06 آبان 1400 22 (ربیع الاول 1443 - 06 : 04
کد خبر : ۳۷۸۴۴
تاریخ انتشار : ۰۳ مهر ۱۳۹۳ - ۰۷:۰۲
ظلم و جنايات خلفاء بنى العبّاس نسبت به اسلام و نيز اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام به مراتب بيشتر و خطرناكتر از ظلم و جنايات خلفاء بنى اميّه بوده است.

عقیق:بنابر آنچه كه در تواريخ و روايات آمده است ، ظلم و جنايات خلفاء بنى العبّاس نسبت به اسلام و نيز اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام به مراتب بيشتر و خطرناكتر از ظلم و جنايات خلفاء بنى اميّه بوده است.

بنى اميّه به زور سرنيزه و شمشير حكومت غاصبانه خود را نگه مى داشتند و همگان متوجّه خطر آن ها بودند.

ولى بنى عبّاس با مكر و حيله و تزوير جلو مى رفتند؛ و با پنبه سَر مى بريدند و همه افراد متوجّه خطر آن ها نمى شدند.

يكى از آن خلفاء، ماءمون عبّاسى بود، پس از آن كه امام علىّ بن موسى الرّضا عليهما السلام را مسموم و شهيد كرد، به علل و دلايل مختلف شيطانى دختر خود، امّ الفضل را به ازدواج فرزند آن حضرت ، امام محمّد جواد عليه السلام درآورد.

و از سوئى ديگر هر لحظه به شيوه هاى گوناگون سعى در خرد كردن و تضعيف روحيّه آن امام مظلوم را داشت؛ ولى قضيّه، معكوس در مى آمد كه تاريخ شاهد اين مدّعى است، و در ذيل به نمونه اى از آن شيوه ها اشاره مى شود:

روزى ماءمون عبّاسى عدّه اى از علماء و حكما و قضات را جهت بحث با امام محمّد جواد عليه السلام - كه در سنين 9 سالگى بود - به دربار خود دعوت كرد، كه از جمله دعوت شدگان يحيى بن اكثم بود، كه با توطئه اى از قبل تعيين شده خطاب به ماءمون كرد و گفت:

يا اميرالمؤمنين ! آيا اجازه مى فرمائى از ابوجعفر، محمّد جواد سوالى را جويا شوم؟

ماءمون گفت: از خود حضرت اجازه بگير.

يحيى بن اكثم، امام جواد عليه السلام را مخاطب قرار داد و عرضه داشت: اى سرورم! آيا اجازه مى فرمائى كه سؤال كنم؟

حضرت جواد عليه السلام فرمود: آنچه مى خواهى سؤال كن.

يحيى پرسيد: نظر شما درباره شخصى كه احرام حجّ بسته است و در حين احرام حيوانى را شكار كند، چيست؟

حضرت فرمود: منظورت چيست؟

آيا حيوان را در داخل حرم و يا بيرون از آن شكار كرده است؟

آيا عالِم به مسئله بوده، يا جاهل؟

آيا از روى عمد و توجّه آن را شكار كرده؟

آيا به تكليف رسيده بوده يا نابالغ بوده است؟

آيا دفعه اوّل شكار او بوده و يا آن كه به طور مكرّر در حرم شكار انجام داده است؟

و آيا شكار پرنده بوده، يا غير پرنده؟

آيا شكار از حيوانات كوچك بوده، يا از حيوانات بزرگ؟

آيا در شب شكار كرده است، يا در روز؟

آيا در احرام عمره شكار كرده، يا در احرام حَجّة الاسلام؟

و آيا آن شخص از گناه خود پشيمان شده بود، يا خير؟

با طرح چنين فرع هائى از مسائل، يحيى بن اكثم متحيّر و سرافكنده شد و عاجز و درمانده گشت؛ و در ميان تمام حضّار خجالت زده و شرمسار گرديد.

و چون جمعيّت مجلس را ترك كردند و خلوت شد، امام عليه السلام به تقاضاى ماءمون، جواب تمام فروع آن مسائل را به طور كامل بيان نمود.

سپس ماءمون خطاب به حضرت جوادالا ئمّه عليه السلام كرد و گفت : ياابن رسول اللّه ! اكنون شما سؤ الى را براى يحيى بن اكثم مطرح نما، تا جواب آن را بگويد.

حضرت پس از اجازه از يحيى، فرمود: بگو، جواب اين مسئله چگونه است:

شخصى در اوّل روز به زنى نگاه كرد؛ ولى نگاهش حرام بود.

و چون مقدارى از روز گذشت، آن زن بر اين شخص حلال گشت.

وقتى ظهر شد زن حرام گرديد؛ و نزديك عصر نيز حلال شد.

هنگامى كه خورشيد غروب كرد، زن دو مرتبه بر او حرام گشت.

همين كه مقدارى از شب گذشت حلال گرديد.

و همچنين در نيمه شب آن زن بر او حرام گرديد.

و در هنگام طلوع سپيده صبح نيز بر آن شخص حلال گشت؟

يحيى گفت: سوگند به خداى يكتا، جواب و علّت آن را نمى دانم ، و چنانچه صلاح مى دانى ، خودتان بيان فرما؟

امام جواد عليه السلام فرمود: آن زن كنيز مردى بود، كه نگاه كردن ديگران به او حرام بود، چون مقدارى از روز سپرى شد، شخصى آن كنيز را خريدارى نمود و بر او حلال شد، هنگام ظهر كنيز را آزاد كرد و بر او حرام گرديد.

پس چون عصر فرا رسيد آن كنيز را به ازدواج خود درآورد؛ و نيز بر او حلال شد، هنگام غروب خورشيد زن را ظهار كرد و از جهت زناشوئى بر او حرام گشت.

پس از گذشت پاسى از شب با پرداخت كفّاره ظهار آن كنيز را مَحرم خود ساخت ؛ و در نيمه شب او را طلاق رجعى داد و باز بر او حرام گرديد؛ و هنگام طلوع سپيده صبح نيز بدون جارى كردن صيغه عقد به او رجوع كرد و حلال گرديد.(1)

شيفته خوشگل ها نشد و در دام شياطين نيفتاد!

محمّد بن ريّان - كه يكى از علاقه مندان به ائمّه اطهار عليهم السلام است - حكايت كرد:

ماءمون - خليفه عبّاسى - در طىّ حكومت خويش، نيرنگ و حيله هاى بسيارى به كار گرفت تا شايد بتواند امام محمّد تقى عليه السلام را در جامعه بدنام و تضعيف كند.

وليكن او هرگز به هدف شوم خود دست نيافت، به اين جهت نيرنگ و حيله اى ديگر در پيش گرفت.

روزى به ماءمورين خود دستور داد تا امام جواد عليه السلام را احضار نمايند؛ و از طرفى ديگر نيز دويست كنيز زيبا را دستور داد تا خود را آرايشكردند و به دست هر يك ظرفى از جواهرات داد، كه هنگام نشستن حضرت جوادالا ئمّه عليه السلام در جايگاه مخصوص خود، بيايند و حضرت را متوجّه خود سازند.

وقتى مجلس مهيّا شد و زن ها با آن شيوه و شكل خاصّ وارد شدند، حضرت كوچك ترين توجّهى به آن ها نكرد.

چند روزى بعد از آن، ماءمون شخصى به نام مخارق - كه نوازنده و خواننده و به عبارت ديگر دلقك بود و ريش بسيار بلندى داشت - را به حضور خود فرا خواند.

هنگامى كه مخارق نزد ماءمون قرار گرفت او را مخاطب قرار داد و گفت: اى خليفه! هر مشكلى را كه در رابطه با مسائل دنيوى داشته باشى، حلّ خواهم كرد.

سپس آمد و در مقابل امام محمّد جواد عليه السلام نشست و ناگهان نعره اى كشيد، كه تمام اهل منزل اطراف او جمع شدند و او مشغول نوازندگى و ساز و آواز شد.

آن مجلس ساعتى به همين منوال سپرى گشت؛ و حضرت بدون كم ترين توجّهى سر مبارك خويش را پائين انداخته بود و كوچك ترين نگاه و اعتنائى به آن ها نمى كرد.

پس نگاهى غضبناك به آن دلقك نوازنده نمود و سپس با آواى بلند او را مخاطب قرار داد و فرمود:«اتّق اللّه يا ذالعثنون» از خدا بترس ؛ و تقواى الهى را رعايت نما.

ناگهان وسيله موسيقى كه در دست مخارق بود از دستش بر زمين افتاد و هر دو دستش نيز خشك شد؛ و ديگر قادر به حركت دادن دست هايش ‍ نبود.

و با همين حالت شرمندگى از آن مجلس ، و از حضور افراد خارج گشت ؛ و به همين شكل - فلج و بيچاره - باقى ماند تا به هلاكت رسيد و از دنيا رفت.

و چون ماءمون علّت آن را از خود مخارق، جويا شد، كه چگونه به چنين بلائى گرفتار شد؟

مخارق در جواب ماءمون گفت: آن هنگامى كه ابوجعفر، محمّد جواد عليه السلام فريادى بر من زد، ناگهان چنان لرزه اى بر اندام من افتاد كه ديگر چيزى نفهميدم؛ و در همان لحظه، دست هايم از حركت باز ايستاد؛ و در چنين حالتى قرار گرفتم .(2)

 

پی نوشت ها:

1)احتجاج طبرسى : ج 2، ص 472 475، إ علام الورى طبرسى : ج 2، ص 102، تاريخ اهل البيت : ص 85، كشف الغمّة : ج 2، ص 370، فصول المهمّه ابن صبّاغ مالكى : ص 275، عيون المعجزات : ص 124.

2)إثبات الهداة : ج 3، ص 332، ح 7، مدينة المعاجز: ج 7، ص 303، ح 32

 منبع:جام

211008

 

 

 

گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: