26 مهر 1400 12 (ربیع الاول 1443 - 32 : 11
کد خبر : ۴۰۹۲
تاریخ انتشار : ۲۱ دی ۱۳۹۱ - ۱۲:۱۸
پس حضرت رسول (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) با ملائكه به سخن آمد، و حق تعالى گوش امير المؤمنين را شنوائى آن سخنان داد، و شنيد كه حضرت رسول (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) ملائكه را سفارش على (عليه السّلام مى‏كند)، پس حضرت گريان شد و شنيد كه ملائكه در جواب گفتند: ما در خدمت و اعانت و يارى و خيرخواهى او تقصير نخواهيم كرد، و اوست صاحب و امام و پيشواى ما بعد ازتو، و پيوسته به نزد او خواهيم آمد و ليكن او به غير اين مرتبه ما را نخواهد ديد و صداى ما را خواهد شنيد.»
عقیق: "علامه مجلسی" در "جلاءالعیون" آورده است؛به‏ سندهای معتبره‏ از "سليم‏ بن‏ قيس‏ هلالى"‏ و ديگران‏ روايت‏ كرده‏اند كه‏: « سلمان‏ و عبّاس‏ گفتند: چون‏ مرض‏ حضرت‏ رسالت‏ (صلّى‏ اللّه‏ عليه‏ و آله‏ و سلّم‏) به‏ اشتداد انجاميد، جمعى‏ از مهاجر و انصار بر بالين‏ آن‏ حضرت‏ حاضر گشتند، حضرت‏ رسول‏ چون‏ مى‏دانست‏ كه‏ اصحاب‏ او وفا به‏ بيعت‏ على‏ (عليه‏ السّلام‏) نخواهند نمود، فرمود: اى‏ گروه‏! دوات‏ و قلم‏ و صحيفه‏اى‏ نزد من‏ حاضر سازيد تا نامه‏اى‏ از براى‏ شما بنويسم‏ كه‏ هرگز گمراه‏ نشويد، بعد از وفات‏ من‏.
 
چون‏ "عمر بن‏ الخطّاب‏" مى‏دانست‏ كه‏ حضرت‏ سيّد عالم‏ مى‏خواست‏ كه‏ خلافت‏ امير المؤمنين‏ را بنويسد، به‏ دست‏ وقاحت‏ پرده‏ از روى‏ نفاق‏ برداشت‏ گفت‏: اين‏ مرد بيمارى‏ بر او غلبه‏ كرده‏ و هذيان‏ مى‏گويد، كتاب‏ خدا ما را كافى‏ است‏ و احتياج‏ به‏ كتاب‏ او نداريم‏.
 
پس‏ جمعى‏ از منافقين‏ اصحاب‏ تابع‏ آن‏ ملعون‏ شدند كه‏ ما را به‏ كتاب‏ رسول‏ خدا احتياج‏ نيست‏، و جمعى‏ از اصحاب‏ گفتند: اطاعت‏ رسول‏ خدا (صلّى‏ اللّه‏ عليه‏ و آله‏ و سلّم‏ )بر همه‏ واجب‏ است‏ و رنجانيدن‏ خاطر شريف‏ آن‏ جناب‏ در چنين‏ حالى‏ روا نيست‏، در ميان‏ صحابه‏ نزاع‏ شد و آوازها بلند كردند.»

 

آخرین جمله پیامبر هنگام رحلت
 
در کتاب "طبقات الکبری" آمده است: « آخرين جمله‏اى كه پيامبر در آخرين لحظات زندگى خود فرمود، جمله «لا، مع الرفيق الأعلى» بوده است. گويا فرشته وحى او را در موقع قبض روح مخير ساخته است كه بهبودى يابد و بار ديگر به اين جهان بازگردد و يا پيك الهى، روح او را قبض بكند و به سراى ديگر بشتابد. وى با گفتن جمله مزبور، به پيك الهى رسانيده است كه مى‏خواهد به سراى ديگر بشتابد و با كسانى كه در آيه زير به آن‏ها اشاره شده، به سر ببرد.
 
"فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً ؛ آنان با كسانى‏اند كه خداوند به آن‏ها نعمت بخشيده است: از پيامبران، صديقان، شهيدان و صالحان و اين‏ها چه نيكو دوستان و رفيقانى هستند."
 
پيامبر اين جمله را فرمود و ديدگان و لب‏هاى وى روى هم افتاد.»
 
پيامبر در آغوش چه كسى جان سپرد؟
 
در کتاب "فروغ ابديت" آمده است: «پیامبراکرم در آخرين لحظه‏هاى زندگى، چشمان خود را باز كرد و گفت: برادرم را صدا بزنيد تا بيايد در كنار بسترم بنشيند. همه فهميدند مقصودش على است. على در كنار بسترش نشست، ولى احساس كرد كه پيامبر مى‏خواهد از بستر برخيزد. على پيامبر را از بستر بلند نمود و به سينه خود تكيه داد.
 

چيزى نگذشت كه علايم احتضار، در وجود شريف او پديد آمد. شخصى از ابن عباس پرسيد، پيامبر در آغوش چه كسى جان سپرد. ابن عباس گفت: پيامبر گرامى در حالى كه سر او در آغوش على بود، جان سپرد. همان شخص افزود كه عايشه مدعى است كه سر پيامبر بر سينه او بود كه جان سپرد. ابن عباس گفته او را تكذيب‏كرد و گفت: پيامبر در آغوش على (عليه السّلام) جان داد، و على و برادر من، فضل او را غسل دادند.

امير مؤمنان، در يكى از خطبه‏هاى خود به اين مطلب تصريح كرده مى‏فرمايد:"و لقد قبض رسول اللّه و إنّ رأسه لعلى صدري ... و لقد ولّيت غسله و الملائكة أعواني‏ ؛ پيامبر در حالى كه سر او بر سينه من بود، قبض روح شد. من او را در حالى كه فرشتگان يارى‏ام مى‏كردند، غسل دادم." »
 
امیرالمومنین در هنگام رحلت پیامبر چه دید؟
 
"علامه مجلسی" در "جلاءالعیون" آورده است: «سند معتبر از حضرت‏ صادق‏ (عليه‏ السّلام)‏ روايت‏ كرده‏ است‏ كه‏ چون‏ حضرت‏ رسول‏ خدا (صلّى‏ اللّه‏ عليه‏ و آله‏ و سلّم‏) به‏ عالم‏ بقا رحلت‏ نمود، نازل‏ شدند جبرئيل‏ و ملائكه‏ و روح‏ كه‏ در شب‏ قدر بر آن‏ حضرت‏ نازل‏ مى‏شدند، پس‏ حق‏ تعالى‏ ديده‏ امير المؤمنين‏ (عليه‏ السّلام‏ )را منوّر گردانيد كه‏ ايشان‏ را از منتهاى‏ آسمانها تا زمين‏ مى‏ديد، و ايشان‏ معاونت‏ آن‏ حضرت‏ مى‏نمودند در غسل‏ دادن‏ رسول‏ خدا و نماز كردن‏ بر او و قبر شريفش‏ را حفر مى‏كردند، و به‏ خدا سوگند كه‏ كسى‏ به‏ غير از ملائكه‏ قبر آن‏ حضرت‏ را نكند، تا آنكه‏ امير المؤمنين‏ (عليه‏ السّلام‏) آن‏ حضرت‏ را به‏ قبر برد، ايشان‏ با آن‏ حضرت‏ داخل‏ قبر شدند، و رسول‏ را در قبر گذاشتند.

 

پس حضرت رسول (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) با ملائكه به سخن آمد، و حق تعالى گوش امير المؤمنين را شنوائى آن سخنان داد، و شنيد كه حضرت رسول (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) ملائكه را سفارش على (عليه السّلام مى‏كند)، پس حضرت گريان شد و شنيد كه ملائكه در جواب گفتند: ما در خدمت و اعانت و يارى و خيرخواهى او تقصير نخواهيم كرد، و اوست صاحب و امام و پيشواى ما بعد ازتو، و پيوسته به نزد او خواهيم آمد و ليكن او به غير اين مرتبه ما را نخواهد ديد و صداى ما را خواهد شنيد.»
 
روز رحلت پیامبر هم محل اختلاف است
 
در کتاب "سيره رسول خدا(ص)" ،نوشته "رسول جعفريان" آمده است؛ « گفته‏ شده‏ كه‏ آن‏ حضرت‏ را در سه‏ شنبه‏ يا چهارشنبه‏ دفن‏ كردند. بر اساس‏ استقصاى‏ يكى از محققان درباره روز رحلت چند نظر وجود دارد.


نخست آن بيست و هشتم صفر است كه در ميان شيعيان شايع است، اما هيچ روايتى- ولو روايت ضعيف- براى اين تاريخ وجود ندارد. البته "شيخ مفيد" و "شيخ طوسى" اين باور را دارند و پس از آنها به پيروى از آنها، اين تاريخ پذيرفته شده است.


دوم، دوم ربيع الثانى كه برخى از فقهاى حجاز و مورخينى چون "ابومخنف" و "زهرى‏" آن را مطرح كرده‏اند.احاديثى از امام باقر، امام صادق و امام رضا (عليهم السلام) درباره عقيده سوم در دست است.


سوم دوازدهم ربيع الاول كه مشهورترين نظر ميان اهل سنت است و ا"بن اسحاق" و "واقدى" و "كلينى" آن را روايت كرده‏اند. محقق مزبور بر اين باور است كه تاريخ بيست و هشتم صفر قابل قبول نبوده و سخن درست آن است كه روز رحلت حضرت، دوم ربيع الاول سال يازدهم هجرى است. اگر تاريخ دوازدهم ربيع الاول را براى ورود حضرت به مدينه در هنگام هجرت بپذيريم، آن حضرت، ده سال، ده روز كم، در مدينه بودند.
 
روز رحلت پیامبر(ص)؛روز مصیبت اعظم
 

"علامه مجلسی" در "جلاءالعیون" آورده است؛ "شيخ‏ طوسى"‏ و ديگران‏ به‏ سندهاى‏ معتبر از حضرت‏ صادق‏ (عليه‏ السّلام)‏ روايت‏ كرده‏اند كه‏ آن‏ حضرت‏ فرمود: چون‏ مصيبتى‏ به‏ تو برسد به‏ يادآور مصيبت‏ رسول‏ خدا (صلّى‏ اللّه‏ عليه‏ و آله‏ و سلّم)‏ را كه‏ به‏ مردم‏ چنين‏ مصيبتى‏ نرسيده‏ و نخواهد رسيد هرگز.


"ابن شهر آشوب" روايت كرده است كه حضرت رسول (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) گفت: يا على به هر كه مصيبتى برسد مصيبت مرا ياد كند كه آن عظيمترين مصيبتهاست‏....


ابن بابويه به سند معتبر روايت كرده است كه جبرئيل براى حضرت رسول (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) چهل درهم از كافور بهشت براى حنوط آورد، پس حضرت آن را سه قسمت مساوى كرد، و يك قسمت را براى خود نگاه داشت و يك قسمت را به على داد و يكى را به فاطمه عليهم السّلام‏.

"شيخ طوسى" به سند معتبر از امير المؤمنين (عليه السّلام) روايت كرده است كه آن حضرت فرمود: رفتم به خدمت رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) در وقتى كه بيمار بود، ديدم كه سر آن حضرت در دامن كسى است كه از او خوش‏روتر نديده بودم كسى را، و رسول خدا در خواب بود، چون داخل شدم آن مرد گفت: بيا سر پسر عمّ خود را بگير كه تو سزاوارترى به او از من، چون من نزديك رفتم آن مرد برخاست و سر آن سرور را در دامن من گذاشت. چون ساعتى نشستم، حضرت بيدار شد و فرمود كه: كجا رفت آن مردى كه سر من در دامن او بود؟ من آنچه گذشته بود به خدمت آن حضرت عرض كردم، حضرت فرمود كه: آن مرد را شناختى؟ گفتم: نه پدر و مادرم فداى تو باد، فرمود كه: او جبرئيل بود، چون آزار من عظيم بود با من سخن مى‏گفت تا آنكه درد من سبك شد مشغول سخن او گرديدم و به خواب رفتم‏...


ابن بابويه روايت كرده است از "عبد الله بن مسعود" كه گفت: از حضرت رسول (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم‏) پرسيدم: كه تو را غسل خواهد داد چون وفات يابى؟ حضرت فرمود: هر پيغمبرى را وصىّ او غسل مى‏دهد، گفتم: وصى تو كيست يا رسول اللّه؟ گفت: على بن أبي طالب، پرسيدم كه: چند سال بعد از تو زندگانى خواهد كرد؟ فرمود كه: سى سال چنانچه "يوشع بن نون" وصىّ موسى بعد از موسى سى سال زندگانى كرد، و "صفراء" دختر "شعيب" كه زوجه "حضرت موسى" بود بر او خروج كرد و گفت: من سزاوارترم به خلافت از تو، يوشع با او مقاتله كرد و لشكر او را كشت و او را اسير كرد، بعد از اسير كردن او را گرامى داشت، به درستى كه دختر ابو بكر بر على خروج خواهد كرد با چندين هزار نامرد از امّت من، و على اكثر مردان لشكر او را خواهد كشت و او را اسير خواهد كرد، بعد از اسير كردن با او احسان خواهد كرد.

 
کد خبرنگار:212006
گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: