عاشورا آن ابتلای اعظمی است که برای نبی اکرم و اهل بیت(ع) ایشان پیش آمد. یک چهره این ابتلای تقرب خودشان به خدای متعال بود و اثر این تقرب، قرب همه عالم است. بنابراین ابتلای عظیم طریق تقرب همه عوالم است.
عقیق:آیتالله سیدمحمدمهدی میرباقری رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم یادداشتی تحت عنوان «ابتلاء عظیم عاشورا» نوشته که در وبگاه سوره اندیشه منتشر شده و مشروح آن به شرح ذیل است:
عاشورا نقطه کانونی شفاعت نبیاکرم (ص) نسبت به مؤمنین و همه امم و حتی اولیاء و انبیاست؛ یعنی مرتبهای از شفاعت نبی اکرم(ص) برای تقرب موجودات، در عاشورا واقع شده است. ما در مسیر حرکت به سوی خدای متعال بعد از همه ریاضتها و زحمتها وارد وادی ابتلائات و وادی بلاء الهی میشویم. ورود به این وادی، نردبان رشد ماست و سیر و حرکت ما به سوی خدای متعال با این بلاء بیش از هر چیز دیگر اتفاق میافتد.
بر این اساس ابتلائاتی که برای مؤمنین پیش میآید، نردبان سلوک آنهاست؛ ابتلائاتی که مؤمنین را سالک الیالله میکند، با ریاضت تفاوت دارد. یکی از تفاوتهای اساسی آن با ریاضت این است که ریاضتها ممکن است منتهی به عجب انسان شوند و در انسان طلبکاری ایجاد کنند؛ ولی ابتلائات معمولاً در انسان حالت اخبات و انکسار ایجاد میکنند.
تفاوت دوم این است که ریاضتهای ما با برنامهریزی خودمان است؛ ولی ابتلائات معمولاً با برنامهریزی خداوند متعال است؛ اوست که میداند مؤمن چگونه باید رشد یابد و با چه ابتلائی سالک شود. به هر حال این بلاء بهترین نردبان سلوک و ترقی مؤمن است. هر مؤمنی در مراحل سیر خود نیاز به ابتلاء دارد. این ابتلائات الهی مؤمن را سالک میکند و به سوی خدای متعال و مقصد پیش میبرد.
یک وجه از بلایی که خدای متعال برای مؤمن رقم میزند، سختی و دشواریها و تحمل ناهمواریهاست؛ وجه دیگر آن جذبات الهی و محبّـت و رحمتی است که شامل مؤمن میشود؛ لذا باطن این بلاء نیز رحمت الهی و دستگیریهای خدای متعال است.
تفاوت ابتلائات در ایجاد ظرفیت رشد و ظهور رحمت الهی
ابتلائات انسانها متفاوت است. برخی ابتلائات به اندازه وجود خود آدمهاست و حداکثر میتواند خود او را رشد دهد؛ ظرفیت رشد چنین ابتلائاتی محدود است؛ ابتلائاتی همچون بیماری، فقر، گرفتاری، ابتلاء به خوف و ابتلاء به نقص در ثمرات و انفس. این ابتلائات به اندازهی ظرفیتی که دارند، انسان را رشد میدهند و بیش از این نمیتوانند در او تحرّک ایجاد کنند.
اما دسته دوم، ابتلائاتی هستند که ظرفیت رشد آنها تنها محدود به شخص مؤمن نیست بلکه ظرفیت دستگیری و هدایت دیگران را نیز دارند. انسانهایی هستند که بلاءشان علاوه بر اینکه خود آنها را سالک و مقرب میکند، میتواند دیگران را هم به مقصد برساند؛ اولیاء خدا معمولاً اینگونه هستند.
در اصول کافی آمده است که امام صادق(علیهاسلام) فرمودند: «گاهی صبر یک مؤمن عامل نجات یک امت است» ایشان در آن روایت یوسف صدیق(سلام الله علیه) را مثال زدند و فرمودند: «بلاء برای یوسف پیش آمد؛ او بود که به چاه رفت؛ از پدرش جدا شد و به این هجران مبتلا شد؛ او بود که متهم و زندانی شد؛ او پای این ابتلائات الهی ایستاد؛ او بود که به زنان مصری مبتلا شد و تحمل کرد. ولی نتایج این ابتلائات فقط برای خودش نبود، بلکه مردم مصر هم با این امتحان و ابتلاء از کفر و قحطی و مرگ نجات پیدا کردند.
بلاء نبی اکرم، اعظم ابتلائات و مصائب عالم
بلاء گاهی رحمتی را در پی دارد که آن رحمت، دیگران را هم در برمیگیرد. معمولاً بلاء مؤمن مسیر نزول رحمتهای رحمانی است؛ یعنی ایمان، یقین، معرفت، محبت، صفات حمیده و درجات قرب و توحید در متن این بلاء پنهان و پوشیده هستند. با این وصف اعظم ابتلائاتی که در عالم پیش آمده و رقم خورده است، از آن وجود مقدّس حضرت نبی خاتماست. «لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّهُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصیبَهُ»؛ این فراز از عاشورا فهم نمیشود، مگر اینکه انسان توجه کند که حامل این مصیبت، شخص نبی اکرم(ص) هستند؛ مصدر این مصیبت جلال الهی است؛ لذا امر سادهای نیست! این اعظم ابتلائاتی است که برای نبی اکرم(ص) رقم خورده است.
براساس بعضی روایات، این اعظم ابتلائات چند چهره دارد؛ یک روی آن تقرب خود نبی اکرم و اهلبیت(علیهمالسلام) است؛ بهواسطهی این ابتلاء برای آنها قربی حاصل میشود که برای احدی قابل تصور نیست؛ «یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیهً مَرْضِیهً»؛ نبی اکرم(ص) صاحب اصلی بلای عاشورا هستند؛ کما اینکه در ماجرای ذبح اسماعیل صاحب اصلی این ابتلاء حضرت ابراهیم(علیهالسلام) است.
با این توصیف همه بلای ائمه ابتلائات نبی اکرم(ص) است که از طریق آنها واقع میشود. حضرت برای اینکه باب شیطان را ببندند و در جامعه بشری ارتقاء وجدان ایجاد کنند و مردم و همه عالم را به حق و به قرب برسانند، حاضر شدند که همه این مصائب را تحمل کنند و این امتحان واقع شود.
در باب سیدالشهداء در زیارت اربعین آمده است: «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَهِ وَ حَیْرَهِ الضَّلالَهِ»؛ ایشان خون دل دادند تا عبادالله را از جهالت و حیرت بیرون آورند. یعنی گویا اگر عاشورا نبود، عبادالله در جهالت و حیرت و ضلالت بودند! آنجا هم معلوم نیست که منظور از عبادالله بندههای عادی باشند. لذا حضرت که اباعبدالله است، برای عبادالله ابوّت کردهاند؛ یعنی مانند پدر با دامن محبّت خود این بلاء را تحمل کردند تا عبادالله سالک شوند و به مقامات برسند.
این بلاء هم دارای چنان ظرفیتی است که همه موجودات و کائنات میتوانند با آن سالک باشند. اگر فرمودهاند: «أَشْهَدُ أَنَّ دَمَکَ سَکَنَ فِی الْخُلْدِ وَ اقْشَعَرَّتْ لَهُ أَظِلَّةُ الْعَرْشِ وَ بَکَى لَهُ جَمِیعُ الْخَلَائِقِ وَ بَکَتْ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ السَّبْعُ» و اگر همه خلایق در این حادثه درگیرند، به این دلیل است که حضرت بلایی را تحمل کردهاند که همه کائنات، اعم از جماد و نبات و حیوان و... را با آن رشد میدهند. در روایات آمده است که جمادات، جن، حیوانات و ماهیهای دریا تا ملائکه و عوالم بالا همه گریه میکنند. این بلاء ظرفیت رشد همه عالم را دارد. «لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّهُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصیبَهُ».
یک جلوه از این بلاء عظیم، شفاعت و دستگیری ارباب سلوک است. همهی ارباب سلوک، حتی اولیاء و انبیاء با این بلاء سالک و متقرب میشوند. اگر خدای متعال در مراحلی از سلوک انبیاء الهی، روضهی سیدالشهداء(ع) را به نحوی برایشان میخوانده ـ برای زکریا، موسی، نوح و حضرت آدم خواندند!- به این دلیل است که منزلتی از قرب آنها تنها با عبور از وادی کربلا حاصل میشود؛ بخش مهمی از تجلیاتی که بر قلوب آنها واقع میشود، از وادی کربلا ناشی میشود و از آنجا به آن رحمت خاص الهی میرسند.
روایتی از امام رضا(علیهالسلام)در عیون اخبارالرضا آمده که مرحوم صدوق هم در خصال آن را نقل کردهاند. حضرت آیه «وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ» را اینگونه معنا میکنند و توضیح میدهند که این ذبح عظیم چه بوده است. حضرت در توضیح این آیه مقدمات بسیار عجیبی میفرمایند: «ابراهیم خلیل بعد از اینکه اسماعیل(علیهالسلام) را برای قربانی کردن برد و کارد به حلقومش کشید، خدای متعال فرمود: «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا». ابراهیم به خدای متعال عرضه داشت: «من دوست میداشتم این فرزند را در راه تو قربانی کنم و به ثواب اعظم مصائب برسم. یعنی حضرت میخواست صاحب ابتلاء اعظم باشد و ثواب ابتلاء اعظم و آن رحمت رحمانیهای که در آن ابتلاء هست، به ایشان برسد. خدای متعال مسیری را برای حضرت ابراهیم(علیهالسلام) هموار کردند و ایشان را به وادی کربلا بردند. سپس از حضرت پرسیدند: خودتان را بیشتر دوست دارید یا نبی خاتم را؟ عرض کرد: نبی خاتم را از خودم بیشتر دوست دارم. پرسید: سیدالشهداء(علیهالسلام) را بیشتر دوست دارید یا اسماعیل را؟ عرض کرد: سیدالشهداء را ـ پیداست خلیل الرحمن است؛ چون وقتی خدا سیدالشهداء را بیشتر دوست دارد، ایشان هم او را بیشتر دوست دارد. کسی که به مقام خُلّت رسید و در محبت خالص شد، گداخته در محبّت شد، همه محبتهایش شعاع محبّـت الهی است؛ جایی که محبّت الهی بیشتر ظهور دارد، او هم همان جا سیر میکند ـ بعد از اینکه این اقرارها گرفته شد، خدای متعال مقایسه کرد. خدای متعال صحنه کربلا را نشان داد! ببینید ذبح عظیم اسماعیل را! ابتلاء عظیم اینجاست یا آنجا!؟ شاید حافظ به همین حقیقت اشاره دارد. آنجا که میگوید:
مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ / چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد
بعضی گفتهاند مُرید پیر مغان، یعنی مریدِ نبی اکرم(ص). وقتی روضه سیدالشهداء(علیهالسلام) برای ابراهیم خلیل خوانده شد ـ به آن نکته و مصیبت بزرگ که امام رضا(علیهالسلام) در حدیث ریان بن شبیب میفرمایند و ناظر به صحنهای است که شرح آن معلوم نیست درست باشد! ـ حضرت چنان غصهدار شد که اگر اسماعیل را ذبح میکرد، این حالت برایش پیدا نمیشد! وقتی میگوید: من سیدالشهداء را بیشتر دوست دارم، اگر صحنه کنار برود و قصه را نشان بدهند، پیداست که این اتفاق میافتد؛ بعد خدای متعال فرمود: «وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ». امام رضا(علیهالسلام) در اینباره فرمود: یعنی آن ثوابی که تو در قربانی کردن اسماعیل دنبال میکردی، حالا به آن رسیدی.
عاشورا آن ابتلاء اعظمی است که برای نبی اکرم و اهلبیت(علیهمالسلام) پیش آمد. یک چهره این ابتلاء، تقرب خودشان به خدای متعال است که اثر این تقرب، قرب همه عالم است؛ «بِنَا عُبِدَ اللّهُ وَ بِنَا عُرِفَ اللّهُ». وقتی او تقرب پیدا میکند، همه کائنات هم تقرب پیدا میکنند. چون «لَولاکَ لَما خَلَقتُ الأَفلاک»، همه عالم متعلق به وجود او خلق شدهاند؛ لذا وقتی هم که ایشان مبتلا میشوند، همه عالم مبتلا میشوند و قرب پیدا میکنند. در این بلاء به اندازهای رحمت الهی نزول و تجلی کرده و به قدری حقیقت در آن ظهور یافته که میتواند باب حقیقت را به روی همه عالم باز کند؛ لذا همه عالم در هر مرتبهای از مراتب که باشند، میتوانند بهواسطه آن متنعم و متقرب شوند. حتی ابراهیم خلیل(علیهالسلام) هم بعد از اینکه به مقام خلّت رسیده و مأمور به ذبح اسماعیل(علیهالسلام) شده است، باید وارد این وادی شود تا به آن جذبههای عاشورایی و آن وجود مقدس برسد. ابراهیم خلیل به آنچه از محبت و عنایت الهی طلب کرده، نخواهد رسید مگر اینکه این مصیبت را درک کند. اگر موسی هم باشد، همینطور است. لذا فرمودهاند که حضرت خضر(علیهالسلام) در آن فرصت کوتاه، روضهی سیدالشهداء را هم برای حضرت موسی(علیهالسلام) خوانده است و همینطور سایر کسانی که در روایات آمده است.
مناسک سلوک با ابتلاء عظیم عاشورا
این ابتلاء عظیم طریق تقرب همه عوالم است و همه عوالم در مرحلهای از سیر خود از مسیر آن رحمت عبور میکنند. این ابتلاء مناسکی برای سلوک دارد که اگر آن مناسک رعایت شود، انسان با آن سالک میشود. جامعه شیعه نیز با همان مناسک سیر میکند. آنهایی که میخواهند فقط با نماز و روزه خود سالک شوند، بروند سالک شوند! ما همه این نماز و روزهها را انجام میدهیم تا شاید در این وادی به ما اجازه ورود بدهند و انشاءالله این باب برای ما باز شود و سیر ما از وادی کربلا اتفاق بیفتد. میشود در سیر با عاشورا به جایی رسید که «وَاَسْئَلُ اللَّهَ بِحَقِّکُمْ وَبِالشَّاْنِ الَّذی لَکُمْعِنْدَهُ اَنْ یُعْطِیَنی بِمُصابی بِکُمْ اَفْضَلَ ما یُعْطیمُصاباً بِمُصیبَتِهِ مُصیبَهً مااَعْظَمَها وَ اَعْظَمَ رَزِیَّتَها فِی الاِْسْلامِ وَ فی جَمیعِ السَّمواتِ وَ الاَْرْض» و میشود با این بلاء به جایی رسید که «اَللّهُمَّ اجْعَلْنی فی مَقامی هذا مِمَّنْ تَنالُهُ مِنْکَ صَلَواتٌ وَ رَحْمَهٌوَ مَغْفِرَهٌ». این مزد صابرین است که حضرت فرمود یکی از آنها را اگر به ملائکه بدهند، راضی میشوند. میشود به جایی رسید که «اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیایَ مَحْیا مُحَمَّدٍ وَ آلِمُحَمَّدٍ وَ مَماتی مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ».
بلاء عاشورا بستر رشد تولّی و تبرّی
اگر کسی به این بلاء عظیم گره بخورد، دو بال پرواز به او میدهند: «اَللّهُمَّ اِنّی اَتَقَرَّبُ اِلَیْکَ فی هذَ الْیَوْمِ وَ فی مَوْقِفیهذا وَ اَیّامِ حَیاتیبِالْبَراَّئَهِ مِنْهُمْ وَاللَّعْنَهِ عَلَیْهِمْ وَ بِالْمُوالاتِ لِنَبِیِّکَوَ آلِ نَبِیِّکَ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمُ اَلسَّلامُ». این دو بال، وسیله تقرب همهی کائنات و روح تهذیب است. باطن تهذیب اخلاقی، تولّی و تبرّی است. باطن و سرّ همه اخلاق کریمه، سجده بر خدای متعال و نفی استکبار و خشوع است ـ همان امری که حضرت در خطبه قاصعه فرمودند امتحان ملائکه بود ـ باطن آن تولی و تبری است و ظاهرش تخلیه از صفات رذیله و تعبیهی صفات حمیده است. باطن همه اخلاق کریمه، تولی و تبری است و عالم با تولی و تبری به اخلاق و بعد به توحید میرسد. همه این اخلاق نیز مقدمهی خشوع و سجدهی تام است؛ مقدمهی پرستش کامل است و اینها از طریق تولی و تبری واقع میشود.
مرزبندی صف و قتال در آینه زیارت عاشورا
وقتی عقل رشد کرد، تبدیل به بصیرت و موضعگیری و صفبندی میشود و صفوف شکل میگیرد. مدخل ما و شروع این باب با مصیبت است؛ «یا اَباعَبْدِاللَّهِلَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّهُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصیبَهُ بِکَ عَلَیْنا وَعَلی جَمیعِ اَهْل ِالاِ سْلامِو َجَلَّتْ وَ عَظُمَتْمُصیبَتُکَ فِی السَّمواتِ عَلی جَمیعِ اَهْلِ السَّمواتِ». اگر کسی به عظمت و جلالت مصیبت رسید و سطح ابتلاء را متوجه شد و درک کرد که این بلای فراگیری است که بر نبی اکرم(ص)وارد شده است، به بصیرت میرسد.
انسان در آینه این بصیرت یک صفبندی عظیم تاریخی را مشاهده میکند که یک طرف آن نبی اکرم(ص) است که میخواهد کائنات را به قرب برساند و برای تحقق این هدف این بلاء عظیم را تحمل میکند؛ یک طرف دیگر هم جبهه مقابل است که برای بستن مسیر نبی اکرم(ص)، این حادثه را طراحی و پیگیری و یارگیری کرده و این هدف را در تاریخ ادامه میدهد. یعنی در آینه عاشوراست که رسول اکرم(ص) حاضر شد این بلاء را امتحان و تحمل کند و آنها هم در دشمنی با حضرت تا اینجا پیش رفتند. وقتی انسان به بصیرت میرسد این جبهه را لعن میکند و شناخت جبهه تاریخی دشمن و آن جبههی تباهی، محصول درک این بلاست که به لعن هم میرسد.«فَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّهً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَیْکُمْاَهْلَ الْبَیْتِوَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّهً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقامِکُمْ وَاَزالَتْکُمْ عَنْ مَراتِبِکُمُ الَّتی رَتَّبَکُمُ اللَّهُ فیها و َلَعَنَ اللَّهُ اُمَّهً قَتَلَتْکُمْ». جمعی را که امام دارند، امّت میگویند. «وَ لَعَنَ اللَّهُ الْمُمَهِّدینَ لَهُمْ بِالتَّمْکینِ مِنْ قِتالِکُمْ» «بَرِئْتُ اِلَی اللَّهِوَ اِلَیْکُمْ مِنْهُمْ وَ مِنْ اَشْیاعِهِمْ وَ اَتْباعِهِمْ وَ اَوْلِیاَّئِهِم». بعد از این بصیرت، صفبندی و مرزبندی شکل میگیرد تا به صف و قتال میرسد؛«اِنّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ اِلی یَوْمِالْقِیامَهِ» سپس به خونخواهی و وجاهت و قرب و معیت و ثبات قدم میرسد.
تشکیل جامعه مؤمنین و امت واحد در سیر و سلوک با زیارت عاشورا
مرحله دوم سیر از فراز پایانی زیارت عاشورا شروع میشود؛ «اَللّهُمَّ اِنَّ هذا یَوْمٌ تَبرَّکَتْ بِهِ بَنُواُمَیَّهَ»؛ آن لعنها و سلامهای مکرر و آن سجده قرب که حاصل آن شفاعت است، سیر و سلوکی است که با عاشورا حاصل میشود. آن سیر، مؤمنین را از جزایر مستقل بیرون میآورد و حول بلاء ولیشان آنها را به یک امّت تبدیل میکند. لذا جامعه و صف، حول امام شکل میگیرد. در واقع انسانها دیگر نمیخواهند راه را مستقل از سیدالشهداء(علیهالسلام) بروند و به صورت جزایر مستقل هم نمیخواهند به امام گره بخورند؛ چون بریده از هم نیستند و نمیخواهند خودشان این راه را با ریاضات بروند. بنابراین وارد این وادی شده و دور هم جمع میشوند؛ «سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ». در محور عاشورا و بلاء، امّت درست میشود و این امّت با ابتلاء به عاشورا، مراتب سیر و سلوک را طی میکند تا به صف و قتال میرسد؛ بعد هم به معیت و ثبات قدم در همه ادوار و احوال خود میرسد تا مسئله شفاعت و قربِ سجود.
این سیری است که در عاشورا باید داشته باشیم. همه توحید و ولایت هم در همین سیر اقامه میشود. اقامهی ولایت و توحید در عالم و ارواح و پیکره عالم با همین حادثه سید الشهداست که «أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلَاةَ وَ آتَیْتَ الزَّکَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ».