18 بهمن 1400 6 رجب 1443 - 31 : 06
کد خبر : ۴۰۳۹۰
تاریخ انتشار : ۰۸ آبان ۱۳۹۳ - ۱۶:۵۵
سابقه تدوین مقتل جامع و مرجع برای اهل تحقیق وپژوهش ازجمله سئوالات مطرح است که به چه مقاتلی مراجعه و از کدام منابع، نقل شود که قابل اعتماد و حجت باشد و باید بپذیریم که ارائه یک مقتل معتبر امری لازم و ضروری است .
عقیق: خبرگزاری «حوزه» درگفت وگو با استاد مهدی پیشوایی سابقه مقتل نگاری وآسیب شناسی مقاتل را مورد بررسی قرارداده است که متن آن به طور کامل تقدیم مخاطبان فرهیخته می شود.

 مقتل‌نگاری شاخه‌ای از تاریخ‌نگاری اسلامی است و هر چه در تاریخ‌نگاری و ملاک‌های تاریخ‌نگاری وآسیب‌های تاریخ‌نگاری گفته می‌شود عیناً در مورد مقتل‌نگاری هم صادق است. بنابراین جا دارد که ابتدا به صورت کلی درباره تاریخ‌نگاری و اعتبار کتاب‌های تاریخی و آسیب کتاب‌های تاریخی توضیحی داده شود وبعد آن‌ها را تطبیق کنیم، در مورد کتاب‌های مقتل. یک اصل کلی در تاریخ‌نگاری هست که در تمام محافل به عنوان یک اصل مسلم و اصلی پذیرفته شده است؛ طبق این اصل، هر کتاب تاریخی هر چقدر به حادثه تاریخی نزدیک تر باشد یعنی زمان مورخ و زمان تألیف آن کتاب به حادثه مورد بحث نزدیک‌تر باشد، اعتبارش بیشتر است. البته ناگفته نماند اینکه می‌گوییم زمان مورخ و تألیف به زمان حادثه نزدیک‌تر باشد شرط لازم است ولی شرط کافی نیست برای اعتبار یک کتاب تاریخی علاوه بر نزدیک بودن به حادثه، شروط دیگری هم هست که باید به آن توجه شود. علت آن هم روشن است هر چه فاصله زمانی بیشتر باشد واسطه بیشتر می‌خورد و نسخه‌ها بیشتر عوض می‌شود، ناقل‌ها عوض می‌شوند، راوی‌ها بیشتر می‌شوند و احتمال اینکه در گزارش حادثه کم و زیادی رخ بدهد خیلی زیاد است.

*ضرورت بی‌غرضی مورخ

  شروط دیگری را هم مورخ باید دارا باشد، مثلاً می‌گویند یکی از ملاک‌های اعتبار کتاب‌های تاریخی یا کار یک مورخ این است که مورخ متعصب نباشد بلکه بی‌طرف و بی‌غرض باشد. در تاریخ اسلام داریم مورخانی که اموی مسلک بودند، تفکر اموی داشتند، طرفدار بنی‌امیه بودند، طرفدار یزید بودند، طرفدار معاویه بودند، مثل ابن کثیر دمشقی مؤلف البدایه و النهایه که اهل شام است و با یزید‌ بن معاویه هموطن است و از نظر تفکر هم شاگرد ابن تیمیه بوده و تفکر اموی دارد. این شخص در کتابش البدایه و النهایه وقتی به حادثه عاشورا می‌رسد جانب بنی‌امیه را می‌گیرد، پس او بی‌طرف نیست و تعصّب اموی دارد و کتاب او نمی‌تواند در مورد حادثه عاشورا مورد مراجعه باشد. نمونه‌ی دیگر: در بین سیره‌نویسان و راویان تاریخی ،زبیری‌ها بودند، اعقاب و نسل‌های زبیر ‌بن عوام که جنگ جمل را همراه طلحه و عایشه راه انداختند. در نسل زبیر بن عوام تعداد زیادی تاریخ‌نویس و سیره‌نویس به وجود آمده‌اند که آثارشان وارد لابه لای تاریخ‌ها شده است. وقتی کسی آثار آنان را نگاه می‌کند چون با علی و آل علی( علیهم سلام)میانه خوبی ندارند چیزهایی نوشته‌اند که برای خاندان علی(ع) قبح است. به عنوان مثال:راجع به ازدواج عمر بن خطاب خلیفه دوم با ام‌کلثوم دختر علی ع که  خیلی اختلاف نظر وجود دارد معمولاً علمای شیعه منکر این قضیه هستند و علمای اهل سنت صد درصد می‌گویند چنین اتفاقی افتاده است. مرحوم شیخ مفید که از بزرگترین علمای شیعه است این قضیه را منکر است با این استدلال که «در سند این قضیه راوی‌های زبیری هستد و قول و گزارش این‌ها در چنین موردی که با اهل بیت ارتباط دارد مورد قبول نیست» چون که این‌ها بی‌طرف نیستند در حالی که خود بی‌طرفی و این که راوی و مورخ غرض‌ورز نباشد یک اصل است.

*  دقت مورخ درتاریخ نگاری

یک اصل دیگر در تاریخ‌نگاری این است که مورخ دقیق باشد و در تاریخ‌نگاری دقت داشته باشد و در گزارش‌های تاریخی کم و زیاد نکند. در این باره بین مورخان ما مطرح است که اکثر مورخان اولیه که نوعاً  تاریخ اسلام را از آن‌ها می‌گیریم در قرن سوم و چهارم و تعدادی هم در قرن پنجم زندگی می‌کردند و از نظر قدمت برای کتاب‌های این‌ها اعتبار قائل هستند. اگر ملاک قدمت و نزدیکی با حادثه را در نظر بگیریم این‌ها باید معتبر باشند ولی یکی از این‌ها که ابن اعثم کوفی است و کتابی به نام الفتوح نوشته است با این که در قرن سوم نوشته شده ولی به اندازه کتاب‌های دیگری که در قرن سوم نوشته شده برایش بها قائل نمی‌شوند، چرا که می‌گویند او داستان‌سرایی کرده و از حد گزارش تاریخی تجاوز کرده است. به همین جهت با اینکه الاخبار الطوال ابن قتیبه دینوری هم در قرن سوم نوشته شده است، تاریخ یعقوبی هم در قرن سوم نوشته شده است و کتاب‌های دیگری هم در قرن سوم نوشته شده است ولی به خاطر عدم دقت ابن اعثم و به خاطر داستان‌سرایی‌هایش از نظر اعتبار به اندازه کتاب‌های معاصرش برای کتاب او ارزش قائل نیستند.

*جایگاه منابع تاریخی تا قرن پنجم

نکته دیگر در مورد تاریخ‌نگاری این است که در تاریخ‌نگاری اسلامی مورخان و کارشناسان تاریخ اسلام کتاب‌های مربوط به تاریخ اسلام را تا قرن پنجم قبول دارند، می‌گویند تاریخ‌نگاری اسلامی از قرن سوم شروع شده و اوج آن در قرن سوم و چهارم بوده است و بیشترین تاریخ‌ها که الان منبع مورد استناد است در قرن سوم و چهارم و پنجم نوشته شده است. بیشتر عنایت‌شان به آن دسته از کتاب‌های تاریخ اسلام است که در قرن سوم وچهارم و پنجم نوشته شده است. یک مقدار که تنازل و تسامح می‌کنند تا قرن ششم و در نهایت تا قرن هفتم را می‌پذیرند ولی از قرن هفتم به بعد را قبول ندارند. اگر مطلبی در کتاب‌های قرن سوم ، چهارم و قرن پنجم نبود و اولین بار در کتاب‌های بعد از قرن هشتم آمده ما به آن اعتماد نمی‌کنیم و می‌گوییم اگر چنین چیزی بوده مورخان تا قرن پنجم می‌نوشتند. مثلاً عروسی حضرت قا سم ع بر اساس بررسی‌هایی که به عمل آمده و تا آنجا که شواهد نشان می‌دهد اولین بار در روضه‌الشهداء ملاحسین کاشفی آمده است. ملاحسین کاشفی در قرن دهم زندگی می‌‌کرده و در 910 از دنیا رفته است. می‌گویند آیا چنین چیزی قابل باور است که یک عروسی بوده است و از قرن دوم که مقتل‌نگاری شروع شده تا زمان ملاحسین کاشفی که 800 سال گذشته در این 8 قرن احدی ننوشته و برای اولین بار ملاحسین کاشفی بدون هیچ مأخذی آن را آورده است و این را به خاطر فاصله زمانی قبول نمی‌کنند. نمونه دیگر: در قضیه‌ی کتاب‌سوزی اسکندریه که برخی گفته‌اند مسلمانان وقتی مصر را در سال 19 هجری فتح کردند، کتابخانه‌های اسکندریه را آتش زدند و به جای هیزم در حمام‌های آن زمان سوزاندند. این داستان را محققان به یازده دلیل قبول نمی‌کنند، یکی از آن‌ها این است که این قضیه بعد از 300 سال برای اولین بار در دو کتاب تاریخی آمده و به مدت 300 سال بعد از فتح اسکندریه در هیچ کتابی قضیه سوزاندن کتاب‌ها نیامده است. چگونه قابل قبول است به مدت 300 سال هیچ مورخی ننویسد و بعد از 300 سال دو نفر مورخ بیایند بدون ذکر هیچ مأخذی بنویسند.

*اعتبار مقاتل تا قرن پنجم

  در مورد مقتل هم همین حرف صادق است، در مورد مقاتلی که بعدها نوشته شده می‌گویند اعتبار این‌ها بسته به اعتبار مستندات آن‌هاست، باید ببینیم از کجا گرفته است؟ اگر مأخذ ذکر نکرده اعتبار ندارد، اصالت با مأخذ است، از تاریخ طبری نقل کرده باید برویم سراغ تاریخ طبری، از تاریخ یعقوبی نقل کرده باید برویم سراغ تاریخ یعقوبی که چه جایگاهی دارد، از فتوح ابن اعثم نقل کرده باید بریم سراغ فتوح ابن اعثم.

به عبارت دیگر در مورد مقتل باید ببینیم کتابی که در مورد حادثه‌ی مهم عاشورا نوشته شده کی نوشته شده و با چه فاصله زمانی نوشته شده است. تاریخ‌نگاران اعتبار مقاتل را با قدمت زمانی می‌سنجند، اعم از مقاتل مستقلی که راجع به حادثه عاشورا نوشته شده است یا کتاب‌های تاریخی که مستقلاً مربوط به حادثه عاشورا نیست ولی به حوادث سال 60 و 61 که رسیده، به مناسبت، حادثه عاشورا را آورده است، می‌گویند با توجه به ملاک قدمت و نزدیکی زمانی، مقاتلی قابل اعتماد است که تا قرن پنجم نوشته شده باشد. اگر تسامح و تنازل کنیم و سخت‌گیری نکنیم کتاب‌های مربوط به مقتل را تا قرن ششم تا هفتم هم حرفی ندارند. مثلاً مثیرالاحزان ابن نما و اللهوف یا الملهوف مرحوم سید ابن طاووس در قرن هفتم نوشته شده است. اگر سخت‌گیری کنیم این دو، دیرتر از قرن پنجم نوشته شده است؛ ولی در عین حال اغماض می‌کنند، به خصوص لهوف مرحوم سید ابن طاووس از این نظر در محافل حوزوی پذیرفته شده است و روی آن حساب می‌کنند که سید ابن طاووس شخصیت بزرگی بوده، عالم جلیلی بوده، کتابخانه بزرگی داشته و کسی نبوده که مطلب بی‌اساسی بخواهد نقل کند. و اگر در این کتاب سند قضایا را نقل نکرده - جز در چند مورد – به این جهت است که این کتاب را برای حوزویان ننوشته، برای محافل علمی ننوشته، برای زائران نوشته، دلیلش هم مطلبی است که خود مرحوم سید ابن طاووس در مقدمه نوشته است، او می‌فرماید: من بعد از اینکه کتاب مصباح الزائر را نوشتم - مصباح الزائر کتاب آداب زیارت بوده، شامل ادعیه و آداب زیارات بوده برای شیعیان و کسانی که به عتبات عالیات مشرف می‌شدند. سید، این کتاب را به عنوان راهنما نوشته شامل ادعیه و زیارات و توسلات و امثال این‌ها که به درد زائرین بخورد، کتاب مسافرتی قابل حمل در سفر بوده - در صدد برآمدم کتابی مثل مصباح الزائر در مقتل امام حسین ع برای زائرین بنویسم   بنابراین مرحوم سید ابن طاووس این کتاب را برای زائرین نوشته، برای نوع مردم نوشته که اهل سند نیستند، آن‌ها اهل مستندات نیستند. و اگر برای محافل علمی می‌نوشت حتماً سندش را می‌نوشت. با این توضیحات، چون علما می‌دانند که مرحوم سید ابن طاووس مرد بزرگی بوده و از اجله علمای شیعه بوده مطلب بی‌مأخذی نمی‌نوشته، از این جهت لهوف را قبول می‌کنند؛ ولی اگر کس دیگری بود قبول نمی‌کردند.

بنابراین کتاب‌های مقتل و روضه‌خوانی که بعد از قرن هشتم نوشته شده باشد چه به عربی و چه به فارسی، مستقلاً اعتبار ندارند. باید دید که از کجا گرفته‌اند، مأخذش را باید دید. اگر مأخذش را ذکر نکردند، و مطلبی نقل کردند که در منابع و تاریخ‌های پیش از قرن هشتم مخصوصاً پیش از قرن پنجم وجود ندارد، نمی‌شود آن را قبول کرد به همان دلیلی که عرض کردم.

*تأثیر قرائت‌های مختلف در مقتل‌نگاری

از اینجا منتقل می‌شویم به جواب یک نکته و آن این است که گاهی به ذاکرین؛ مداحان و وعاظ محترم؛ گفته می‌شود چرا مطلب ضعیفی را نقل کردید می‌گویند من این را از روی کتاب نقل می‌کنم، این را در فلان کتاب دیدم. در جواب می‌گوییم این کفایت نمی‌کند، هر چیزی که در هر کتابی نوشته شده باشد که نمی‌تواند قابل قبول باشد، باید ببینیم کتاب در چه زمانی نوشته شده، مؤلفش کیست و آیا سایر شروط اعتبار را دارد یا نه؟

طی ادوار تاریخ، قرائت‌ها از حادثه عاشورا متفاوت بوده، در بعضی از ادوار، قرائت، انقلابی بوده، حرکت آفرین بوده، اما در بعضی از ادوار قرائت حزن‌آور بوده، در بعضی از دوره‌ها قرائت صوفیانه و عارفانه بوده است. در ادواری که قرائت، قرائت حزن‌آور، احساسی و عاطفی بوده دیگر در آن دوران نگاه نمی‌کردند مطلب در کدام کتاب تاریخی است، عمدتاً نگاه می‌کردند که چقدر حزن‌آور، چقدر گریه‌آور، چقدر اشک‌آور است، نگاه علمی نمی‌کردند، بنابراین، این که بگوییم مطلب را از روی کتاب نقل می‌کنیم و در فلان کتاب نوشته شده، کفایت نمی‌کند چون هر کتابی اعتبار ندارد.

*قدیمی‌ترین مقتل

حالا به تاریخ مقتل‌نگاری برمی‌گردیم. زیاد می‌پرسند: اولین و قدیمی‌ترین کتاب مقتلی که نوشته شده کدام است؟ در اینجا یادآوری کنم که مقتل‌نگاری از قرن دوم شروع شد. حادثه عاشورا در نیمه دوم قرن اول یعنی در ابتدای سال 61 هجری اتفاق افتاد مقتل‌نگاری حدود 90 یا 100 سال بعد شروع شد.

از مقاتلی یاد می‌کنند که در قدیم مثلاً در همان قرن دوم بوده که متأسفانه از بین رفته است. به بعضی از آثار هم مسامحتاً مقتل گفته‌اند ، در حالی که مقتلی به آن صورت نبوده، مثلاً گزارش مفصلی بوده است. از جمله مقتل عمار دهنی که در واقع کتابی نیست، بلکه یک روایت مفصل چند صفحه‌ای است که طبری آن را در کتاب تاریخ خود آورده است.

اولین مقتلی که به دست ما رسیده - هر چند به طور غیرمستقیم - مقتل ابی مخنف است. ابی مخنف لوط بن یحیی اَزْد، در سال 157 هجری قمری فوت کرده است. شواهدی در مقتلش هست که نشان می‌دهد به احتمال بسیار زیاد این کتاب را در دهه سوم قرن دوم نوشته یعنی بین سال 120 تا 130. اگر بپذیریم که در دهه سوم نیمه قرن دوم نوشته می‌توانیم بگوییم فاصله زمانی تا حادثه عاشورا حدود 70 سال بوده است، پس خیلی نزدیک بوده است. چند نکته در مورد مقتل ابی مخنف هست: یکی این که محل بحث است که ابی مخنف شیعه بوده یا سنی؟ اثبات کرده‌اند که حتماً سنی نبوده بلکه شیعه بوده و علاقمند به اهل بیت(ع) بوده است، شیعه به این معنا که دوستدار اهل بیت(ع) بوده. و نیز صدوق بوده یعنی قابل اعتماد بوده، به دلیل اینکه مرحوم نجاشی، رجال شناس بزرگ و قدیمی شیعه در کتاب رجال خود معروف به رجال نجاشی وقتی به ابی مخنف می‌رسد می‌فرماید: شیخ اهل اخبار بود در کوفه یعنی بزرگ مورخان بود. در کوفه مورخ بزرگی بود و روایات او قابل اعتماد است.

گفته شده که انگیزه ابی مخنف در نوشتن این مقتل گویا یکی این بوده که چون او از قبیله اَزْد بود که در اصل یمنی بودند، منتهی ساکن کوفه بودند، و از قبیله‌ی اَزْد، هم جزء سپاهیان یزید بودند و هم جزء سپاهیان امام حسین(ع). پس قبیله او در حادثه عاشورا درگیر بودند. این امر، علاقه‌ای در او ایجاد کرده که راجع به این حادثه که اقوامش در آن درگیر بودند بنویسد. از طرف دیگر می‌دانیم که بنی‌امیه در آن زمان رو به زوال می‌رفتند، بنی‌عباس بر علیه آن‌ها تبلیغ می‌کردند، اگر این کتاب بین سال 120 تا 130 نوشته شده باشد با توجه به اینکه می‌دانیم بنی‌امیه در سال 132 منقرض شدند، در اواخر حیات سلسله ننگین بنی‌امیه بوده و بنی‌عباس انگیزه داشتند که بدنامی‌های بنی‌امیه و ظلم‌های آن‌ها نوشته بشود یعنی فضا برای بیان مظالم بنی‌امیه خیلی فراهم شده بود. فضا فضای ضد اموی بوده و لذا ابی‌مخنف هم آمده از این فضا استفاده کرده و مقتل نوشته است. او در چند مورد از حاضرین قضیه بی‌واسطه نقل می‌کند، چند مورد است با یک واسطه نقل می‌کند، چند مورد است با دو واسطه نقل می‌کند، یعنی خیلی قابل اعتماد است مثلاً پدر آنجا بوده از قول پسرش نقل می‌کند، دو تا از یک قبیله بودند با هم می‌جنگیدند یکی از قول دیگری نقل می‌کند.

متأسفانه مقتل ابی مخنف که این قدر نزدیک به حادثه بوده به صورت مستقل از بین رفته ولی خوشبختانه اکثر مطالب ابی مخنف در لابلای چند کتاب تاریخ که در زمان تألیف آن‌ها مقتل ابی مخنف در دسترس مؤلفین آن‌ها بوده منعکس شده از آن جمله ابوجعفر محمد بن جریر طبری که در سال 310 فوت کرده کتاب تاریخ مشهوری دارد به نام تاریخ الامم والملوک (معمولاً به اختصار می‌گویند تاریخ طبری ولی اسم کتاب تاریخ الامم والملوک یا تاریخ الرسل و الملوک است). تاریخ طبری، یک کتاب تاریخ عمومی است از زمان حضرت آدم ع شروع شده تا دو سال پیش از فوت خودش یعنی تا سال 308 حوادث را نوشته است. طبری به حوادث سال 60-61 که می‌رسد عمدتاً حوادث را از ابی مخنف نقل می‌کند پس کتاب ابی مخنف در دسترس طبری بوده است.

یکی دیگر از علما و مورخان که مقتل ابی مخنف در دسترسش بوده مرحوم شیخ مفید است. مرحوم شیخ مفید در کتاب الارشاد که زندگینامه دوازده امام(ع) است و مقتل مستقل و مختص به امام حسین(ع) نیست در فصل مربوط به زندگانی امام حسین ع به حادثه عاشورا که می‌رسد در ابتدایش تصریح می‌کند که من در اینجا مختصر آنچه را که کلبی گفته می‌آورم. می‌دانیم که کلبی شاگرد ابی مخنف است پس منشأ مهم و مأخذ مهم آنچه مرحوم شیخ مفید می‌آورد مقتل ابی مخنف از طریق شاگردش هشام ابن سائب کلبی است. شیخ مفید از مدائنی هم یاد می‌کند که البته منقولاتش از او چندان زیاد نیست، عمدتاً همان مطالب ابی مخنف است که در دسترس مرحوم شیخ مفید بوده است. منتها کتاب شاگرد ابی مخنف هشام کلبی.

عالمی داریم در میان اهل سنت به نام سبط ابن جوزی که در قرن هفتم در بغداد زندگی می‌کرده و محب اهل بیت(ع) بوده، کتابی نوشته در زندگی اهل بیت(ع) به نام تذکرة الخواص یا تذکرة خواص الامه و عمده آنچه در فصل مربوط به شهادت امام حسین(ع) آورده از مقتل ابی مخنف است. معلوم می‌شود در زمان تألیف تذکره الخواص مقتل ابی مخنف در اختیار سبط ابن جوزی هم بوده و بعدها از بین رفته است. بنابراین گزارش‌های ابی مخنف در لابلای این چند کتاب تاریخی آمده است.

مرحوم حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ حسن غفارنژاد (غفاری) گزارش‌های طبری از طریق مقتل ابی مخنف را استخراج کرد و با پاورقی‌هایی به نام «مقتل الحسین» چاپ کرد و بعدها  حجة الاسلام والمسلمین آقای محمدهادی یوسفی غروی گزارش‌های ابی مخنف را از تاریخ طبری و ارشاد مرحوم شیخ مفید و تذکرة الخواص سبط ابن جوزی استخراج و تبویب کرد و ترتیب داد و مقدمه بسیار عالمانه‌ای هم برایش نوشت و اسمش را گذاشت «وقعة الطف» (که به فارسی هم ترجمه شده است) و توسط انتشارات جامعه مدرسین چاپ شده. کسانی که علاقمندان  به مقتل ابی مخنف   از مراجعه به این کتاب بی‌نیاز نیستند که البته متأسفانه کوتاه است و حدود 64 گزارش بیشتر نیست یعنی همه آنچه را که ابی مخنف آورده بوده این سه بزرگوار همه را نیاورده‌اند، معلوم است که مقدار کمی آن هم عمدتاً راجع به روز عاشورا را آورده‌اند.

بعد از ابی مخنف به تدریج مسلمانان خصوصاً شیعیان شروع به مقتل‌نگاری کردند مخصوصاً در قرن سوم و در قرن چهارم. یا مستقلاً مقتل تألیف کردند یا مثل مرحوم شیخ مفید در لابلای کتاب‌هایی که مربوط به ائمه(ع) بوده آوردند.  

*تساهل وتسامح علما در نقل مصائب و مناقب

در اینجا یک مطلب اساسی هست که ممکن است مورد سؤال باشد و مسئله‌ای کلیدی است و آن این است که در میان کتاب‌های مربوط به ائمه(ع)، مقتل و تاریخ عاشورا، کتاب‌هایی هست که از بزرگان علمای ماست، متعلق به قرن پنجم و چهارم نیست، از علمای بعدی است، از علمای قرن نهم، قرن یازدهم یا قرن چهاردهم است ولی ما آن‌ها را می‌شناسیم که علمای بزرگی بودند، محقق بودند، کتاب‌های حوزوی در رتبه بسیار بالایی نوشتند، کتاب‌های فقهی نوشتند، کتاب‌های اصولی نوشتند، کتاب‌های لغوی نوشتند، ولی مقتل هم نوشتند. اما می‌بینیم در مقتل‌هایشان مطالبی هست که در کتاب‌های پیش از قرن پنجم نیست، در قرن ششم هم نیست، در قرن هفتم هم نیست. عمدتاً به بعضی از قضایا شاخ و برگ دادند. بعضی از مطالب، اصلش هم در کتاب‌های قدیمی نیست. و این معضلی شده، چون وقتی می‌گوییم این گونه مقاتل قابل اعتماد نیست سؤال می‌شود، یا اشکال می‌شود، یا به ذهن انسان می‌آید که مگر عالم به این بزرگی می‌شود چنین چیز بی‌اساسی نوشته باشد، چگونه قابل قبول است. مثلاً کسی مانند مرحوم طریحی مؤلف مجمع البحرین و کتاب‌های علمی دیگر کتابی مانند المنتخب را نوشته باشد. مجمع البحرین کتاب علمی است، کتاب مرجع است و مشکلات لغات حدیث و قرآن مجید را بیان کرده. دو نفر، یکی از شیعیان و یکی از اهل سنت در این موضوع کتاب نوشته‌اند. از اهل سنت ابن اثیر کتاب النهایه فی غریب الحدیث و الاثر را نوشته و لغات مشکل حدیث را معنا کرده، و از علمای شیعه هم مرحوم طریحی (از علمای قرن یازدهم نجف) است که در این موضوع مجمع البحرین را نوشته است. آدم هیچ باور نمی‌کند که مؤلف منتخب طریحی که راجع به مراثی و مقتل است و مطالب سست و بی‌اساس دارد، با مؤلف مجمع البحرین که کتابی علمی است، یکی باشد. یعنی بگوییم که مؤلف منتخب (که اسمش المنتخب فی جمع المراثی و الخطب است ولی به اختصار می‌گویند منتخب طریحی) همان مؤلف مجمع البحرین باشد این منشأ سؤال است. نمونه دیگر مرحوم میرزا آقا دربندی است که کتاب اکسیر العبادات فی اسرار الشهادات را نوشته که کتاب تحریف گسترده مقتل است. مرحوم دربندی عالم بزرگی بوده، نجفی بوده، اهل دقت بوده، اهل موشکافی بوده است. آدم باور نمی‌کند که مؤلف اكسير العبادات في اسرار الشهادات که معروف به اسرار الشهادات است همان کسی باشد که کتاب‌های دیگر علمی را در نجف نوشته است. آدم باورش نمی‌آید مؤلف این‌ها یک نفر باشد. نمونه سوم مرحوم نراقی (ملامحمد مهدی) است. او کتابی دارد به نام «محرق القلوب» که از کتاب‌هایی است که مطالب نامعتبر دارد. مرحوم حاج میرزاحسین نوری در کتاب لؤلؤ و مرجان، یک جا به شدت به مرحوم نراقی می‌تازد، آدم باور نمی‌کند مؤلف محرق القلوب همان نراقی مؤلف کتاب‌های علمی است. نمونه چهارم مرحوم آیت‌الله ملاحبیب الله شریف کاشانی است. بعضی از کتاب‌های ایشان را چند سال پیش دفتر تبلیغات اسلامی با اشاره مقام معظم رهبری تجدید چاپ کرد. او عالم بزرگی بوده، آدم محققی بوده، کتاب‌های علمی حوزوی نوشته است. ایشان کتابی دارد در مقتل به نام «تذکرة الشهداء» که مطالب سست و بی‌اساسی دارد. آدم باورش نمی‌آید مولف تذکرة الشهداء همان کسی باشد که آن کتاب‌های فقهی دقیق موشکافانه حوزوی را نوشته است.

جواب این استبعاد و ابهام چند خط بیشتر نیست و آن را مرحوم حاج میرزاحسین نوری در کتاب لؤلؤ و مرجان نوشته که یک مسئله‌ کلیدی است، خیلی به درد می‌خورد. می‌دانیم که مرحوم حاج میرزاحسین محدث نوری - استاد مرحوم حاج شیخ عباس قمی– اولین کس یا حداقل یکی از اولین کسانی بوده که در مبارزه با تحریفات عاشورا کتاب نوشته و به شدت به روضه‌های ضعیف و به روضه‌خوان‌هایی که روضه‌های ضعیف می‌خوانند، حمله کرده است. کتاب لؤلؤ و مرجان الان هم مورد استفاده است و مرحوم استاد شهید مطهری در حماسه عاشورا که درباره تحریفات عاشوراست، عمدتاً استناد می‌کند به فرمایشات مرحوم محدث نوری. مرحوم محدث نوری در یک جا در صفحه 187 لؤلؤ و مرجان به مسئله کلیدی مورد بحث ما اشاره می‌کند که جان مطلب است، ایشان می‌فرمایند:

راز اصلی نفوذ این مطالب در کتاب‌های این بزرگان عبارت است از اینکه سیره‌ی علما مستقر بوده بر این که در فضائل، قصص و مصائب تساهل می‌کردند و آن تحقیقی را که در سایر ابواب لازم می‌دیدند و رعایت می‌کردند در این سه باب ضروری نمی‌دانستند و به همین خاطر مطالب ضعیف را که چه بسا سند درستی نداشته در کتاب‌هایشان که جنبه‌ی مقتلی داشته آورده‌اند. یعنی سیره مستقر بوده بر نقل اخبار ضعیف و ضبط روایات غیرصحیح در قصص انبیاء و سرگذشت امت‌های سابقه و مصائب، بدون نقد و بررسی سندی و مفادی. و این طور شده که بزرگان در عین عظمت علمی‌شان وقتی مقتل نوشتند این گونه چیزها را در کتاب‌هایشان داخل کردند مخصوصاً در نقل مصائب که تساهل بیشتر هم بوده است.

در مورد کتاب منتخب طریحی باید اضافه کنیم که اصولاً مؤلف مجمع البحرین آن را در قالب کتاب تألیف نکرده . بلکه سخنرانی‌ها و روضه‌خوانی‌های او در قالب مجلس  است، و از خطاب‌هایی مثل ایها المؤمنین، ایها الحاضرون در اول هر مجلس معلوم می‌شود که این مطالب سخنرانی‌های اوست، آن هم در دوران جوانی در روستای محل سکونتش، و مخالف چاپ آن‌ها بوده ولی از دستش در رفته و چاپ شده است.

*سابقه طرح تدوین مقتل جامع و مرجع

سؤال دیگری که مطرح می‌کنند این است که با این اوصافی که می‌گویید حالا ما به چه مقاتلی مراجعه کنیم و از کدام منابع نقل کنیم که قابل اعتماد و حجت باشد و وقتی مطلبی را نقل کردیم به ما اشکال گرفته نشود؟

این سؤال خوبی است و باید بپذیریم که ارائه یک مقتل معتبر امری لازم و یک ضرورت است. کسانی در گذشته در این زمینه تلاش کردند. مثلاً مرحوم حاج میرزاحسین نوری، لؤلؤ و مرجان را نوشت و مرحوم سیدمحسن امین لواجع الاشجان را و بعدها استاد شهید مطهری حماسه حسینی را نوشت. حضرت آیت‌الله آقای محمد یزدی سال‌ها پیش از انقلاب، کتاب حسین بن علی را بهتر بشناسیم را نوشتند که همه‌ی این‌ها برای تحریف‌زدایی از حادثه عاشورا نوشته شده، ولی می‌بینیم که امثال این کارها افاقه نکرده و هنوز در مجالس عزاداری مطالب غیر معتبر نقل می‌شود. بنده از سال‌ها پیش به ذهنم آمد که به جای این قبیل کارها باید مقتلی نوشته شود که مرجع باشد و در واقع برای مقاتل موجود جایگزین معرفی کنیم تا افراد به جای مراجعه به مقاتل ضعیف به این مقتل مرجع مراجعه کنند و دیگر سراغ منابع ضعیف و تحریف شده نروند، شبیه همان کاری که مرحوم شیخ عباس قمی در مورد کتاب «مفتاح‌الجنان» انجام داده است. در زمان حاج شیخ عباس قمی کتاب دعایی بوده بنام مفتاح‌الجنان که دعاهای مجعول داشته و باعث انحراف فکری و اباحه‌گری در جامعه می‌شده است. مرحوم شیخ عباس قمی در دو جا در مفاتیح الجنان به آن اشاره می‌کند. شیخ عباس فکر می‌کند من تا کی روی منبرها بروم و به مردم بگویم این کتاب را نخوانید، تا کی به مردم بگویم این مزخرفات باعث انحراف شما می‌شود، صدای من به کجا می‌رسد؟ بنابراین برای چاره کار می‌نشیند و کتاب شریف مفاتیح الجنان را می‌نویسد و عمداً اسمش را هم مشابه همان کتاب انتخاب می‌کند و پس از مدتی عملاً آن کتاب متروک می‌ماند تا جایی که انگار چنین کتابی نبوده و حالا بسیاری اصلاً نمی‌دانند که چنین کتابی هم وجود داشته است. البته بر حسب اعتبار مرحوم حاج شیخ عباس قمی و عظمت علمی و مقبولیت عامش کتابش رواج پیدا می‌کند و آن کتاب از گردونه خارج می‌شود.

* تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهداءع مقتل کاملی است

به ذهن بنده رسید که ما بیاییم تأسّی کنیم به ایشان و روش مؤثر مرحوم شیخ عباس قمی در پیش بگیریم و تلاش کنیم مقتلی بنویسیم که مرجع و جامع باشد. مقتلی که امروز نوشته می‌شود باید به نیازهای امروز جواب بدهد، سؤالاتی که امروز هست، دیروز نبود. مطالبی که امروز می‌پرسند در هیچ یک از کتاب‌های مقتلی که تا حالا بوده وجود ندارد. باید مقتلی جامع و معتبر باشد و پاسخ سؤالات امروز هم در آن باشد. البته می‌دانستم که این کار، کار یک نفر دو نفر نیست، کار، یک کار جمعی است و باید پشتوانه مالی هم داشته باشد. تا اینکه خداوند متعال مقدماتش را فراهم کرد و در سال 1380 بنده را دعوت کردند به مدیریت پژوهشی گروه تاریخ مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی زیر نظر استاد آیت‌الله مصباح یزدی تا کارهای پژوهشی تاریخی آ‌نجا را اداره کنم. از ما طرح پژوهشی خواستند که گروه تاریخ انجام بدهد (هر گروه پژوهشی باید کار پژوهشی انجام بدهد). من چون آرزوی دیرینه‌ام بود طرح مقتل جامع را دادم، طرح رفت در شورای علمی آنجا به سرعت تصویب شد و از سال 80 با گروهی از دوستان جوانمان که دوره تاریخ دیده‌اند و الان همه‌شان دکترای تاریخ دارند، دور هم جمع شدیم و طرح مقتل جامع را ریختیم یعنی فصولش را طراحی کردیم، مباحث را طراحی کردیم، خطوط اصلی را طراحی کردیم، و تدوین شروع شد. حدود 8 الی 9 سال طول کشید و به فضل خدا در دو جلد تألیف و منتشر شد به نام «تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهداءع».

اسمش را به این دلیل تاریخ قیام گذاشتیم که تنها مقتل نیست بلکه تاریخ جامع قیام امام حسین ع است. مباحث کتاب از سال‌های پیش از حادثه عاشورا، پیش از سال 61-60 شروع می‌شود. از ولایت‌عهدی یزید شروع می‌شود و حادثه تا شهادت شهدا و دفن شهدا در جلد اول ادامه پیدا می‌کند. در جلد دوم انتقال اهل بیت(ع) به کوفه و دوران اسیری و انتقالشان به شام و اقامت در شام، بازگشت به مدینه و قضیه اربعین و رهبری شیعه به وسیله امام سجادع بازتاب قیام امام حسین ع، آثار اجتماعی و آثار انقلابی قیام امام حسین (ع) و این جور بحث‌ها آمده است، به اضافه فصل زندگینامه یاران امام حسین ع نام این فصل را به این دلیل یاران امام حسین ع گذاشتیم، تا اختصاص به شهدای کربلا نداشته باشد، بلکه عموم یاران امام حسین ع را شامل شود، حتی کسانی که پیش از امام حسین ع در کوفه شهید شدند مثل هانی بن عروه مثل حضرت مسلم ع و امثال این‌ها.

در مورد یاران امام حسین ع کتاب‌های متعددی نوشته شده ولی معمولاً با معیارهای علمی نوشته نشده است، ما سعی کردیم با معیارهای علمی بنویسیم. در جلد دوم حدود 20-30 تا سؤال عاشورایی که امروزه مطرح می‌شود و یک ذاکر، یک واعظ، یک گوینده هر جا برود معمولاً با این سؤال‌ها روبرو می‌شود پاسخ داده شده است. مثلاً محل دفن رأس مطهر امام حسین ع که نهایتاً کجا دفن شد؟ یا سؤال می‌کنند چرا محمد بن حنفیه در کربلا نبود؟ چرا عبدالله ابن عباس نبود چرا عبدالله ابن جعفر در کربلا حضور نداشت؟ آیا صحیح است که حضرت زینب س موقع ازدواج با عبدالله ابن جعفر شرط کرد که من باید با برادرم به کربلا بروم؟ بعضی رجزها و اشعاری که به امام حسین ع   نسبت می‌دهند آیا این‌ها سخنان امام حسین ع است؟ و امثال این‌ها که سؤالات خیلی رایجی است. هر واعظی، هر گوینده‌ای، هر خطیبی هر جا برود با این سؤالات روبرو می‌شود، این قبیل سؤال‌ها را در جلد دوم جواب داده‌ایم. بنابراین اگر از بنده سؤال بشود چه کتابی را مطالعه کنیم من مقتل جامع سیدالشهداء ع را توصیه می‌کنم که تهیه و مطالعه بفرمایند. مرکز نشر این کتاب در قم، انتشارات مؤسسه امام خمینی است. کتاب توسط یک گروه دوازده نفری که عمرشان را در تاریخ گذاشتند با نظارت و مدیریت بنده، با ملاک‌های تاریخی برای همین منظور نوشته شده و جامع نوشته شده تا یک مبلّغ و یک ذاکر وقتی این کتاب را در اختیار داشته باشد نیازی به کتاب‌های دیگر نداشته باشد.

اما گاهی از کتاب‌های دیگر می‌پرسند مثل منتهی الامال مرحوم حاج شیخ عباس قمی، آن قسمتی که مربوط به امام حسین(ع) است. باید بگوییم غیر از چند مورد جزئی که ایشان توجه نداشتند و آوردند و مطلب ضعیفی است، مجموعاً قابل قبول است. نفس المهموم مرحوم حاج شیخ عباس قمی که قبل از منتهی الامال نوشته شده غیر از چند مورد محدود مطالبش قابل قبول است لهوف مرحوم سید ابن طاووس قابل قبول است. در مؤسسه دارالحدیث و زیر نظر جناب آقای ری شهری دانشنامه امام حسین(ع) نوشته شد که بعدها خلاصه‌اش به صورت مقتل امام حسین ع چاپ شد قابل قبول است، همچنان که خود دانشنامه قابل قبول است. مقتل جامع سیدالشهداء ع در نظر هست خلاصه‌اش چاپ بشود یعنی قسمت مقتلش و آنچه به حادثه عاشورا و یک کمی پیش از حادثه عاشورا مربوط است، در نظر است جداگانه چاپ شود.

*کانال‌های اطلاعاتی ما به حادثه عاشورا

سؤال دیگری که مطرح است و اتفاقاً سؤال اساسی و بسیار مهمی است اینکه بسیاری از کتاب‌ها چند صد سال پس از حادثه عاشورا نوشته شده این همه مطالب از کجا گرفته شده و چه کسانی این‌ها را نقل کرده‌اند؟ در آن گیر و دار جنگ چه کسی توجه داشت، این جزئیات چگونه اتفاق می‌افتد تا آن‌ها را نقل کرده باشد. آیا این نقل‌ها قابل اعتماد است، به ویژه شاخ و برگ‌هایی که به حوادث داده شده و جزئیاتی که نقل شده است؟

در پاسخ به این سؤال باید بگوییم که عمده‌ی مطالب از سه کانال نقل شده و در کتاب‌ها آمده است:

*اولین کانال، شهود حادثه   

توجه داریم که تعدادی از شاهدان حوادث کربلا به هر طریقی بوده زنده مانده‌اند و هر کدام از آن‌ها گوشه‌هایی را که خودشان حاضر بوده‌اند و ناظر صحنه‌ها بوده‌اند نقل کرده‌اند. این مطالب سینه به سینه نقل شده و وارد تاریخ شده و ثبت شده است. معلوم است که شهود حادثه خیلی معتبر تلقّی می‌شوند. اصولاً امروزه در دنیا تاریخ شفاهی راه افتاده و می‌روند سراغ کسانی که در یک حادثه حضور داشته‌اند، خاطرات آن‌ها را می‌گیرند و آن را منبع بسیار مهمی به شمار می‌آورند.

شاهدان حادثه عاشورا که خود حاضر در صحنه بوده‌اند بعضی‌هایشان از خود اهل بیت(ع) بودند، خواهران و فرزندان امام حسین ع حوادثی را نقل کرده‌اند. مثلاً وارد شدن اهل بیت(ع) به مجلس یزید از امام باقر ع با جزئیاتش نقل شده است. آن حضرت ع که در آن زمان چهار - پنج ساله بوده‌اند می‌فرمایند هنگام ورود به کاخ یزید، ما پسر بچه‌ها را، بازویمان را با یک طناب به هم بسته بودند. این جزئیات از آن حضرت ع نقل شده و چه چیزی از این بالاتر؟

مثال دیگر عُقْبة بن سِمعان غلام رباب همسر امام حسین (ع) است. او می‌گوید مرا روز عاشورا اسیر کردند خواستند بکشند من گفتم غلام هستم. گفتند غلام چه کسی؟ گفتم غلام رباب. مرا بردند پیش عمر سعد، او پرسید تو واقعاً غلام هستی؟ گفتم بلی، گفت او را رها کنید. عُقْبة بن سِمعان زنده ماند و بخشی از حوادث کربلا را نقل کرده و یا بخشی از مطالبی را که دشمنان نقل کرده‌اند او تکذیب کرده است. به عنوان مثال در گزارشی که عمر سعد برای عبیدالله نوشته سخن از پیشنهاد امام حسین ع برای بیعت با یزید به میان آورده که در گفتگوی او با امام ع مطرح شده، عُقْبة بن سِمعان این را انکار و تکذیب کرده و می‌گوید از زمان حرکت امام ع از مکه تا آخر من کنار حضرت ع بودم و هرگز چنین مطلبی از امام (ع) صادر نشده است.

نمونه دیگر ضحاک ابن عبدالله مِشرقی است. او کسی است که در راه کوفه به اردوی امام حسین (ع) پیوست. چند نفر بودند که آمدند محضر امام ع حضرت آن‌ها را دعوت به همراهی کرد، دیگران عذرهایی آوردند و جدا شدند، ولی او با یک شرط در کنار امام ع ماند. خودش می‌گوید با امام ع شرط کردم که امام ع را یاری می‌کنم و در کنارش می‌مانم تا وقتی که بودن من فایده‌ای داشته باشد و امام ع هم این شرط را پذیرفت. می‌گوید روز عاشورا که جنگ شروع شد من اسبم را در یکی از خیمه‌ها بستم و جنگیدیم و یاران امام حسین ع کشته شدند و من ماندم و حسین بن علی ع، به حضرت ع گفتم که آقا یادتان می‌آید که چه شرط و شروطی با هم داشتیم، چه گفتیم، چه شنیدیم؟ می‌گوید حضرت (ع) در آن گرما گرم جنگ یاد آورد که من می‌خواهم بروم حضرت ع فرمود بلی من یاد دارم، الان هم مشکلی نیست، اما چگونه از این دریای لشکر بیرون می‌روی؟ من برگشتم به خیمه‌ها اسبم را که در یکی از خیمه‌ها بسته بودم درآوردم و سوار شدم، به سرعت تاختم و خودم را زدم به لشکر عمر سعد، لشکر شکافته شد و کوچه باز شد، به سرعت از لشکر دور شدم، دیدم 10-15 نفر سواره مرا تعقیب می‌کنند، هر چه من به سرعت تاختم آن‌ها به دنبال من آمدند، دیدم دارند می‌رسند دیگر فایده ندارد، ایستادم، برگشتم به سمت آن‌ها، آن‌ها مرا شناختند، من هم بعضی از آن‌ها را شناختم که از قبیله من بودند، خویشاوندی داشتیم. آن چند نفر برای من وساطت کردند که کار به کار این نداشته باشید این از بستگان ما است آن‌ها مرا نجات دادند. جریان تقسیم پرچم‌ها را که امام حسین ع پرچم قلب لشکر را به حضرت عباس ع داد، جناح راست را به زهیر ابن قین، جناح چپ را به حبیب ابن مظاهر داد، ضحاک ابن عبدالله نقل کرده است.

قسمتی از قضایای شب عاشورا و خطبه امام حسین ع در آن شب را نیز امام سجاد (ع)نقل فرموده‌اند که خودشان حاضر و شاهد بوده‌اند. از شهود حادثه که جزء دشمنان بود ولی مطمئنیم که گزارش‌های او قابل اعتماد است، شخصی بوده به نام حُمید ابن مسلم که گویا در سپاه عمر ابن سعد گزارشگر بوده یعنی هیچ عملیات نظامی از او ثبت نشده که نشان دهد او در جنگ شرکت کرده باشد. گویا فقط تماشا می‌کرده. بسیاری از قضایای روز عاشورا از حمید ابن مسلم نقل شده، درست است که او جزء سپاه عمر سعد بوده ولی مطالبی که نقل می‌کند شواهدی هست که این مطالب راست است برای اینکه چیزی به نفع دشمن نقل نکرده چیزهایی که نقل کرده به ضرر اهل بیت(ع) هم نیست.

نمونه‌ی دیگر: ابن ابی الحدید نقل کرده که پس از حادثه عاشورا به یکی از قاتلان کربلا، به یکی از مزدوران یزید در کربلا اعتراض کردند و گفتند: تو هم رفتی به جنگ حسین ابن علی، تو هم رفتی به جنگ پسر پیغمبر. او گفت ما رفتیم در کربلا با یک گروه اندکی روبرو شدیم که نه در فکر دنیا بودند، نه در فکر حکومت بودند، نه امان می‌پذیرفتند، هیچ پناهی نداشتند جز شمشیرشان، از مرگ هم نمی‌ترسیدند، ما اگر نمی‌جنبیدیم همه ما را نابود می‌کردند. این شخص از شهود حادثه بوده و شجاعت یاران امام حسین ع را بیان می‌کند. او در عین حال که خود را تبرئه می‌کند و می‌خواهد بگوید ما جنبه دفاعی داشتیم ولی به عنوان ناظر عینی حادثه، به صورت ضمنی به شجاعت یاران امام حسین ع اعتراف می‌کند.

نمونه‌ای دیگر از گزارش شهود حادثه این است که یکی از حاضرین در سپاه عمر سعد، می‌گوید: به خدا قسم نه پیش از حسین، نه بعد از حسین هیچ شخصی شکست خورده را که لشکرش کشته شده و یارانش کشته شده باشد، سراغ ندارم که مثل حسین ابن علی در آن شرایط دل آرام داشته باشد، قلب آرام داشته باشد. حسین ابن علی با قلب آرام با دل آرام می‌جنگید. این شخص می‌گوید وقتی حسین ع پس از کشته شدن یارانش، به تنهایی حمله می‌کرد دشمن مثل بزهایی که از جلوی گرگ فرار کنند، فرار می‌کردند، مثل شیری که حمله می‌کند به گوسفندها چطور گوسفندها پراکنده می‌شوند، می‌گوید حسین ابن علی وقتی حمله می‌کرد لشکر عمرسعد این گونه از جلوی حسین بن علی فرار می‌کردند. پس یک قسمت از اطلاعات مربوط به کربلا به وسیله شهود حادثه به دست ما رسیده و جزء تاریخ شده که قابل اعتماد است.

 * حوادث عاشورا از طریق روایت ائمه

قسمت دیگر از حوادث عاشورا از طریق روایت ائمه(ع) به ما رسیده است. مرحوم شیخ صدوق (م 381 ه‍.ق) گویا کتابی داشته در مقتل که روایی بوده، متأسفانه این کتاب از بین رفته ولی در کتاب «امالی» چند مجلس را به مقتل امام حسین ع اختصاص داده و اشاره می‌کند که ما این‌ها را در کتاب مقتل‌مان نوشته‌ایم. پس مرحوم شیخ صدوق کتابی داشته که در آن حوادث کربلا را از ائمه(ع) نقل کرده بوده است.

در زمان ما حجة الاسلام آقای محمد صحتی سردرودی این روایات را استقصاءکرده یعنی روایاتی را که از طریق ائمه(ع) در مقتل حضرت سیدالشهداء ع نقل شده جمع‌آوری و ترجمه کرده به نام مقتل امام حسین ع به روایت صدوق، و چاپ شده، کتاب مغتنمی است. مثلاً اینکه خیمه‌های امام حسین ع را غارت کردند و آتش زدند، این علاوه بر تاریخ، در روایت امام رضا ع هست. امام رضا ع به عنوان یک امام ع و به عنوان شخصی که خودش از آن دودمان بوده است این قضیه را نقل می‌کند و برای دعبل خزاعی شاعر بازگو می‌کند. دعبل خزاعی در محرم محضر حضرت ع می‌رسد، حضرت ع از او می‌خواهد شعر رثایی بخواند، به اصطلاح روضه‌خوانی کند و دعبل می‌گوید محرم بود من محضر امام رضا ع رسیدم، دیدم حضرت ع غمگین نشسته است، فرمود: دعبل محرم، ماه حرام بوده، حتی مردم جاهلی، مردم بت‌پرست در چنین ماهی خونریزی نمی‌کردند، جنگ نمی‌کردند، ببین در چنین ماهی جد ما را کشتند. آنگاه حضرت ع  اشاره می‌کند به مصائب امام حسین ع از جمله می‌فرماید: «اسباب و وسایل ما را غارت کردند، خیمه‌های جدم را آتش زدند». پس اگر همه مقتل‌ها را بگذاریم کنار همین روایت امام رضاع برای ما بس است. یک امام معصوم ع می‌فرماید خیمه جد ما را آتش زدند وسایل خیمه‌های جدم را غارت کردند.

پس گزارش‌های حادثه عاشورا از چند کانال به دست ما رسیده: یکی از طریق حاضرین و شاهدین حادثه، که یک عده از آن‌ها از دشمنان بودند، یک عده از خود اهل بیت(ع) بودند. کانال دیگر روایات ما از ائمه(ع). مقدار قابل توجهی از حوادث کربلا را خود اهل بیت(ع)، خواهران امام حسین ع، فرزندان امام حسین ع دختران امام حسین ع نقل کرده‌اند مثلاً اینکه لباس امام حسین ع را غارت کردند، در خطبه امام سجادع هست که خودش شاهد حادثه بوده. تا اینجا یک جواب مختصر برای آن سؤالی که می‌گوید ما چه گونه به این نقل‌ها اعتماد کنیم.

*کتاب‌های نامعتبر در مقتل

سؤال دیگری که معمولاً مطرح می‌شود و خوب است به پاسخ آن اشاره کنیم این است که آیا کتاب یا کتاب‌هایی در باب مقتل هست که توصیه شود که افراد به آن‌ها مراجعه نکنند؟

در پاسخ باید عرض کنم که کتاب‌هایی هست که هر چند نویسندگان بعضی از آن‌ها از علمای جلیل‌القدر هستند ولی به همان دلیل که قبلاً گفتم که در نقل اخبار تساهل کرده‌اند و اخبار ضعیف را وارد تاریخ کرده‌اند، کتاب‌های آن‌ها برای عموم مردم و افراد غیر متخصص قابل استفاده نیست، زیرا آن‌ها نمی‌توانند صحیح و غیرصحیح را در آن کتاب‌ها تشخیص دهند و دچار اشتباه می‌شوند، پس بهتر است کلاً مراجعه نکنند و به جای آن‌ها از منابع دیگر که مطمئن‌تر هستند استفاده نمایند. البته توجه داریم که همه‌ی مطالب این کتاب‌ها که اسم می‌بریم نمی‌تواند ضعیف باشد بلکه منظور این است که مطالب ضعیف در آن‌ها راه یافته و اعتبار کتاب را دچار صدمه کرده است. این نوع کتاب‌ها، جمعاً یازده کتاب است که معرّفی اجمالی می‌کنم:

1- کتاب روضة الشهداء تألیف ملاحسین کاشفی (م 910 ه‍.ق).

2- کتاب منتخب طریحی از مرحوم طریحی (م 1085 ه‍.ق).

3- کتابی به نام مقتل الحسین که به نام مقتل ابی مخنف مشهور شده است. البته منظورم کتابی نیست که استاد یوسف غروی استخراج کرده بلکه مقتلی است که چیزهایی در آن سرهم کرده‌اند و مطالبی را که اغلاط فاحشی دارد به نام مقتل ابی محنف عرضه می‌کنند که فاقد اعتبار است.

4- کتاب تظلم الزهرا تألیف رضی بن نبی قزوینی (م 1134 ه‍.ق).

5- اکسیر العبادات فی اسرار الشهادات معروف به اسرار الشهادات تألیف مرحوم ملا‌ آقا دربندی (م 1286 ه‍.ق).

6- الدمعة الساکبة تألیف مرحوم محمدباقر بهبهانی (م 1285 ه‍.ق).

7- ناسخ التواریخ تألیف محمدتقی سپهر مورخ الدوله (م 1297 ه‍.ق) که کتاب دوره‌ای است و از خلقت آدم شروع شده و مجلّد مربوط به امام حسین ع منظور ماست که اعتبار لازم را ندارد.

8- کتاب تذکرة الشهداء تألیف مرحوم آیت الله حاج ملاحبیب شریف کاشانی (م 1340 ه‍.ق).

9- معالی السبطین فی احوال الحسن و الحسین تألیف مرحوم محمدمهدی حائری مازندرانی (م 1385 ه‍.ق) که کتاب بسیار ضعیفی است.

10- نورالعین فی مشهد الحسین منسوب به اسفراینی شافعی که البته بعید است از او باشد.

11- محرق القلوب تألیف مرحوم نراقی.

توصیه نمی‌کنیم کسی که اهل فن نیست، مورخ نیست، به این 11 کتاب مراجعه کند.

*راه تحلیل درونی قضایای تاریخی

سؤال دیگری که مطرح شده و اختصاراً به پاسخ آن می‌پردازیم این است که با قطع نظر از منبع، آیا راهی هست که از خود مطلب به صحّت یا کذب آن پی ببریم؟

در پاسخ باید گفت اولین کسی که به تحلیل و نقد تاریخ پرداخت ابن خلدون (م 808 ه‍.ق) است و پیش از او تاریخ‌نگاری به روش نقلی بوده. او اصولی را برای نقد تاریخ معرّفی کرده که یکی از آن‌ها این است که حادثه‌ای که نقل شده باید در آن زمان و شرایط عقلاً امکان وقوع داشته باشد، اگر امکان وقوع یک حادثه در یک موقعیتی وجود نداشته باشد، هر چه هم در تاریخ نقل شده باشد نمی‌توان آن را پذیرفت مثلاً در هجرت بنی اسرائیل از مصر که حضرت موسی آن‌ها را هجرت داد و خواست از دست فرعون و فرعونیان نجات بدهد و به سرزمین موعود ببرد، مورخان نوشته‌اند که تعداد بنی اسرائیل 800 هزار نفر بوده است. ابن خلدون تحلیل می‌کند و نتیجه می‌گیرد که چنین تعدادی امکان ندارد، با این استدلال که پای بنی اسرائیل از زمان ورود حضرت یوسف به مصر باز شد و جمعیت آن‌ها حدود دویست نفر بود، در زمان حضرت موسی تنها سه نسل از زمان حضرت یوسف گذشته بود و پس از گذشت سه نسل نمی‌شود دویست نفر به 800 هزار نفر جمعیت برسد. ضمناً سرزمین سینا گنجایش این همه جمعیت را نداشته. از این گذشته باید فکر کرد که تغذیه این همه جمعیت چگونه مدیریت می‌شده است و یا حتی پیام‌ها و فرمان‌ها چگونه به این همه آدم می‌رسیده و چگونه می‌شود کسی این همه انسان را مدیریت کند. پس با این استدلال، جمعیت آن روز بنی‌اسرائیل 800 هزار نفر نبوده، هر چند مورخان نوشته‌اند.

مثال واضح این مطلب همان چیزی است که قبلاً گفتیم که عمر سعد از قول امام حسین(ع) به عبیدالله ابن زیاد گزارش کرده بود که پیشنهاد رفتن به حضور یزید و بیعت با او را داده است. معلوم است که این مطلب دروغ محض است زیرا اگر بنا بود امام حسین(ع) پیش یزید برود و مثلاً با او بیعت کند اصلاً چرا قیام کرده بود؟

مثال دیگر عروسی حضرت قاسم است که در بعضی منابع نقل شده ولی عقل نمی‌پذیرد که در عاشورا در آن گیر و دار جنگ کسی به فکر عروسی بیفتد.

مطلبی را هم مرحوم میرزا آقا دربندی در اسرار الشهادات نقل می‌کند که وقتی حضرت ابی‌عبدالله(ع) خواستند از مدینه حرکت کنند محمل‌های امام حسین(ع) را آوردند، محمل‌های چنین و چنانی آوردند، زین‌های آنچنانی بر پشت اسب‌ها نهادند، و صندلی‌های کذایی چیدند و... این‌ها مناسب یک موکب سلطنتی است و بدیهی و واضح است که در دستگاه امام حسین(ع) از این خبرها نبوده است. پس این خبر هم نمی‌تواند قابل قبول باشد.

مثال بارز دیگر نقل‌هایی است که ذلّت اهل بیت(ع) را نشان می‌دهد و حقارت آن‌ها را بیان می‌کند چنین نقلی در هر منبعی و با هر درجه از اعتبار هم که نقل شده باشد قابل پذیرش نیست زیرا ائمه(ع) و خانواده‌ی آن‌ها ممکن نیست زیر بار ذلّت و حقارت بروند و این اصل نشان می‌دهد که این گونه نقل‌ها معتبر نیست و نمی‌توان آن‌ها را پذیرفت.

سه پیشنهاد به ذاکرین و مداحان عزیز

آخرین مطلبی که لازم است بیان شود و سؤالات زیادی هم در مورد آن مطرح می‌شود این است که بالآخره ذاکرین، منبری‌ها، مداحان عزیز، مصائب اهل بیت ع را چگونه نقل کنند که بیشترین اعتماد به حرف آن‌ها بشود و خود آنان از خطا و لغزش و بیان امور غیرواقعی در امان بمانند؟

در جواب این سؤال بنده سه راه‌حل پیشنهاد می‌کنم که اگر مراعات شود ان‌شاءالله مطالب غیرواقعی و تحریفات در ذکر مصائب داخل نمی‌شود و گوینده دچار دروغ و کذب نخواهد شد و شنوندگان هم تحت‌تأثیر قرار خواهند گرفت و مجالس هم پرشور خواهد شد:

راه‌حل اوّل اینکه ذاکرین و مادحین و اهل منبر که ذکر مصیبت می‌کنند منابع معتبر را شناسایی و خوب مطالعه کنند و همان چیزی را که در منابع معتبر است نقل کنند و خارج از آن چیزی ذکر نکنند.

راه‌حل دوّم استفاده از شعر است به جای نثر در بیان حادثه و مصیبت و مقتل. بررسی تاریخ نشان می‌دهد که در زمان ائمه(ع) ذکر مصائب در قالب شعر بوده، شعرا می‌آمدند و در محضر ائمه(ع) مصائب اهل بیت(ع) را در قالب شعر می‌خواندند و اصلاً مرسوم نبوده کسی مصیبت را به صورت امروزی نقل کند. می‌دانیم که زبان شعر زبان استعاره و کنایه است و در بیان یک واقعیت گاهی از نثر رساتر و تأثیرگذارتر است. مثلاً وقتی محتشم کاشانی می‌گوید: «زان تشنگان هنوز به عیوق می‌رسد / فریاد العطش ز بیابان کربلا» این شعر اوج تشنگی را می‌فهماند و در عین حال دروغ نیست و وصف حال می‌کند. و نظیر این بیت اشعار فراوانی وجود دارد. البته وقتی می‌گوییم از شعر استفاده شود باید شعر عالیة المضامین باشد که خوشبختانه این گونه اشعار بدیع در زبان عربی و فارسی و آذری فراوان است و اگر مداحان و ذاکران به دیوان‌های اشعار مراجعه کنند به آن‌ها دسترسی پیدا خواهند کرد.

بیان مقتل و مصائب با زبان شعر در واقع تأسّی به شیوه‌ای است که در زمان معصومین(ع) مرسوم بوده است. مثلاً کمیت، دعبل، سیدحمیری و امثال آن‌ها مصائب اهل بیت(ع) را در قالب شعر در حضور ائمه(ع) می‌خواندند و روش آنان مورد پسند و تأیید امامان قرار گرفته است و اولین بار بیان مصائب امام حسین(ع) در قالب نثر در زمان آل بویه رایج شد یعنی از قرن چهارم به بعد این شیوه شروع شده است.

راه‌حل سوّمی که کار ذاکرین و مداحان را خیلی آسان می‌کند و آنان را حفظ می‌کند از اینکه در قضایا کم و زیاد کنند و خدای ناکرده دروغی را نسبت دهند یا غیر واقع را با واقع مخلوط کنند استفاده از زبان حال است. البته یک شرطش این است که تصریح شود و شنوندگان بفهمند که آنچه گفته می‌شود زبان حال است و نه حکایت واقع. شرط دیگرش هم این است که مغایر با شأن اهل بیت(ع) و مثلاً ذلّت‌آور نباشد و باز تأکید می‌کنم که به گونه‌ای نباشد که بیان زبان حال کم‌کم تبدیل به زبان قال شود یعنی طوری نشود که زبان حال تبدیل به تاریخ شود و کم‌کم مردم گمان کنند آنچه گفته یا نوشته شده واقعیتی است که اتفاق افتاده است. اهمیت این نکته از آنجایی فهمیده می‌شود که بررسی‌ها نشان می‌دهد تعدادی از مطالب نادرست که در مقاتل وارد شده همان زبان حال‌هایی است که گفته شده و در اثر بی‌دقتی وارد مقاتل شده و کم‌کم شهرت پیدا کرده است.


گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: