اباصلت می­ گوید: من در صحن خانه ایستاده بودم یک وقت نگاه کردم دیدم نوجوانی وسط صحن خانه است كه اشبه مردم به امام هشتم است. جلو رفتم گفتم: آقازاده من همه درب­‌ها را بسته بودم، شما از کدام در وارد شدید؟ گفت: ای اباصلت خدایی که من را در یک لحظه از مدینه به طوس آورد، از در بسته هم وارد می­ کند. آمده ­ام پدر مظلوم و مسموم و معصوم خودم را ببینم و با او وداع کنم. می­ گوید: دیدم به سوی حجره­ای که امام هشتم در آن بود رفت. من در پی او رفتم، دیدم در را باز کرد همین که وارد شد دیدم امام هشتم از جای حرکت کرد و پسر را در آغوش گرفت، پسرش را می­ بوسید. وقتی من این منظره را به ذهن می­ آورم، یاد حسین(علیه ­السلام) می­ کنم: «و رفع رأسه و ودعه فی حجره» سر علی را بلند کرد و در دامن گرفت: «و وضع خده علی خده»[2] صورت به صورت علی گذاشت، اما علی با او صحبتی نکرد.


توسّل به حضرت زهرا(سلام ­الله­ عليها)


اما توسل دوم من به کسی است که او این روزها صاحب عزا است. او هم عزادار پدر است و هم عزادار پسر است. یا زهرا، ما همه به امیدی اينجا آمده­ ایم، ماه صفر تمام شد همه متوقع هستیم. فضلت را می‏ خواهیم، عنایتت را می­ خواهیم. می­ توانم این را بگویم که یقین دارم ردمان نمی­ کنید.

دارد كه اسماء آب می ­ریخت و علی غسل می­ داد. علی(علیه ­السلام) طبق وصیت زهرا(سلام­ الله­ علیها) بدن حضرت را از زیر پیراهن غسل می­ داد. پیراهن به تن زهرا بود، اما می­ گویند: یک وقت علي(علیه ­السلام) از غسل دادن دست برداشت و شروع کرد های­ های گریه کردن. اسماء پرسید: آقا چه شده است؟ نقل می­ کنند آقا فرمود: دستم به بازوی زهرا خورد.

 زهرا را غسل داد خواست کفن کند، زینب(سلام ­الله ­علیها) را صدا زد و گفت دخترم برو آن کافور و حنوطی را که جبراییل از بهشت آورده است بیاور. جمله ­اي كه از علی(علیه السلام) نقل شده است، این است: «فَلَمَّا هَمَمْتُ أَنْ أَعْقِدَ الرِّدَاءَ نَادَيْتُ يَا أُمَّ كُلْثُومٍ يَا زَيْنَبُ يَا سُكَينَةُ يَا فِضَّةُ يَا حَسَنُ يَا حُسَيْنُ هَلُمُّوا تَزَوَّدُوا مِنْ أُمِّكُمْ فَهَذَا الْفِرَاقُ وَ اللِّقَاءُ فِي الْجَنَّه»[3] وقتی خواست بند کفن زهرا را ببندد، بچه­ های زهرا صدا زد و گفت: بیایید از مادر توشه برگیرید. بند كفن را نبست تا این بچه­ ها بیایند مادر را ببینند و با مادر وداع کنند. حسن و حسین خودشان را روی سینه مادر انداختند، علی(علیه ­السلام) قسم می­ خورد می­ گوید: یک وقت دیدم دست­ های زهرا از کفن بیرون آمد، یک دست گردن حسن انداخت، یک دست گردن حسین انداخت، زهرا چنان ناله­ ای زد كه منادی ندا کرد: یا علی این بچه­ ها را بردار، تمام ملائکه آسمان­‌ها به گریه افتادند.»
 
حاج‌آقامجتبی در بخشی از روضه‌خوانی خود خطاب به مادر ائمه، حضرت زهرا(س) که این ایام عزادار پدر و پسر است، می‌گوید: ما همه اینجا به یک امیدی آمده‌ایم، چون می‌دانیم شما ما را رد نمی‌کنید. ماه صفر تمام شد، همه فضل و عنایت شما را می‌خواهیم. یقین دارم ردمان نمی‌کنید!
 

 
منبع:پایگاه اطلاع رسانی آیت الله شیخ مجتبی تهرانی
کد خبرنگار 211007
گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: