17 بهمن 1400 5 رجب 1443 - 30 : 22
کد خبر : ۳۷۹۶
تاریخ انتشار : ۱۶ دی ۱۳۹۱ - ۰۹:۲۵
دیدم رقعه‏هایى از ناقه آسمانی به زمین مى‏ریزد و روى هر یک از آنها نوشته است: از جانب پروردگار براى زائران حسین(ع) در شب جمعه از آتش دوزخ، امان است.

عقیق: مرحوم علامه محمدحسین حسینی طهرانی در جلد دوم کتاب «انوار الملکوت» با تأکید بر اینکه روایات بی‌شماری در ثواب زیارت حضرت سیدالشهدا(ع) وجود دارد، به بیان حکایتی لطیف از مرحوم شیخ محمد بن المشهدى که در کتاب «مزار کبیر» خود آورده است، پرداخته و نقل می‌کند: سلیمان أعمش گوید که در کوفه منزل داشتم و مرا در آنجا همسایه‌اى بود که طریق اهل بیت نداشت؛ من بعضى از اوقات با او مى‏ نشستم و مذاکره مى‌کردم. در شب جمعه‌اى به او گفتم: نظر تو درباره زیارت حسین علیه‌السلام چیست؟ گفت: بدعت است و هر بدعت ضلالت است. و هر ضلالت در آتش است!

من با نهایت خشم از نزد او برخاستم و به منزل آمدم، و با خود گفتم: چون سحر شود به نزد او مى‏روم و از فضایل مولا أمیرالمؤمنین آنقدر براى او نقل مى‏‌کنم که از شدت حزن و غصه چشمانش گرد شود. سحر به منزل او رفتم و در زدم، صدا از پشت در آمد که در منزل نیست و به زیارت حسین(ع) به کربلا رفته است. تعجب نمودم و با شتاب به سمت کربلا حرکت کردم. آن شیخ را دیدم که سر به سجده گذارده و از رکوع و سجود خستگى نداشت. به او گفتم: تو مى‏ گفتى که زیارت حسین بدعت است و هر بدعت ضلالت و هر ضلالت در آتش است! چه شد که خود به زیارت آمدى؟!

گفت: اى مرد! مرا ملامت مکن که من از حقانیت اهل بیت(ع) خبرى نداشتم. دوش که به خواب رفتم مردى را در خواب دیدم که نه بلند بود نه کوتاه، و از نهایت حسن و بهاء نمى‌‏توانم توصیف کنم. او راه مى‏رفت و اطراف او را هاله‏‌وار جماعتى احاطه کرده بودند. و جلوى این جماعت مردى بر اسبى سوار بود که دم اسب او چند بافت داشت، و این مرد تاجى بر سرش بود که چهار گوشه داشت، و بر هر گوشه جواهرى درخشان بود که در ظلمات شب هر کدام مسافت سه روز راه را روشن مى ‏کرد.

پرسیدم: آن مرد که دور او را گرفته‏اند کیست؟ گفتند: محمد بن عبدالله خاتم النبیین است.

پرسیدم که این سوار که در جلو مى‏رود کیست؟ گفتند: أمیرالمؤمنین على بن أبى‏طالب است.

آنگاه بر آسمان نظر افکندم دیدم ناقه‏‌اى از نور، و بر آن کجا‌وه‌اى است و در هوا حرکت مى‏کند.

گفتم: این از آنِ کیست؟ گفتند: از آنِ خَدیجَه بنت خُوَیلِد و فاطمه زهرا (س).

گفتم: آن جوان کیست؟ گفتند: حضرت حسن مجتبى(ع).

گفتم: این جماعت و این کجاوه همگى به کجا مى‏روند؟ گفتند که شب جمعه است و همگى به زیارت کشته شده به تیغ ستم، سید الشهداء حسین بن على به کربلا مى‏روند.

آنگاه متوجه کجاوه شدم، دیدم رقعه‌هایی از آن به زمین مى‏ریزد و بر روى هر یک از آنها نوشته است: «أمانٌ مِنَ النّارِ لِزُوّارِ الحُسَینِ علیه السّلام فى لَیلَة الجُمُعَة؛ امان از جانب پروردگار است براى زائرین حسین (ع) در شب جمعه از آتش دوزخ».

آن وقت هاتفى ندا کرد ما را که: آگاه باشید که ما و شیعیان ما در درجه عالیه‌‏اى در بهشت قرار خواهیم داشت! اى سلیمان! من از این مکان مفارقت نمى‌کنم تا روح از بدنم مفارقت کند.

مرحوم شیخ نورى گوید: مرحوم طُرَیحى آخرِ این خبر را چنین نقل کرده است که آن شیخ گفت: ناگاه دیدم رقعه‏هایى از بالا به زمین مى‏ریزد. سؤال‏ کردم که چیست؟ گفتند که: این رقعه‌هاى امان است براى زوّار حسین علیه السلام در شب جمعه. من یکى از آنها را براى خود طلب کردم. گفتند: این رقعه‏ها حقّ تو نیست! تو مى‏گویى زیارت حسین بدعت است! هرگز از این رقعه‌ها نخواهى یافت تا آنکه زیارت کنى حسین(ع) را و اعتقاد پیدا کنى به فضل و شرافت او!

پس من از خواب بیدار شدم و هراسان بودم، و در همان ساعت قصد زیارت سید خودم حسین علیه السلام را نمودم.


منبع: خبرگزاری فارس

کد خبرنگار 211007

گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: