23 مهر 1400 9 (ربیع الاول 1443 - 51 : 17
کد خبر : ۴۰۱۸۶
تاریخ انتشار : ۰۶ آبان ۱۳۹۳ - ۱۶:۰۲
من دختر صغیره سالار زینبم/ نامم رقیه است، نزن ناشناس نیست
محمود ژولیده، از شاعران نام‌آشنای ادبیات آیینی، همزمان با آغاز ماه عزای حسینی اقدام به انتشار تعدادی از سروده‌های خود در قالب «روضه دهه اول» کرده است.
عقیق: زبان فارسی همواره محملی برای گفتن از آیین بوده است که البته سهم قابل توجهی از این موضوع به  اظهار ارادت شاعران به ساحت ائمه اطهار(ع) به ویژه امام حسین(ع) اختصاص دارد. این رویه در سال‌های اخیر روند رو به رشدی داشته است به طوری که به عنوان یکی از جریان‌های اصلی ادبیات انقلاب اسلامی محسوب می‌‌شود.

هر ساله همزمان با آغاز ماه خون، ماه محرم، هر یک از هنرمندان به بیان مصیبت اهل بیت(ع) در این واقعه با زبان هنر می‌پردازند که سهم قابل توجهی از این رویه به شاعران اختصاص دارد؛ شاعرانی که خود یکی از ارکان اجرای مناسک این ایام‌اند. حاج محمود ژولیده از جمله شاعران آیینی است که نامش با هیئت و اشک برای ائمه اطهار(ع) گره خورده است. وی همزمان با آغاز ماه محرم و فرارسیدن موسم عزای حسینی، اقدام به انتشار تعدادی از سروده‌های جدید خود در قالب «روضه دهه اول» کرده است.

شاعر در هر سروده که در قالب مثنوی به نظم درآمده، به هر یک از اصحاب امام حسین(ع) اظهار ارادت می‌کند. بخش نخست این مجموعه درباره فرارسیدن محرم است که با عنوان «روضه ورود به کربلا» نامگذاری شده است. ابیات ابتدایی این سروده به شرح ذیل است:

گل‌های اهل بیت به گلزار می‌رسند
موعودیان به موعد دیدار می‌رسند

اینجا زمان وصل چه نزدیک حس شود
دلدادگان  وصل به دلدار می‌رسند

این حاجیان که نیمه شب از کعبه آمدند
آخر همه به کوچه و بازار می‌رسند

این کاروان به قافله سالاریِ حسین
دارند با امیر و علمدار می‌رسند

گاهی دم از شریعه و گودال می‌زنند
گاهی به تلّ خاکی و هموار می‌رسند

ناگاه با برادر خود گفت خواهری:
این نخل‌ها به دیده من تار می‌رسند

این باغ‌های کوفه چرا نیزه داده‌اند
این میوه‌ها چه زود سرِ بار می‌رسند...

شاعر در ادامه «روضه دهه اول» قطعه‌ای را به هر یک از خاندان و یاران امام(ع) تقدیم کرده است. از جمله قطعات اهدا شده، می‌توان به ابیاتی از اظهار ارادت شاعر به ساحت حضرت رقیه(س) اشاره کرد که در ذیل می‌آید:

نامم رقیه است، نزن ناشناس نیست
صبّم نکن، کنیز خدا ناسپاس نیست

من دختر صغیره سالار زینبم
فحشم نده که منزلتم جز سپاس نیست

ناز یتیم را که به سیلی نمی‌کشد
این درخور لطافت گلبرگ یاس نیست

دست مرا ببند و ببر با تشر ولی
مشت و لگد که پاسخ این التماس نیست

مو می‌کشی و مقنعه را پاره می‌کنی
این گیسو است، بند طناب و لباس نیست

ای دختران شام، خدا اهلتان کند
این کاروان که مسخره این اُناس نیست

ای شامیان لباسم اگر پاره پاره است
قدری حیا! نشان بزرگی لباس نیست

بابا چقدر صورت تو سنگ خورده است
این رنگ‌های روی تو اصلاً شناس نیست

باید کنون به عمه تأسی کنم، پدر
جز بوس‌ها ز گلوی تو راه خلاص نیست

منبع:تسنیم
گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: