و آنگاه اصحاب عاشورایی امام عشق به آخرین نماز خویش
ایستادند و سفر معراج پایان گرفت. . .
نخستین نمازی که آدم ابوالبشر گزارد در وقت زوال بود؛
و آخرین نمـــازی که وارث آدم گزارد، نیـــز
. . .
و از آن نماز تا این نماز ، هزارها سال گذشته بود و در
این هزارها، چه ها که بر انسان نرفته بود.
ظاهر و باطن ، وادی حیرتی است که عقل درآن سرگردان است.
تن در دنیاست و جان در آخرت: این یک به سوی خاک می کشاند و آن یک به سوی آسمان ، و چشم حس ظاهربین است.
درمیان لشکر عمرسعد نیز بسیارند کسانی که به نماز ایستاده اند .
وا اسفا! چگونه باید به آنان فهماند که این نماز را سودی
نیست اکنون که تو با باطن قبله سر جنگ گرفته ای؟
وا
اسفا! چگونه باید این جماعت را از بادیه وهم میان ظاهر و باطن رهاند؟ امام ، باطن
قبله است و نماز را باید به سوی قبله گزارد.
آیا هیچ عاقلی پشت به قبله نماز می گزارد؟
نماز آنگاه نماز است که میان ظاهر و باطن جمع شود و اگر نه ، مقتدای آن نماز که در لشکر یزید بخوانند شیطان است.
منبع:فتح خون - شهید آوینی
211008