عقیق: مرحوم علامه محمدحسین حسینی طهرانی در جلد دوم کتاب «انوار الملکوت» با تأکید بر اینکه روایات بیشماری در
من با نهایت خشم از نزد او برخاستم و به منزل آمدم، و با خود گفتم: چون سحر شود به نزد او مىروم و از فضایل مولا أمیرالمؤمنین آنقدر براى او نقل مىکنم که از شدت حزن و غصه چشمانش گرد شود. سحر به منزل او رفتم و در زدم، صدا از پشت در آمد که در منزل نیست و به زیارت حسین(ع) به کربلا رفته است. تعجب نمودم و با شتاب به سمت کربلا حرکت کردم. آن شیخ را دیدم که سر به سجده گذارده و از رکوع و سجود خستگى نداشت. به او گفتم: تو مى گفتى که زیارت حسین بدعت است و هر بدعت ضلالت و هر ضلالت در آتش است! چه شد که خود به زیارت آمدى؟!
گفت: اى مرد! مرا ملامت مکن که من از حقانیت اهل بیت(ع) خبرى نداشتم. دوش که به خواب رفتم مردى را در خواب دیدم که نه بلند بود نه کوتاه، و از نهایت حسن و بهاء نمىتوانم توصیف کنم. او راه مىرفت و اطراف او را هالهوار جماعتى احاطه کرده بودند. و جلوى این جماعت مردى بر اسبى سوار بود که دم اسب او چند بافت داشت، و این مرد تاجى بر سرش بود که چهار گوشه داشت، و بر هر گوشه جواهرى درخشان بود که در ظلمات شب هر کدام مسافت سه روز راه را روشن مى کرد.
پرسیدم: آن مرد که دور او را گرفتهاند کیست؟ گفتند: محمد بن عبدالله خاتم النبیین است.
پرسیدم که این سوار که در جلو مىرود کیست؟ گفتند: أمیرالمؤمنین على بن أبىطالب است.
آنگاه بر آسمان نظر افکندم دیدم ناقهاى از نور، و بر آن کجاوهاى است و در هوا حرکت مىکند.
گفتم: این از آنِ کیست؟ گفتند: از آنِ خَدیجَه بنت خُوَیلِد و فاطمه زهرا (س).
گفتم: آن جوان کیست؟ گفتند: حضرت حسن مجتبى(ع).
گفتم: این جماعت و این کجاوه همگى به کجا مىروند؟ گفتند که شب جمعه است و همگى به زیارت کشته شده به تیغ ستم، سید الشهداء حسین بن على به کربلا مىروند.
آنگاه متوجه کجاوه شدم، دیدم رقعههایی از آن به زمین مىریزد و بر روى هر یک از آنها نوشته است: «أمانٌ مِنَ النّارِ لِزُوّارِ الحُسَینِ علیه السّلام فى لَیلَة الجُمُعَة؛ امان از جانب پروردگار است براى زائرین حسین (ع) در شب جمعه از آتش دوزخ».
آن وقت هاتفى ندا کرد ما را که: آگاه باشید که ما و شیعیان ما در درجه عالیهاى در بهشت قرار خواهیم داشت! اى سلیمان! من از این مکان مفارقت نمىکنم تا روح از بدنم مفارقت کند.
مرحوم شیخ نورى گوید: مرحوم طُرَیحى آخرِ این خبر را چنین نقل کرده است که آن شیخ گفت: ناگاه دیدم رقعههایى از بالا به زمین مىریزد. سؤال کردم که چیست؟ گفتند که: این رقعههاى امان است براى زوّار حسین علیه السلام در شب جمعه. من یکى از آنها را براى خود طلب کردم. گفتند: این رقعهها حقّ تو نیست! تو مىگویى زیارت حسین بدعت است! هرگز از این رقعهها نخواهى یافت تا آنکه زیارت کنى حسین(ع) را و اعتقاد پیدا کنى به فضل و شرافت او!
پس من از خواب بیدار شدم و هراسان بودم، و در همان ساعت قصد زیارت سید خودم حسین علیه السلام را نمودم.
منبع: خبرگزاری فارس
کد خبرنگار 211007