این کتاب مجموعهای از اشعار قاسم صرافان شاعر جوان و نام آشنای کشورمان است که لحنی حماسی دارد و در مدح امیرالمومنین هستند. آنچه در ادامه میخوانید یکی از اشعار این مجموعه با نام «ختم کلام» است:
تا چشم خُم افتاد به سیمای تو، ساقی!
مثل همه خَم شد جلوی پای تو، ساقی!
دل بست به آن حالت گیرای تو، ساقی!
شد مثل نبی، غرق تماشای تو، ساقی!
خاتم به تو بالیده، که پایان پیامی
هم نقطهی آغازی و هم ختم کلامی
این سلسلهی عشق، به موی تو رسیده
سیب دل عشاق، به جوی تو رسیده
این عقل، به سر منزل روی تو رسیده
هی گشته و آخر به سبوی تو رسیده
«الیوم»، محمد به تو بخشیده نگینش
«اکملت لکم» گفته و کامل شده دینش
من، عاشقِ آن لحظه که انگشتریت را ...
مجنونِ تو، وقتی رجز خیبریت را ...
دیوانهی آن دم، که دمِ حیدریت را ...
وحی آمده، تا گوشهای از دلبریت را ...
دل بردهای از دختر یک دانهی هستی
تا خانهی کوثر، شده میخانهی هستی
امشب، صد و ده مرتبه، دیوانه ترم من
شمعی؛ صد و ده مرتبه، پروانه ترم من
ساقی! صد و ده مرتبه، پیمانه ترم من
مست توام و از همه فرزانه ترم من
هم دست تو در دستش و هم دستِ خدا بود
حق داشت محمد که چنین مستِ خدا بود
دل مست و علی گو شده، دف میزند امشب
در شادی شاهیِّ تو، کف میزند امشب
هر نادعلی گو، به هدف میزند امشب
زهرا به دلش، مُهرِ نجف میزند امشب
منبع:فارس
211008