بلای امام حسین(ع) با بلای حضرت مهدی(ع) پیوند میخورد؛ زیرا غیبت، ابتلای عظیم امام زمانِ ماست که ایشان را از به تحقق رساندن وعدههای الهی و گرفتن انتقام از قاتلین جدّ بزرگوارش، مانع شده است.
عقیق: در مسیر عرفان، آنچه باعث سهولت رسیدن به مقصد میشود، همراه شدن با ولیّ خداست؛ چرا که در محضر او، نه تنها صفات رذیله، راه ندارد، بلکه تمام صفات نیک و پسندیده، محقق و دستیافتنی میشود؛ چنانچه، اصحاب امام حسین(ع) به این توفیق، نایل شدند و سرانجام، به کمال رسیدند.
اولین قدم برای رسیدن به این مطلوب، نیت است؛ یعنی اینکه بخواهیم و تلاش کنیم که با ایجاد صفات پسندیده در خود، جزء اصحاب امام زمانمان شویم و پس از آن، میبایست قدم به قدم در مسیر تحقق این مطلوب، گام برداریم.
در ادامه، به برخی از اعمال و افعالی که ما را در سلوک عاشورایی، تا رسیدن به خیمة مهدوی کمک میکند، اشاره خواهیم کرد.
حمد بر مصیبت و بلای امام حسین(ع)
مصیبت امام حسین(ع)، دریای وسیع و ناشناختهای است که هرچه به عمق آن بیشتر نزدیک شویم، به درک و معرفت بیشتری نیز خواهیم رسید.
واقعة عاشورا، بلایی بود که امام حسین(ع)، آن را به جهت هدایت ما، تحمل کرد. اگر انسان به چرایی وقوع آن حادثه پی ببرد، خدا را برای این مصیبت، حمد خواهد کرد و این، همان حمدی است که در سجدة آخر زیارت عاشورا به جا میآوریم.
در حقیقت، کشتی نجاتی که پیامبر(ص)، امام حسین(ع) را ناخدای آن میدانند، همان ابتلا و مصیبت عظیم ایشان است و بهترین راه ورود به این کشتی، توجه به این مصیبت. لذا در زیارت عاشورا، پس از ابراز محبت میخوانیم: "و اسئل الله بحقکم و باشأن الذی لکم عنده ان یعطینی بمصابی بکم افضل ما یعطی مصاباً بمصیبته ما اعظمها و اعظم رزیتها فی الاسلام و فی جمیع السموات و الارض."
در اثر این مصیبت، شفاعت دنیایی و اخروی امام حسین(ع)، نصیب ما میشود. شفاعت دنیایی آن حضرت(ع)، آن است که حیات و ممات ما را برای خدا قرار میدهد و شفاعت اخروی ایشان، نجات از عذاب و عقوبت گناهان است و این، در واقع، کسب تمام خیر دنیا و آخرت است.
بلای امام حسین(ع)، محور تهذیب تاریخ
ماجرای سید الشهدا(ع) جزو اسرار عالم است. کسی جز خدا نمیداند که چطور در دورة غربت اسلام و در شرایطی که جبهة مقابل، احساس پیروزی میکرد و در کنار سر بریدة سید الشهدا(ع)، ندا بر میداشت: "لعبت هاشم بالملک؛ فلا خبر جاء و لا وحی نزل"، یک انسان غریب و مظلوم، کار را تمام کرد و یک تاریخ را نجات داد. در جریان کربلا، جبهة باطل با نقشهای عظیم آمده بود تا به اسلام، تیر خلاص بزند، ولی نبی اکرم(ص) که برای چنین روزی، سید الشهدا(ع) را تربیت کرده بودند، در واقع، اعظم عابدان را به مصاف اعظم مکائد شیطان، فرستادند.
ابلیس، که پس از رانده شدن از درگاه خدا، فرصت چند دعای مستجاب را از خدا خواسته بود، یکی از خواستههای خود را برای کربلا نگه داشت. در روز عاشورا، هنگامی که حضرت اباعبدالله(ع)، در گودی قتلگاه افتاده بودند و تشنگی بر ایشان فشار آورده بود، از خدا خواست که خورشید را با تمام توان بر حسین(ع) بتاباند و خورشید به گونهای بر حضرت تابید که نگفتنی است. عطش مخصوص اباعبدالله(ع) که معصومین(ع) روی آن حسّاس بودهاند و خدای متعال، روضهاش را برای حضرت آدم(ع) خوانده است، نتیجة این گرماست.
در همان حال، جبرئیل اجازه گرفت و میان خورشید و حضرت حائل شد؛ اما حضرت فرمود: "کیست که بین من و حبیبم، حائل شده است؟ ای جبرئیل! کنار برو."
بنابراین ابلیس، تمام توان خود را به کار گرفت که نقطهضعفی از سید الشهدا(ع) بگیرد اما ایشان، با تمام وجود، او را زمینگیر کرد و سرانجام، این عبودیت محض، محور عبدویت و تهذیب، در تمامی ادوار شد.
یوم الحسین(ع)، محور ایام الله
به تعبیر روایات، ایام الله، سه هنگامة ظهور، رجعت و قیامت هستند و در هر سة این ایام، یوم الحسین(ع) محور است؛ زیرا در روز ظهور، شعار لشگریان امام زمان(عج)، "یا لثارات الحسین" خواهد بود؛ در زمان رجعت، اولین کسی که به دنیا باز خواهد گشت، حضرت اباعبدالله(ع) خواهند بود و در روز قیامت نیز، بهشتیان، زیر پرچم امام حسین(ع) گرد خواهند آمد.
اساساً کسی که ماجرای عاشورا را با آن وسعت و عظمت ببیند، یقین پیدا میکند که پایان این راه، چیزی جز نصرت الهی نخواهد بود؛ چرا که این بندگی، لاجرم یک پایان خوش خواهد داشت: والعاقبه للمتقین.
اگر کسی، عظمت عاشورا را درک کند، قطعاً این توجه در او پیدا میشود که جریان ابلیس در روز عاشورا شکست خورده و دیگر امکان بقا و ماندگاری ندارد؛ بنابراین، به پایان این جریان ایمان میآورد و کسب توفیق حضور در آن پایان خوش، خواسته و آروزی او میشود: "فاسئل الله الذی اکرمنی مقامکم و اکرمنی بک ان یرزقنی طلب ثارک مع امام منصور من اهل بیت محمد(ص)"
سلوک با بلای حضرت مهدی(ع)
اینجاست که بلای امام حسین(ع) با بلای حضرت مهدی(ع) پیوند میخورد. غیبت، ابتلای عظیم امام زمانِ ماست که ایشان را از به تحقق رساندن وعدههای الهی و گرفتن انتقام از قاتلان جدّ بزرگوارش، مانع شده است.
بلای امام زمان(عج)، به قدری عظیم و بزرگ است که غم و مصیبت آن، ائمه(ع) را سالها پیش از میلاد آن حضرت، به گریه وا میداشت. چنانچه، برخی از اصحاب امام صادق(ع) نقل کردهاند که بر آن حضرت وارد شدند و ایشان را در حالتی یافتند که گریهای شدید مینمودند و پیوسته میفرمودند: "سیدی! غیبت تو، خواب را از من گرفته است" و آنگاه که علت را جویا میشوند، حضرت میفرمایند: "کتاب جفر را نگاه میکردم که به غیبت حضرت مهدی(ع) و حوادث آن دوران رسیدم."
یکی از بزرگترین درسهای سورة یوسف، چگونگی برخورد حضرت یعقوب(ع) با مسئلة غیبت ولی خدا است. او همیشه مشغول گریه بود؛ در حالی که در مقام نبوت و عصمت، قرار داشت و میبایست پیوسته به یاد خدا مشغول باشد. پس اگر گریه بر یوسف(ع)، جزئی از سلوک ایشان به سوی خدا محسوب نمیشد، آنگونه گریه نمیکرد؛ چرا که انبیاء، حتی از افعال مباح هم پرهیز میکردند. اما ایشان، بر آن واقعه، به قدری گریه کرد که چشمهایش، سفید و کمرش، خم شد و حتی زمانی که به جنون، متهم گشت نیز، دست از گریه برنداشت. پس باید با بلا و غیبت ولیّ خدا، این گونه برخورد کرد؛ نه آنکه ولیّ خدا مبتلا باشد و ما در غفلت باشيم؛ چنانچه این مسئله، یکی از پیامهای مهم دعای ندبه است: "عزیز علی ان تحیط بک دونی البلوی."
اینجاست که متوجه میشویم چرا در بعضی از روایات، غیبت امام زمان(عج)، به غیبت حضرت یوسف(ع) تشبیه شده است؛ چرا که مبتلاترین فرد در غیبت یوسف(ع)، خود او بود. در غیبت حضرت صاحب الزمان(عج) نیز مبتلاترین شخص، خود حضرت است؛ از این رو، تحمل غیبت برای ایشان، از همه دشوارتر میباشد.
موانع راه سلوک با اولیاء خدا
برخی عوامل، باعث میشوند که انسان در عین حالی كه به دل، ولایت ولیّ خدا را تصدیق میکند، نتواند با او همراه و سالک شود. برخی از این عوامل، از این قرار است:
الف) عدم آمادگی همراهی با ولیّ خدا
اگر انسان، خودش را برای همراهی با ولیّ خدا آماده نکند، عقب خواهد ماند؛ چنانچه سید الشهدا(ع) از ماهها قبل، موضعشان را در قبال حکومت یزید، اعلام کرده بودند؛ ولی عدهای به دلیل عدم آمادگی، از قافلة خیر، عقب ماندند.
ب) علاقه به دنیا
انسانی که نتوانسته است از تعقلات دنیوی خود رها شود، یا هرگز توفیق همراهی با ولیّ خدا را پیدا نخواهد کرد و یا هرچند توفیق همراهی را پیدا کند، نخواهد توانست تا انتهای مسیر، همقدم او باشد و سرانجام در جایی، راه او از راه ولیّ خدا، جدا خواهد شد.
تأخیرها، سستیها، کممعرفتیها و از همه مهمتر، تعلقات به دنیا، گاهی سبب میشود که انسان حتی تا مرز ریختن خون امام معصوم نیز، پیش برود؛ چنانچه این اتفاق، برای کوفیان زمان امام حسین(ع) افتاد و همان کسانی که برای سیدالشهدا(ع) نامه نوشتند و ایشان را دعوت نمودند، سرانجام برای حفظ دنیای خود و کسب غنیمت، از یکدیگر سبقت گرفتند.
تعلق خاطر به دنیا، بالاخره انسان را رو در روی اولیای خدا قرار میدهد و این خطر جدی برای همة کسانی که خود را از تعلقات، پاک نکردهاند، وجود دارد. برخی از بزرگان، دربارة گریة بر امام حسین(ع)، تعبیر زیبایی دارند. آنها معتقدند یکی از اقسام گریه در مراسم سیدالشهدا(ع)، گریة خوف است؛ یعنی انسان واقعاً خائف باشد که مبادا جزو مدعیانی قرار بگیرد که نامه نوشتند و گفتند: "باغهای ما، آماده، نهرهای ما، جاری و مزارع ما، خرّم و آباد است و فقط منتظر قدوم شما هستیم"؛ اما هنگامی که ولیّ خدا به سویشان آمد، به روی او شمشیر کشیدند و او را محاصره کردند.
ج) جمع بین دنیا و آخرت
یکی از عواملی که باعث جدایی عدهای از سید الشهدا(ع) و حتی قرار گرفتن آنها در جبهة ابن زیاد شد، این بود که میخواستند دنیا و آخرت را با هم جمع کنند. آنها با خود، تصفیهحساب نکرده بودند تا بتوانند یکی از این دو را انتخاب کنند؛ لذا خداوند متعال، زمینة فتنه و امتحان را پیش آورد تا یکی را انتخاب نمایند.
در این میان، عدهای گفتند: "نه همراه سید الشهدا(ع) میجنگیم و نه با ابن زیاد درگیر میشویم"! امکان ندارد که انسان بتواند دین خود را حفظ کند اما در مقابل باطل، از حق، دفاع نکند. ارادة جمع بین این دو موجب شد که عدهای به خیال اینکه سرانجام، صلح خواهد شد، به همراه لشکر ابنزیاد به کربلا بروند؛ اما کمکم کار به جایی رسید که در جنایات، از یکدیگر سبقت میگرفتند تا مبادا کسی نزد ابنزیاد از کمکاری آنها گله کند.
آنها تصور میکردند که بودن در لشکر ابنزیاد، در صورتی که کار به کشتار و ریختن خون سیدالشهدا(ع) نیانجامد، جرم نیست؛ غافل از اینکه به محض صفبندی میان حق و باطل، باید به هر قیمتی که شده در جبهة حق قرار گرفت.
حرّ ـ که شخصيت بسيار محترم و فوقالعادهای است و با توجه به شرایطش، با رجوع به امام حسین(ع) معجزه كرد ـ هنگامی که برای عذرخواهی خدمت سیدالشهدا(ع) رسید، به ایشان عرض کرد: "گمان نمیکردم کار ابنزیاد با شما، به اینجا برسد." در حالی که این فکر از اساس، غلط است.
د) احساس عدم احتیاج به ولیّ خدا
کوفیان تصور میکردند که اگرچه در جبهة سیدالشهدا(ع) نباشند، میتوانند به صف اولیای خدایی راه یابند و به بهشت بروند. آنان گمان میکردند که برای اصلاحشدن، نیازی به سیدالشهدا(ع) ندارند و در خیال خودشان، طواف میکردند و نماز میخواندند تا تهذیب شوند!
امروز هم آمادگی برای ظهور، جزو وظایف منتظران محسوب میشود و از آنجا که ظهور، ناگهانی واقع میشود، باید در همه حال، آمادگی خود را حفظ کنند. اصحاب امام زمان(ع) به دلیل برخورداری از آمادگی، به محض شنیدن ندای حضرت، همگی در مکه جمع میشوند. آنان، به گونهای آمادهاند که اگر آب، دستشان باشد، زمین میگذارند و برای یاری امام خود میشتابند.
مسلم بن عوسجه در راه حمام بود که حبیب بن مظاهر با او روبرو شد. هنگامی که در جریان استنصار امام حسین(ع) قرار گرفت، حتی به خانه بازنگشت و هر دو به طرف کربلا رفتند.
اگر انسان، هر روز صبح، فکرش این نباشد که "امروز، کدام کار امام زمان(عج)، زمین مانده است تا من بردارم؟"، به جایی نخواهد رسید. اگرچه طبق متن صلواتی که از امام حسن عسگری(ع) برای امام عصر(عج) نقل شده، بار ما را نیز، امام زمان(عجل) بر میدارد؛ اما به هر حال، باید دید کجاي اردوگاه ایشان، خالی است تا همان جا را پر کرد.
محبت، سرمنزل نهایی
پس از طی کردن مراحل قبل، حصول به مقام محبت، ممکن میشود.اگر انسان بتواند به این مقام دست یابد، در حقیقت، به مقام تسلیم، وفا و تصدیق رسیده است.
انسانی که از خود به سوی خدا هجرت کرده است، دیگر بر اساس منافع خود تصمیم نمیگیرد؛ بلکه همه چیز را برای محبوب میخواهد و همة توجهش در دو مسئله خلاصه میشود: زیباییها و جمال محبوب و قصور و کوتاهیهای خودش. پس، محبت از یک سو، محبّ را در محبوب ذوب میکند و از سوی دیگر، او را به مراقبه از خود و افعال خود، وا میدارد؛ چراکه تمام توجه انسان محبّ، به این مسئله است که مبادا از دایرة محبت محبوب، خارج شود.
انسانهایی بیش از همه، برای امام خود، جانفشانی میکنند که به مقام محبت و وفا رسیدهاند؛ چنانچه، سعید بن عبدالله در هنگام نماز ظهر عاشورا، خود را سپر حضرت سیدالشهدا کرد و در آخر، باز هم خود را بدهکار میدانست و از حضرت پرسید: "آیا وفاکردم؟!."
اساساً، دین بر پایة محبت بنا شده استو لذا مهمترین رشتهای که میتواند ما را به اهل بیت(ع) پیوند دهد، حب ایشان و بغض دشمنان ایشان است. اگر از ما حبّ ولیّ خدا خواسته شده، بدین علت است که او نیز به ما محبت دارد؛ چنانچه امام صادق(ع) فرمود: "ما نه تنها شما را، که بوی شما را نیز دوست داریم".
نبی اکرم(ص) نیز، به گونهای در هدایت انسانها مشتاق و کوشا بود که از طرف خداوند، خطاب رسید که ما قرآن را به جهت سختی و مشقتِ تو نازل نکردیم. پس این رابطه، یک رابطة محبتآمیز است و باید تلاش کرد تا در این عرصه، به حدّ مقبولی رسید؛ چراکه اگر انسان به مقام محبت و اشتیاق نرسد، نمیتواند از سرچشمة ولایت ولیّ الله، سیراب شود.
اینجاست که باز، نقش بلاء و سلوک با آن، مطرح میشود؛ زیرا بلاء، بهترین وسیله برای رسیدن به این تشنگی و اشتیاق، میباشد: "البلاء للولاء."
نویسنده: حجت الاسلام محمد مهدی میرباقری
پی نوشت: کتاب "از فرات تا فرات" دفتر اول منبع:شبستان