این بزرگ از عالمان نامدار و پرآوازه شیعه است که فضایل علمی و عملی او، هماره زبانزد خاص وعام بوده است.
سید مهدی در سال ۱۱۵۵ قمری در کربلا به دنیا آمد. او از نوادگان امام حسن مجتبی(ع) بود. شبی که سید به دنیا آمد پدر وی (سید مرتضی)در عالم خواب دید که امام رضا(ع) دستور دادند محمد بن اسماعیل بن بزیع از اصحاب امام کاظم و امام رضا و امام جواد (علیه السلام) شمعی برفراز بام سید مرتضی بر افروزد. وقتی محمد بن اسماعیل آن شمع را روشن کرد نوری از آن شمع به آسمان بالا رفت که نهایت نداشت. پدر از آن رویای راستین بیدار می شود و همزمان خبر مولود تازه رسیده را به او می دهند.
در سنین نوجوانی دروس حوزوی را نزد پدر خود و همچنین محمد باقر وحید بهبهانی ، شیخ یوسف بحرانی و سید حسین خوانساری) گذراند و به درجه اجتهاد نائل شد. در جوانی به نجف رفت و در آنجا به دلیل انجام کارهای عمومی و عام المنفعه از شهرت و نفوذ اجتماعی زیادی برخوردار شد. وی سپس به ایران مهاجرت کرد و چندسالی در مشهد بود.
لقب بحرالعلوم برای اولین بار در مشهد، توسط استادش میرزا سید محمد مهدی اصفهانی خراسانی ملقب به شهید رابع به سید محمد مهدی گفته شد. استاد که از هوش سرشار شاگردش شگفت زده شده بود، روزی در اثنای درس خطاب به او گفت : انما انت بحرالعلوم به راستی تو دریای دانشی و از آن زمان سید به بحرالعلوم مشهور شد.
علامه بحرالعلوم مجدداً به عراق بازگشت. و در سال ۱۲۱۲ قمری در نجف درگذشت و همانجا دفن شد. مزار ش در کنار مرقد شیخ طوسی ، در نجف اشرف واقع شده است.
سید بحر العلوم از جمله کسانی است که در دوران غیبت کبری مورد عنایات و الطاف خاصه ی ولی عصر عجل الله فرجه الشریف قرار گرفته است. از آن جمله می توان به این موارد اشاره کرد:
میرزای قمی می گوید: من با علامه بحرالعلوم در درس آقا وحید بهبهانی هم مباحثه بودم اغلب من برای او بحث را تقریر می کردم تا اینکه به ایران آمدم و کم کم شهرت علمی سید بحرالعلوم به همه جا رسید و من تعجب می کردم تا زمانی که خدا توفیق عنایت فرمود که برای زیارت عتبات موفق بشوم وقتی به نجف اشرف وارد شدم سید را ملاقات کردم مساله ای عنوان شد دیدم سید بحرالعلوم دریای مواج و عمیقی از دانش است پرسیدم : آقا ما که با هم بودیم شما این مرتبه را نداشتید و از من استفاده می کردیدحال شما را مانند دریا می بینم سید فرمود: میرزا این از اسرار است که به تو می گویم تا من زنده ام به کسی نگو و کتمان بدار من قبول کردم آنگاه فرمود: چگونه این طور نباشم و حال آن که آقایم حجة بن الحسن عجل الله فرجه مرا شبی در مسجد کوفه به سینه مبارک خود چسباند.
تشرف سید بحر العلوم در حرم امیر المؤمنین(ع)
عالم ربانی، ملا زین العابدین سلماسی رحمه الله فرمود: روزی جناب سید بحر العلوم وارد حرم امیر المؤمنین(ع) شد. در آن جا این بیت را با خود می خواند:
چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن.
از سید سؤال کردم: علت خواندن این بیت چیست؟ فرمود: همین که وارد حرم امیرالمؤمنین(ع) شدم، مولایمان حضرت ولی عصر(ع) را دیدم که در بالای سر مطهر، با صدای بلند، قرآن تلاوت می فرمود. وقتی صدای آن بزرگوار را شنیدم، این بیت را خواندم و همین که داخل حرم شدم، حضرت قرائت قرآن را ترک نموده و از حرم تشریف بردند.
تشرف دیگر سیدآخوند، ملا زین العابدین سلماسی، از ناظر کارهای سید بحر العلوم نقل می کند: در مدتی که سید در مکه معظمه سکونت داشت، با آن که در شهر غربت بسر می برد و از همه دوستان دور بود، در عین حال از بذل و بخشش کوتاهی نمی کرد و اعتنایی به کثرت مخارج و زیاد شدن هزینه ها نداشت. یک روز که چیزی باقی نمانده بود، چگونگی حال را خدمت سید عرض کردم، ایشان چیزی نفرمود. برنامه سید بر این بود که صبح طوافی دور کعبه می کرد و به خانه می آمد و شاگردان از هر مذهبی جمع می شدند و او هم برای هر جمعی به روش مذهب خودشان درس می گفت.
فردای آن روزی که از بی پولی شکایت کرده بودم، وقتی از طواف برگشت، ناگاه کسی در را کوبید. سید به شدت مضطرب شد و خود با عجله برخاست و رفت و در را باز کرد. شخص جلیلی به هیئت اعراب داخل شد و در اتاق سید نشست و سید در نهایت احترام و ادب دم در نشست ساعتی با هم صحبت می کردند. بعد هم آن شخص برخاست. باز سید با عجله از جا بلند شد و در خانه را باز کرد. دستش را بوسید و آن بزرگوار را بر شتری که کنار در خانه خوابیده بود، سوار کرد. او رفت و سید با رنگ پریده برگشت. حواله ای به دست من داد و گفت: این کاغذ، حواله ای است به مرد صرافی در کوه صفا، نزد او برو و آنچه حواله شده، بگیر. حواله را گرفتم و نزد همان مرد بردم. وقتی آن را گرفت و در آن نظر کرد، کاغذ را بوسید و گفت: برو و چند حمال بیاور. من هم رفتم و چهار حمال آوردم. صراف مقداری که آن چهار نفر قدرت داشتند، پول فرانسه (هر پول فرانسه کمی بیشتر از پنج ریال عجم بود) آورد و ایشان برداشتند و به منزل آوردند. پس از مدتی، روزی نزد آن صراف رفتم تا از او بپرسم که این حواله از چه کسی بود، اما با کمال تعجب نه صرافی دیدم و نه دکانی! از کسی که در آن جا بود، پرسیدم: این صراف با چنین خصوصیاتی کجا است؟ گفت: ما این جا هرگز صرافی ندیده بودیم و این جا مغازه فلان شخص می باشد. دانستم این موضوع، از اسرار ملک علام و پروردگار متعال بوده است. (محمد باقر موسوی خوانساری، روضات الجنات، ج ۷، ص ۱۴۵، انتشارات اسماعیلیان)
سید در ادبیات ید طولایی داشت و قصاید فراوانی از او برجای مانده است. 11 بند قصیده بحرالعلوم در رثای حضرت سیدالشهدا(ع)، در زمان خود او از شهرت زیادی برخوردار بود، بهطوری که نسخههای زیادی از آن در دست خطبای حسینی بوده و بر منابر خوانده میشده است و هم اکنون نیز در مجموعههای خطی فراوانی وجود دارد. از سوی دیگر تا آنجا که شناخته شده پنج شرح بر آن تا آخر قرن سیزدهم نوشته شده است و این بهجز تخمیس سیدحسین بحرالعلوم نواده ناظم (1306-1221) است که آن را هم باید در آثار قرن سیزدهم بهشمار آورد.
برای نمونه به بعضی ابیات این اثر اشاره می کنیم:
الله اکبر ماذا الحادثُ الجَلَلُ *** و قد تزلزل سهلُ الارض و الجبلُاین چه حادثه بزرگی است که از عظمت آن کوه و بیابان متزلزل شده است.
ما هذه الزفراتُ الصاعداتُ أسیً *** کأنّها مِن لهیب القلب تشتعلُ
این ناله ها از چه بلند است؟ گویا ناله ها از سوز قلب ها زبانه می کشند
ما للعیون عیونُ الدمع جاریة *** منها تخُدّ خدودا حین تنهَمِلُ
چه شده است چشم ها را که چشمه های اشک از آن جاری است و جویباری از آنها بر روی رخسار می دود؟
کأنَّ نفخةَ صورِ الحشر قد فُجِئت *** فالناسُ سَکری و لا سُکرٌ و لا ثَمَلُ
گویا صور اسرافیل دمیده شده است و قیامت بر پا ست و مردم مدهوش اند؛ درحالی که مست نیستند.
قامت قیامةُ أهلِ البیت و انکسرت *** سُفنُ النجاة و فیها العلم و العملُ
قیامت اهل بیت بر پا شده و کشتی نجاتی که علم و عمل در او بود شکسته است.
و ارتجّتِ الأرضُ و السبعُ الشدادُ و قد *** أصاب أهلُ السموات العُلی الوجَلُ
زمین و آسمان به لرزه افتاده و آسمانیان را واهمه بر دل افتاده است.
واهتَزَّ مِن دَهَش عرشُ الجلیلِ فلو *** لا اللهُ ماسِکُهُ أهوی بِهِ المَیَلُ
عرش خدای جلیل از وحشت و حیرت به لرزه و اضطراب آمد و اگر نه خداوند نگاهدار آن است، سرگشتگی آن را از میان برده بود.
جلَّ الإلهُ فلیسَ الحزنُ بالغهُ *** لکنَّ قلباً حواهُ حزنهُ جَلَلُ
خدا برتر از آن است که غم و اندوه به او رسد اما قلب مؤمن که در بر گیرنده خدا است حزن و اندوهش بزرگ است.
اشعار سید بحر العلوم، گویی برگرفته و بازگردانی از دوازده بند جان سوز و زیبای شاعر فارسی زبان، محتشم کاشانی است. مُحتَشَم کاشانی (۹۰۵ ه.ق در کاشان - ۹۹۶ ه.ق در کاشان) شاعر پارسیگوی سده ی دهم هجری و همدوره با پادشاهی شاه طهماسب یکم صفوی بود. شغل اصلی محتشم بزازی و شَعربافی بود و تمام عمر خود را در کاشان زیست.
بند آغازین از ترکیببند ویژه و پرهوادار محتشم:
باز این چه شورش است؟ که در خلق عالم است
باز این چه نوحه وچه عزا وچه ماتم است؟
باز این چه رستخیز عظیم است؟ کز زمین
بی نفخ صور، خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا؟ کزو
کار جهان وخلق جهان جمله درهم است
گویا، طلوع میکند از مغرب آفتاب
کآشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا، بعید نیست
این رستخیز عام، که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
جن وملک بر آدمیان نوحه میکنند
گویا، عزای اشرف اولاد آدم است
خورشید آسمان وزمین، نور مشرقین
پرورده ی کنار رسول خدا، حسین
از جمله شاهکار های این شعر که سید بحر العلوم هم به زیبایی هر چه تمام تر آن را در زبان عربی بیان کرده است این بیت می باشد که:
هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال
او در دل است وهیچ دلی بی ملال نیست.
چنان که گذشت سید همین مضمون را چنین بیان کرده است:
جلَّ الإلهُ فلیسَ الحزنُ بالغهُ *** لکنَّ قلباً حواهُ حزنهُ جَلَلُ
ذکر این مضامین از سوی این عالم فقیه امامیه اهمیت و اصالت و خلوص درون مایه های این مراثی را برای پژوهندگان آشکار می کند. مبلغ با بهره گیری از این رویکرد می تواند به غنای مضمون خطابه و مرثیه ی خود بپردازد.
بجاست که در این جا اشاره ای به منشأ پیدایش اشعار محتشم هم داشته باشیم. مرحوم حاج ملا علی خیابانی تبریزی در کتاب وقایع الایام داستانی را در مورد محتشم شاعر مرثیه سرای حضرت سید الشهداء (علیه السلام) بدین مضمون نقل فرموده که چون پسر محتشم در گذشت مرثیه ای در باره ی او گفت. شبی حضرت اسد الله الغالب علی (ع) را در خواب زیارت کرد و حضرت به او فرمودند: ای محتشم برای فرزند خود مرثیه وشعر سرودی ولی چرا برای قره العین و نور چشمانم حسین مرثیه نگفتی ؟ صبح که بیدار شد در اندیشه این خواب بود ،که شبی دیگر باز امیر المومنین (علیه السلام) را در خواب دید که فرمود: برای فرزندم حسین مرثیه ای بگو!
عرض کرد فدایت شوم ،چه بگویم ؟ فرمودند بگو :
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
بیدار شد مصرع دیگر در خاطرش بود همان ساعت به یمن توجه امیرمؤمنان و از برکت عنایات آن حضرت به سرودن بقیه اشعار ادامه داد تا به این مصرع رسید :
هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال
مصرع دیگر به خاطر او نمی رسید و در ذهن نمی آمد ،
چند روزی بر این منوال گذشت ،شبی حضرت قائم (علیه السلام) را در خواب دید که فرمودند:
بگو:
او در دل است وهیچ دلی بی ملال نیست
مقصود این است که شبهه ای در این نیست که مرثیه ایشان مورد قبول حضرت رسول مختار
صلی الله علیه واله وسلم است .لذا تا این اندازه مقبولیت عامه پیدا نموده که در هر کوی وبرزن
اشعار او به صورت کتیبه ها بر روی در و دیوار تکایا و مساجد و مراکز مذهبی نصب شده است . (نقل از وقایع الایام خیابانی، طبع سنگی )
منبع:جام
211008