پناهیان در شب دوم هیئت میثاق با شهدا:
حجتالاسلام علیرضا پناهیان استاد دانشگاه هنر گفت: دوستان! خداشناسی و انسانشناسی و خودشناسی سر جای خود. تو در رفتن به سمت خدا در بستر امتحان حرکت میکنی.
عقیق:شب گذشته مراسم دومین شب محرم هیئت میثاق با شهدا دانشگاه امام صادق (ع) برگزار شد.
مشروح سخنان حجت الاسلام علیرضا پناهیان با موضوع «چگونه امتحان میشویم» را در ادامه بخوانید.
سال قبل مقدمتا نکات کلی و کم و بیش مهمی را در باب موضوع امتحان با دوستان در میان گذاشتیم. بحث را با مقدرات الهی آغاز کردیم. گفتیم اگر توجه کنیم به بخش مقدرات الهی که به صورت ثابت یا سیال بر زندگی ما و رفتار ما حتی بر افکار ما حاکم هستند و خداوند متعال در آنجایی که قدرتش را اعمال میکند نه فقط در باب تصمیم گیریهای بیرونی حتی در باب تصمیم گیریهای درونی ما اثر گذار است نزدیک است که جبری مسلک شویم. البته نباید که کسی این گونه شود. ما در کنار همهٔ مقدرات الهی، فرصتهایی داریم و آزاد هستیم ولی خب به این اندازه که تصور میکنیم فرصت نداریم. به این اندازه که معمولا توهم داریم آزادی عمل نداریم.
اطراف ما، حوادث و امکانات، هیچ کدام تصادفی شکل نگرفتهاند که ما در میان این تصادفات شانسی زندگی کنیم. اگر ما به مقدرات الهی در زندگی نگاه کنیم خیلی رعب از پروردگار در دلمان مینشیند: «وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ» {النازعات/41} شاید تحقق یابد. نمیخواهد از عذاب الهی در دنیا یا آخرت بترسیم. بلکه از قدرتی که خدا بر تو دارد بترس. کسی که این گونه است دو بهشت به او میدهند. وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ {الرحمن/46} اما کسی که از عذاب الهی میترسد یک بهشت به او میدهند. بخشی از مسئلهٔ حساب بردن از مقام ربوبی وابسته به این است که قدرت الهی را بر خودت درک کرده باشی. هر بار صبح که پیامبر (ص) از خواب بیدار میشدند ذکری میگفتند که در آن از خداوند تشکر میکردند که دوباره به ایشان قدرت حیات داد.
ما در 24 ساعت روز درگیر موضوع مقدرات الهی هستیم ولی آن را درک نمیکنیم مانند ماهیای که در آب است ولی آن را نمیبیند. ما در چنبرهٔ مقدرات الهی هستیم. ما حتی نمیتوانیم شدت مقدرات الهی را ببینیم. اگر خوب این مقدرات را نگاه کنیم نزدیک است «ما» جبری مسلک شویم؛ چرا که غافل بودهایم. خیلی مفصلتر باید در این باره اندیشید.
بحث بعدی در سال قبل این بود که مهمترین عامل تعیین کننده در زندگی انسان - در کنار همهٔ عوامل دیگری که قرار دارد؛ مانند رفتار، اخلاق، نیت، دعای ما، دعای دیگران در حق ما، محبت خدا و اولیای خدا به ما و بسیاری از امور دیگر که در مقدرات ما نقش دارند - چیست. اهمیت این بحث خیلی بالاست. چرا ما به مهمترین عامل تعیین کنندهٔ مقدراتمان توجهی نداریم؟ من فکر میکنم حدود 10 عامل را برشمردم که در مقدرات ما مؤثرند اما مهمترین عامل هیچ کدام از اینها نیست. شب سوم سال قبل بحث شد که مهمترین عامل، هیچ کدام از اینها نیست بلکه عامل «امتحان» است. تو باید امتحان شوی. این تعیین کننده است برای فقر و ثروت تو و برای هر نوع موفقیت و شکست تو. این تعیین کننده است برای اندازههای تو و همسر تو.
برای اینکه خدا کجاها در فکر تو تأثیر دارد. اینکه تو باید امتحان شوی ناموس خلقت بشر است. اگر امتحان نشوی پس اصلا چرا به این دنیا آمدهای؟ ما در بستر امتحان زندگی میکنیم و باید آن را بیشتر بشناسیم و بدانیم که همه چیز امتحان است و اصلا امتحانی زندگی میکنیم. ولی در سال قبل به جزئیات امتحان الهی نپرداختیم. امسال میخواهیم بررسی کنیم که خداوند چگونه از ما امتحان میگیرد. خداوند خودش در قرآن این را بیان کرده است. من برخی از این آیات را برای شما تلاوت خواهم کرد. قبل از اینکه به چگونگی امتحانات الهی برسیم، پیش بینی من این است که 99 درصد از ماها حداقل این آیهای که میخواهیم محور بحثمان قرار دهیم و اولین امتحانمان را در 99 درصد زندگیمان نمیبینیم. این آیه را میشناسیم ولی 99 درصدمان در 99 درصد اوقات زندگیمان نمیدانیم که این اولین نوع امتحان است.
چند بحث مقدماتی در باب چگونگی امتحانات الهی عرض کنم. یک بحث این است که منظور ما از امتحان، امتحان گرفتن از زندگیمان در فرد فردمان و همین طور امتحان گرفتن از جامعه یمان است. خداوند یک موقع یک فرد را امتحان میکند و یک موقع یک ملت و جامعه را امتحان میکند. هر دو را باید دید. به این مسئله باید توجه داشته باشیم که تا وقتی در یک شرایط جهانی قرار گرفتیم بدانیم که این یک امتحان است. در بسیاری از کلاسها همان اول از من میپرسند که آقا شما چه جوری امتحان میگیرید تا بفهمیم که چه جوری باید جزوه بنویسیم؟ خب من هم همین را دارم میگویم که از خداوند بپرسیم آقا چه جوری امتحان میگیری؟ کسی که شیوهٔ امتحان گرفتن از خود را نداند زندگی کردن را نمیداند؛ چون زندگی تمامش امتحان است: الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ... {الملک/2}. اصلا مرگ و زندگی برای امتحان گرفتن از شما آفریده شده است.
جامعهای که نداند در وضعیت امتحان گرفتن قرارگرفته است، تحلیل گران سیاسی آن وقتی شرایط را تحلیل میکنند تحلیلهایشان سرشار از جهالت و حماقت است؛ چرا که نمیفهمند دارند امتحان میشوند. تحلیل گر سیاسیای که نداند جامعهاش در حال امتحان پس دادن است و از کدام امتحان بیرون آمده است و وارد کدام امتحان شده است نمیتواند راهبردی برای عبور از مشکلات جامعهاش ارائه دهد و اگر تحلیلی کند تمام تحلیلش سراسر جهالت و حماقت است. حیات بشر خارج از امتحان قابل تصور نیست. در همهٔ جملاتمان باید این بحث امتحان را در نظر بگیریم: ما به رفاه برسیم یعنی از نظر رفاه داریم امتحان میشویم، ما در محاصره هستیم، از نظر محاصره داریم امتحان میشویم. برخی که امتحان الهی را در نظر نمیگیرند بَرّه وار به وقایع اطراف خود نگاه میکنند. بَرّهها فصلها را نمیفهمند. شبیه گاو هستند! چون آنها هم نمیفهمند!
پس گفتیم خداوند متعال هم از فرد امتحان میگیرد و هم از جامعه. تو خودت را تکه تکه کنی اوضاع عالم همین است که هست. حتی اگر به خداوند اعتقاد هم نداشته باشی باز خداوند از تو امتحان میگیرد. خدا حیات را آفریده است برای امتحان. جامعه را آفریده است برای امتحان، تاریخ و جهان را آفریده است برای امتحان. حرکت را آفریده است برای امتحان، تغییر و بلا و رهایی را برای امتحان آفریده است. من و تو از چنبرهٔ امتحانات الهی دور نیستیم.
البته اختلاف بر سر نوع امتحان طبیعی است. وقتی میگوییم خداوند چگونه از ما امتحان میگیرد این ما یعنی من و جامعه، این ما یعنی من در دوران پیری یا در دوران جوانی، من در دوران متأهل بودن یا مجرد بودن. این ما یعنی جامعهٔ اسلامی ما را امتحان میگیرد با این ترکیب و مشخصات و در این زمان و موقعیت. باید ببینیم فصل و موقع کدام امتحان است. در این باره کسی حرف نمیزند! ما سر این نگاه بحث داریم. ما با این نگاه کار داریم. باید نگاه را عوض کنیم. امام (ره) نگاهش به عالم این گونه بود. إن شاءالله در شبهای بعد که به بحثهای مربوط به امتحان در عرصهٔ حیات اجتماعی یا امتحان جوامع بشری یا امتحانات جامعهٔ دینی یا مؤمنان رسیدیم، نمونههایی از نگاه امام رضوان الله علیه را خواهیم گفت.
هیچ مفهومی خارج از امتحان، حقیقت مجزایی ندارد. فقر ماهیتی خارج ازامتحان ندارد. همین طور ثروت. اصلا یعنی چی تو ثروتمندی؟ این فقط در فضای امتحان تصویر پیدا میکند. یعنی من در حال ثروت داشتن دارم امتحان میشوم. وقتی میگوییم خدایا به من رفاه و امکانات بده یعنی خدایا من را در حال ثروت و رفاه امتحان کن. سلامت و بیماری هم در خارج از مفهوم امتحان ماهیتی ندارد. ربط و نسبت این مسائل با شما در خارج از ظرف امتحان معنایی ندارد. اصلا ما امتحانی آفریده شدهایم. ما جدی جدی آفریده نشدیم، ما امتحانی آفریده شدیم! به خودت امتحانی نگاه کن. جوانها! به صورت امتحانی جوان هستید.
خدا میخواهد ببیند جوان باشی چه کار میکنی. پیرمردها هم امتحانی پیرمرد شدهاند. خانمها هم امتحانی خانم شدهاند. مردها هم امتحانی مرد شدهاند. شما امتحانی آفریده شدید تا خدا ببیند چه کار میکنید. من به حال برخی از دوستان غبطه میخورم که میبینم با این حرفهای دینی زندگی میکنند. این حرفهای من هم نیست. حرفهای خدا و پیغمبر است. همه چیز در اینجا امتحانی است و گرنه اصل حیات در بهشت است. نگاه خودمان را به زندگی امتحانی قرار دهیم. یک داستانی را من سال گذشته گفتم که بچهها را به اردو ببرید و به جای کلاس درس گذاشتن برای آنها، مفهوم امتحان را بهشان نشان دهید.
مثلا زیرپیراهنیاش را که شسته است بندازید زمین و بهش بگویید که زیر پیراهنی شما را بچهها انداختند زمین! بعد ببینید چه کار میکند. آیا شروع میکند به بد و بیراه گفتن یا اینکه میگوید نه این طور نیست شاید یک اتفاقی دیگر افتاده است. حالا شما هی کلاس اخلاق برای او بگذار. باید بهش بفهمانیم که آقا شما در امتحان داری زندگی میکنی.
مقدمهٔ بحث امسال ما میخواهد برود برای ورود به بحث امتحان. دوستان! خداشناسی و انسانشناسی و خودشناسی سر جای خود. اماای انسان! تو در رفتن به سمت خدا در بستر امتحان حرکت میکنی. حیاتشناسی حلقهٔ مفقودهای است که ما در میان معلومات دینی خود داریم. ما در مدرسه و دانشگاه و مطالعات عمومی خودمان باید بیشتر به حیاتشناسی بپردازیم. این بحث امتحان رکن رکین حیاتشناسی است و نه یک بحث اخلاقی؛ چرا که اخلاق به مَلَکات و فضایل و رذایل انسان ربط دارد در حالی که امتحان این گونه نیست، بلکه ذیل علمی است به نام علم حیاتشناسی.
قواعد حاکم بر هستی را بشناسید تا بدانید در کجا هستید و از کجا میخواهید عبور کنید تا به خدا برسید. اصلا آدمهایی که هستیشناسی و حیاتشناسی نداشته باشند به اشتباه میافتند ولی انتظار دارند با خودشناسی و خداشناسی به نتیجه برسند.
سخن گفتن از امتحان سخن گفتن از احکام الهی نیست بلکه سخن گفتن از بستر تلفیق دستورات خدا و رفتارهای انسان است. احکام الهی خارج از امتحان برای تو چه سودی دارد؟ بایدها و نبایدها وقتی در ظرف امتحان به تو متصل میشوند و از تو رفتار خاصی را میخواهند معنای خودشان را پیدا میکنند. سخن گفتن از امتحان، سخن گفتن از بستر دین داری است. فرد و جامعه هر دو امتحان میشوند. سخن گفتن از امتحان، سخن گفتن از حیاتشناسی است. ما باید زندگی و حیات را بشناسیم؛ چرا که در بستر زندگی قرار است امتحان پس بدیم. صبر خوب است ولی باید ببینیم که در بستر امتحان چه کار میکنی. تمام معارف ما در بستر امتحان باید خودشان را نشان دهند. شهید صدر اولین کسی است که در این باره مطلب نوشته است.
تا اینجا کلیاتی از بحث امتحان را مرور کردیم. اجازه دهید من باز هم برخی از این کلیات را برای شما مرور کنم تا به ویژگیهای امتحانات الهی برسیم و بعد به موارد امتحانات الهی و جزئیات آنها بپردازیم. کلامی از أمیرالمؤمنین علیه السلام را برای «هدف از امتحان» برای شما عرض میکنم تا بحثهای بعدی هم راحتتر درک شوند. خطبهٔ قاصعهٔ نهج البلاغه یکی از خطبههای خاص و بزرگترین خطبهٔ نهج البلاغه است. حضرت در آغاز این خطبه به چند صورت دربارهٔ امتحان سخن میگویند. میفرمایند: «و لکِنَّ اللهَ یَختَبرُ عِبادَهُ باَنواعِ الشَّدائدِ...». «یختبر» یک تعبیری از امتحان گرفتن است.
وقتی حال و وضعیت طرف را میپرسی این یعنی همان امتحان. خداوند بندگان خود را به انواع شدائد خبر میگیرد. «وَ یَتَعَبَّدُهُم باَنواعِ المَجاهِدِ»: آنها را میآزماید به دستورات سختی که به آنها میدهد، «وَ یَبْتَلِیهِمْ بِضُرُوبِ الْمَکَارِهِ»: و آنها را مبتلا میکند با زدن سختیها برای اینکه: «إِخْرَاجاً لِلتَّکَبُّرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ» [تکبر از قلبهایشان خارج شود]. پس ببینید عوامل تقدیری و تشریعی الهی هر دو برای امتحان است. امتحانی که هدفش این است که از اول عمر تا آخر، تکبر را از قلوب مؤمنین خارج کند. [امتحان] فرآیند دائمی اخراج تکبر [است] از دلِ موجودی به نام انسان که تولید کنندهٔ دائمی علف هرزهٔ تکبر است.
این همه امتحانات دائمی و سخت برای خارج کردن تکبر از قلب انسان است. مگر ما دائما در حال تولید تکبر هستیم؟ بله. انسان آفریده شده است برای خدای بزرگ. و انسان دوست دارد بزرگ شود و وقتی عجله میکند برای رسیدن به این بزرگ و وقتی بزرگ نشده ادعای آن را میکند و وقتی بزرگی را در چیزهای غلطی میبیند همهٔ اینها معنایش تکبر است. چون انسان اساساً برای خدای بزرگ آفریده شده است و میخواهد به او برسد، دائماً در نیل بزرگ شدن است. دائماً در حال خود بزرگ بینی است. دائماً در حال اشتباه گرفتن است که بزرگی به چیست؟ دائماً در حال انتخاب راه غلط برای رسیدن به آن است. «بزرگی» مسئلهٔ اصلی بشر است.
به همین دلیل در نماز با یادآوری بزرگی خداوند شروع میکند و در هر رکعتی به سجده و رکوع سر میگذارد و با خود میگوید که تو کوچکی تا به آن بزرگ برسی؛ یعنی تو با این سجده و رکوع به این بزرگی میرسی. حالا آیا تکبر یکی از صفات نیست؟ تکبر تمایل دائمی روح انسان است. تکبر انواع مختلف دارد. مثلا برخی میخواهند با تواضع ظاهری خودشان را بزرگ کنند. «وَ إِسْکَاناً لِلتَّذَلُّلِ فِی نُفُوسِهِمْ»: برای اینکه تذلل و فروتنی را در قلب آنها قرار دهد. «وَ لِیَجْعَلَ ذلِکَ أَبْوَاباً فُتُحاً إِلَى فَضْلِهِ، وَ أَسْبَاباً ذُلُلاً لِعَفْوِهِ»: امتحان شد هدف عملیاتی خلقت. - البته هدف غایی خلقت رسیدن به قرب است - امتحان هدف عملیاتی خلقت است. خب این هدف عملیاتی برای این است که تکبر از بین رود و تذلل به جای آن بیاید. پس هدف محوری امتحان تکبر و تواضع شد. گاهی برای اینکه امتحانات آسان شود سری به هدف بزنید. من امشب میخواهم کار را برای شما آسان کنم.
هر موقع دیدید امتحان سخت است و دیگر سر در نمیآوری، امتحان را دور بزن و یک سر به هدف از امتحان بزن و برو سر سجادهٔ نماز و سرت را بر هدف امتحان بگذار و بگو خدایا من خم شدهام در درگاه تو. تواضع و فروتنی کن در برابر او. وقتی برمیگردی میبینی امتحان آسان شد. بگو خدایا تو این امتحانات را داری برای من در میآوری که به اینجا - تواضع - برسم. خب من رسیدم. میخواستی به اینجا برسم دیگر؟ خب من رسیدم. آیا نماز امتحانات الهی را آسان میکند؟ بله. «وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِینَ» {البقرة/45} البته انسان خاشع است که میتواند این گونه سر به زمین بگذارد.
چرا باید کمک بگیریم؟ برای اینکه تو برای امتحان زندهای، خب برای این امتحان از نماز کمک بگیر. و البته صبر. صبر هم که معلوم است. «وَ لِیَجْعَلَ ذلِکَ أَبْوَاباً فُتُحاً إِلَى فَضْلِهِ»: تا اینکه ابواب فضل خدا برای شما باز شود، «وَ أَسْبَاباً ذُلُلاً لِعَفْوِهِ»: و اسبابی فراهم شود تا تو آسان به عفو خدا برسی. عفو خدا یعنی اینکه خدا موانع بین خودش و تو را بردارد و کاستیهای تو را نبیند و تو را به خودش نزدیک کند. کما قال أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ {العنکبوت/2} آیا مردم فکر میکنند که آنها وقتی گفتند ایمان آوردیم آنها را امتحان نمیکنیم؟ ما مردمان قبل از آنها را هم امتحان کردیم.
نماز برای خارج شدن از تکبر است. امتحان هم که همین بود. چه تطابقی! برای همین است که فرمود: «وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ». برخی مواقع هدف امتحان را که بفهمیم امتحان برداشته میشود. برخی موارد این نوع تکبر را که از بین میبرد نوع دیگری میآید. و به همین ترتیب. دوستان من! حرف آخر من این است: کربلا تجلیگاه تکبر آن مردمان است و میخواهد تجلیگاه تذلل امام حسین علیه السلام به مقام پروردگارش شود. توجه به هدف امتحان خیلی مهم است.
تکبر را شوخی نگیریم. تکبر یکی از صفات بد نیست. یکی از حالات انسان نیست بلکه حال انسان است.
حالا این بحثها به محرم چه ربطی دارد؟ از کلام امام حسین علیه السلام برای شما پاسخ میدهم. امام میفرمایند: «النّاسُ عَبیْدُ الدُّنْیا وَالدِّینُ لَعِقٌ عَلَی أَلْسِنَتِهِمْ» (بحارالانوار، ج 44، ص 283) مردم بندگان دنیا هستند و دین تنها بر زبان آن هاست «... فَاِذا مُحِّصوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانونَ» وقتی به بلا غربال میشوند دین داران کماند. بزرگترین امتحان اجتماعی خدا روی زمین کربلا بود. آن وقت چه کسانی خودشان را چگونه نشان دادند؟ کربلا یعنی امتحان. کربلا تنها نامش امتحان است. امتحان اولیای خدا در اوج. خدا ابراهیم علیه السلام را این گونه امتحان نکرد و به قربانی کردن فرزندش که رسید او را عفو کرد. خداوند هیچ ولیای از اولیای خودش را به اندازهٔ امام حسین علیه السلام امتحان نکرد. خداوند به مانند آن خلق نگون بخت از هیچ کسانی در هیچ کجا امتحان نگرفت.
خیلیها مثل شمر هستند ولی خداوند از آنها امتحان نمیگیرد. امام حسین علیه السلام میدانند که اینها همه امتحان است. امام تا لحظهٔ آخر به دشمنشان کمک میکردند که از این بیشتر رفوزه و بدختتر نشود. امام به عمر سعد در امتحانش - در جریان قتلگاه - کمک کرد. امام حسین علیه السلام آمده کربلا که به ما کمک کند. کمک کردن دین خدا یعنی کمک کردن دینی که در جانهای مردمان است. امام میخواهند با شهادتشان دین را در جانهای مردمان زنده کنند.
منبع:تسنیم