قبل از خلقت حضرت آدم (ع) مصیبت امام حسین (ع) بارها و بارها ذکرشده که از آن جمله میتوان به آن هنگام که خداوند امر فرمود به قلم که بر لوح امر شهادت و اکرام آن را ثبت کند که هر دو محزون شدند و دردمند مصائب حضرت سید الشهدا(ع) گشتند
عقیق: آن زمان که خداوند به ملائک فرمود من خلق می کنم در زمین خلیفه خود را، ملائک در پاسخ گفتند: آیا می آفرینی کسی را که خون ریزی کند؟ که در بعضی از تفاسیر بزرگان ما آمده است که مقصود ملائک قضیه کربلا بوده است و از طرف خداوند ندا میآید: من چیزی میدانم که شما نمیدانید؟ اما باید دانست که پس از ورود حضرت آدم (ع) بر روی زمین و پس از آن برگزیده شدن هر یک از پیامبران الهی، هر یک از آنان به نحوی از واقعه کربلا و شهادت جانسوز امام حسین (ع) آگاهی یافتند. حضرت آدم (ع) روایت شده است زمانی که حضرت آدم (ع) به زمین فرود آمد، حوا را ندید. برای پیدا کردن او در زمین گردش می کرد. هنگامی که به سرزمین کربلا رسید غمگین شد و بدون جهت سینه اش تنگ گردید و هنگامی که به مکان شهادت امام حسین (ع) رسید پای مبارکش لغزید و خون از آن جاری گردید! حضرت آدم (ع) سرش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خدای من! آیا گناهی دیگر از من حادث شد که مرا عقوبت کردی به خاطر آن؟! چرا که من تمام زمین را دور زدم و هیچ رنجی به من نرسید اما در این زمین چرا؟ خداوند به حضرت آدم (ع) وحی نموده و فرمود: ای آدم! نه، گناهی از تو سر نزده است و لکن در این زمین فرزند تو حسین (ع) بی گناه کشته خواهد شد، لذا خون تو، به موافقت خون او جاری شد پس حضرت آدم (ع) عرض کرد: پروردگار من! آیا حسین پیغمبر است؟ وحی شد: نه، بلکه سبط محمد (ص) است. حضرت آدم عرض کرد: قاتل او کیست؟ خداوند فرمود: قاتل او یزید است که اهل آسمان ها و زمین او را لعنت کرده و می کنند. حضرت آدم (ع) به جبرئیل گفت: اکنون من چه وظیفه ای دارم؟ جبرئیل گفت کشنده ی حسین را لعنت کن. حضرت آدم چهار مرتبه یزید را لعنت کرد و چند قدم به طرف کوه عرفات رفت و حوا را پیدا کرد. حضرت نوح (ع) آمده است: وقتی که حضرت نوح (ع) سوار کشتی شد و تمام دنیا را دور زد، به زمین کربلا که رسید، کشتی دچار طوفان شد، حضرت نوح از غرق شدن کشتی به وحشت افتاد دست به دعا برداشت و گفت: خدای من! تمام دنیا را دور زدم مشکلی پیش نیامد ولی در اینجا چرا؟! جبرئیل نازل شد و گفت: ای نوح در اینجا حسین سبط محمد که خاتم انبیاء و پسر خاتم اوصیاء است کشته خواهد شد! حضرت نوح گفت: ای جبرئیل، کشنده ی حسین کیست؟ جبرئیل گفت قاتل او لعن شده هفت آسمان و زمین است حضرت نوح چهار مرتبه قاتل امام حسین (ع) را لعنت کرد. سپس کشتی به حرکت آمد تا اینکه به کوه جودی رسید و بر آن استقرار یافت. حضرت ابراهیم (ع) روایت شده است: حضرت ابراهیم سوار بر اسب بود و از سرزمین کربلا می گذشت پای اسب لغزید و حضرت ابراهیم از روی اسب به زمین افتاد سر مبارکش شکست و خون از آن جاری گردید! حضرت ابراهیم زبان به استغفار گشود و عرض کرد: خدای من! چه خطایی از من سر زد و سبب این حادثه چه بود؟! جبرئیل نازل شد و گفت: ای ابراهیم هیچ گناهی از تو سر نزد، ولیکن اینجا سبط خاتم انبیاء و پسر خاتم اوصیاء کشته خواهد شد و خون تو به موافقت خون آن حضرت جاری گردید! حضرت ابراهیم گفت: ای جبرئیل قاتل او کیست؟ جبرئیل گفت: لعنت شده اهل آسمان ها و زمین هفتگانه و قلم به لعنت او بر لوح جاری شد. حضرت ابراهیم (ع) چندین بار یزید را لعنت کرد و اسب او به زبان فصیح آمین گفت. حضرت ابراهیم به اسب خود فرمود: تو از کجا فهمیدی که به دعای من آمین گفتی؟! اسب گفت: ای ابراهیم من افتخار می کنم که شما بر من سوار می شوید هنگامی که پای من لغزید و شما از پشت من سقوط کردید خیلی خجالت کشیدم در حالی که سبب این (لغزش و سقوط و شکستن سر شما) یزید لعنت الله علیه است. حضرت موسی و یوشع (ع) نقل گردیده: روزی حضرت موسی (ع) با یوشعبننون به سیر و سیاحت پرداخت و به زمین کربلا فرود آمد. در این بین بند کفش آن بزرگوار پاره شد و خاری سه پهلو به پای مبارکش فرو رفت و خون از آن جاری گردید. پس حضرت موسی (ع) عرض کرد: خدای من؛ آیا گناهی از من سر زد؟ خداوند وحی کرد: اینجا حسین کشته می شود و خونش ریخته خواهد شد خون تو، به موافقت خون او روان گردید. حضرت موسی عرض کرد: پروردگار من؛ این حسین کیست؟ به او گفته شد: او سبط محمد مصطفی و پسر علی مرتضی (ع) است. حضرت موسی گفت: قاتلش کیست؟ گفته شد: او لعنت شده ی ماهیان دریاها، وحوش صحراها و مرغان هوا است. پس حضرت موسی (ع)، دست های خود را بلند کرد و یزید را لعن و نفرین کرد و یوشعبن نون بر دعای موسی (ع) آمین گفت و از آنجا گذشتند. حضرت سلیمان (ع) روایت شده: حضرت سلیمان (ع) بر بساط سلطنتی خویش نشسته بود و در هوا سیر می کرد. روزی در فضای کربلا سیر می نمود که باد سه مرتبه به شدت بساط او را دور داد تا آنجا که ترس سقوط بساط روی داد ولی پس از آن باد آرام گرفت و بساط به زمین کربلا فرود آمد. حضرت سلیمان (ع) به باد فرمود: برای چه آرام گرفتی تا بساط به زمین فرود آید؟! باد گفت: اینجا حسین کشته می شود. حضرت سلیمان فرمود: حسین کیست؟ باد گفت: او سبط محمد مختار و پسر علی کرّار (ع) است. حضرت سلیمان(ع) فرمود: قاتل او کیست؟ باد گفت: لعنت شده ی اهل آسمان ها و زمین، یزید. حضرت سلیمان(ع) دست های خود را بلند کرد و او را لعن و نفرین کرد و انس و جن بر دعای حضرت سلیمان(ع) آمین گفتند سپس باد به حرکت آمد و به سیر بساط سلیمان(ع) پرداخت. پی نوشت ها: 1-علامه مجلسی، بحارالانوار، ج44: 242-244 2- سید رضا حسینی الارزی، 72 داستان از شفاعت امام حسین (ع): 28-32. منبع:قدس 211008