او گفت: راهی به نظرم نمی رسد جز اینکه من می نشینم و تو مصیبت حسین(ع) را بخوان تا از ذاکران او محسوب شوی.
عقیق: پدر و مادرش نامش را رمضانعلی نهاده بودند و چون به راه و رسم روحانیت و حوزه ها درآمده بود به حاج شیخ رمضانعلی قوچانی شناخته شد . او یکی از علمای نیکو کردار و یک از فقهای پارسا و پروا پیشه بود. همه از او به نیکی و شایستگی یاد می کردند و انبوهی در مسجد گوهرشاد به امامت او به نماز می ایستادند .
پس از یک بیماری در حالت احتضار بو . بستگانش بناگزیر در کنار بسترش زانوی غم بغل کرده بودند که دیدند بناگاه برخاست و نشست و شروع به گریستن کرد و به خواندن مصیبت امام حسین(ع) پرداخت. از او جریان را پرسیدند، گفت:
هم اکنون که در حالت احتضار بودم صحرای سوزان و هولناک محشر را دیدم. مرا در آنجا پای حساب بردند و گفتند که رستگارم و کارهایم مورد رضایت خداست. ندا رسید که به سوی بهشت بروم، اما وقتی حرکت کردم دیدم صفی بسیار طولانی در آنجاست. وقتی خوب نگاه کردم دیدم صف علماست.
در صف ایستادم و از طولانی بودن و کندی حرکت در آن بسیار ناراحت شدم. در جستجوی راه نجات به سمت دیگر نگریستم و آنجا نیز دری را به سوی بهشت دیدم که هیچ مانعی نیست. به آنجا رفتم تا وارد بهشت شوم که فرشتگان راه را بر روی من بستند و گفتند اینجا باب الحسین(ع) است و مخصوص کسانی است که منبر بروند و ذکر مصیبت حسین(ع) بنمایند.
برای یافتن آشنا به هر سو نگاه میکردم، ناگاه حاج شیخ حسن ناظم اهل منبر را دیدم که از آن در رفت و آمد می کن . به او گفتم: حاج شیخ، برایم کاری بکن.
گفت: شما اهل منبر نبودی.
او گفت: راهی به نظرم نمی رسد جز اینکه من می نشینم و تو مصیبت حسین(ع) را بخوان تا از ذاکران او محسوب شوی.
او نشست و من به ذکر مصیبت پرداختم و او گریست و من برخاستم.
آری ، مرحوم شیخ رمضانعلی قوچانی پس از لحظاتی ذکر مصیبت خواندن برای خاندانش ، بار دیگر در بستر احتضار خفت و از دنیا رفت. امید که در صف خدمتگزاران و ذاکران آن حضرت وارد بهشت گردد.