1. وصيت امام به
زيد شحام:
زيد شحام مى گويد: ابوعبدالله (ع) به من فرمود: به همه
کسانى که به نظر تو، مطيع ما هستند و از ما حرف مى شنوند، سلام برسان.
من همه شما را به تقواى الهى و ورع دينى فرا مى خوانم،
و اينکه براى خدا کوشش کنيد، راستگو باشيد، اداى امانت کنيد و سجده هاى طولانى
داشته باشيد و براى همسايگان خوبى باشيد که محمد(ص) ، با اين تعاليم و آموزشها
آمده است.
امانت و وديعه اشخاصى را که شما را امين شناخته اند و
چيزى را به شما سپرده اند، چه نيکوکار باشند يا بدکار، به ايشان سالم پس دهيد؛
زيرا رسول الله صوات الله عليه دستور دادند که حتى نخ و سوزن هم تحويل شود.
و به خويشاوندان و اقوام خود صله و احسان کنيد و بر
جنازه آنان و در تشييع شان شرکت نمائيد و بيمارانشان را عيادت کنيد و حقوق ايشان
را ادا نمائيد؛ چون اگر يکى از شما (چنين رفتار کند و) در دين خويش ورع داشته
باشد، راست بگويد، اداى امانت کند و با مردم خوش اخلاق و خوشرفتار باشد، گفته مى
شود: اين جعفرى است و من خوشحال مي شوم و از
اين وضع دلشاد مى گردم و گفته مى شود: اينگونه است ادب و تربيت جعفر، اما اگر جز
اين باشيد، گرفتارى و ننگ و عار شما بر من است و گفته مى شود: اينگونه است تعليم
و تربيت جعفر؟
به خدا سوگند، حديث کرد مرا پدرم که مردى در ميان قبيله
اى از شيعيان على (ع) شمرده مىشود
که وارسته ترين، امانتدارترين، راستگوترين، و درزمينه قضاوت، عادلترين آنان باشد
و وقتى از افراد قبيله راجع به او سؤال شود که او چگونه مردى است، پاسخ دهند: چه
کسى همانند اوست؟ راستى که او امينترين و صادقترين ماست.
2. وصيت امام به مؤمن الطاق:
اى پسر نعمان! از مراء و لجبازى دور باشد که عمل تو را
تباه مى سازد و از جدال و کشمکش بپرهيز که تو را هلاک گرداند و از ستيزه جوئيهاى
فراوان بپرهيز که تو را از خدا دور مى کند. مردمى در زمان گذشته وجود داشته اند که
سکوت را تمرين مى کردند و شما سخن گفتن و حرف زدن را ياد مى گيريد.
جمعى از پيشينيان به قصد عبادت و بندگى، ده سال سکوت مى
کردند و خود را بدين وسيله مى آزمودند که اگر دراين آزمايش سرافراز بيرون مى
آمدند، خود را اهل تعبد وبندگى مى دانستند، والا مى گفتند: من کجا و بندگى خدا
کجا؟ مى گفتند: کسى نجات پيدا مى کند که از گناه و لغزش و حرف زشت کاملاً بپرهيزد
و سکوت نمايد و در دولت باطل، برآزار و اذيت، شکيبا باشد.
اينان برگزيدگان، خالصان و دوستان واقعى خدايند و مؤمنان راستين همينانند. به خدا سوگند، اگر يکى از شما در راه خدا زمينى پر از طلا احسان کند اما به برادر ايمانى خود حسد ورزد، با همين طلاها بدنش داغ خواهد خورد و کيفر خواهد ديد.
اى پسر نعمان! هر کس از او چيزى سؤال شود و با اينکه
(اجمالاً) مى داند ولى بگويد نمى دانم، بدون شک با مسائل علمى منصفانه برخورد
کرده است. و مؤمن در جائى که نشسته است، دچار وسوسه حسد مى شود؛ ليکن وقتى بلند
شد و رفت، حسد و کينه هم از بين مى رود.
اى پسر نعمان! اگر مى خواهى دوستى برادر دينى تو برايت
خالص باشد با او مزاح نکن؛ لجبازى، فخر فروشى و ستيزه نيز منما. دوستت را از همه
اسرار و رازهايت آگاه مساز، بلکه به همان اندازه که اگر دشمن تو آگاه گردد، نتواند
ضرر و زيانى به تو بزند؛ چون دوست هم ممکن است روزى دشمن شود.
اى پسر نعمان! بلاغت نه با تيز زبانى و تندگوئى است و نه
با پر حرفى بلکه فقط به معنى توجه داشتن و دليل محکم آوردن است.
3. وصيت امام به حمران بن اعين:
اى حمران! در زندگى خود، به اشخاص پائينتر از خود (در
مکنت و دارائى) نظر کن و به مردمى که در توانائى مالى از تو بالاترند نگاه نکن؛
چون در اين صورت است که به قسمت و بهره خود قانع و راضى خواهى بود و بدين وسيله،
به بهره بيشترى از سوى پروردگارت دست خواهى يافت.
و بدان که عمل و عبادت اندک ولى دائم و پيوسته که بر
مبناى يقين باشد نزد خداوند با ارزشتر از عمل و عبادت زيادى است که براساس يقين
نباشد. و بدان که هيچ ورع و تقوائى، برتر از اجتناب از حرامهاى الهى و خوددارى از
آزار مؤمنان و غيبت ايشان نيست. و هيچ زندگى اى گواراتر از خوش اخلاقى و هيچ مالى
سودمندتر از قناعت به کفاف، و هيچ جهلى مضرتر از عجب و خودپسندى نمى باشد.
4. وصيت امام به مفضل بن عمر:
تو را و خودم را به تقواى الهى و اطاعت از فرمان او
سفارش مى کنم؛ زيرا طاعت، ورع، تواضع براى خدا، آرامش، کوشش، عمل به فرمان الهى،
خير خواهى براى رسولان او، تلاش در تحصيل رضاى خداوند، و اجتناب از محرمات الهى
همگى از آثار و نتايج تقوى است. بدون ترديد آن کس که تقوى پيشه مى سازد، خود را به
خواست خدا از آتش برکنار نگاه داشته و به تمام خير دنيا و آخرت دست يافته است. و
هر کس ديگران را به رعايت تقوى و داشتن پروا دعوت و توصيه کند، بهترين موعظه و
نصيحت را انجام داده است. خداوند در پرتو لطف و مرحمتش ما را از متقيان و
پرواپيشگان قرار دهد.
5. وصيت امام به جميل بن دراج:
بهترين شما ،سخاوتمندان شماست و بدترين شما بخيلان و تنگ
نظران شماست. و از عمده ترين کارهاى شايسته، نيکى و احسان به برادران دينى و کوشش
در رفع نيازمنديهاى ايشان است که بدين وسيله دماغ شيطان به خاک ماليده مى شود و انسان
از شعله آتش محفوظ مى ماند و وارد بهشت مى شود. اى جميل! اين سخن مرا به ياران و
اصحاب نيکوکارت برسان.
جميل پرسيد: فدايت شوم، اصحاب نيکوکار من کيستند؟
امام فرمود: آنان که هم در سختى و هم در رفاه به برادران
دينى خود نيکى و احسان مى کنند. اى جميل! انجام چنين کارى براى شخص دارا، آسان
است.
خداوند عزوجل شخص نادار را در اين زمينه ستوده است آنجا
که فرمود: «و يؤثرون على انفسهم و لو کان بهم خصاصة و من يوق شُحّ نفسه فأولئک هم المفلحون».
6. وصيت امام به معلى بن خنيس:
امام خطاب به معلى موقعى که عازم سفر بود فرمود: اى
معلى! تنها از خداوند عزت بخواه که تو را عزيز خواهد کرد.
معلى پرسيد: چگونهاى فرزند رسول خدا ؟
امام فرمود: اى معلى! از خدا بترس، همه چيز از تو خواهد
ترسيد. اى معلى! با عطا و بخشش، محبت دوستانت رإ؛صظ به
سوى خود جلب کن که خدايتعالى عطا و بخشش را عامل محبت و خوددارى و منع را انگيزه
عداوت و دشمنى قرار داده است. پس اينکه از من
چيزى بخواهيد و من آن را به شما بدهم نزد من دوست داشتنى تر از آن است که چيزى از
من نخواهيد و من هم چيزى به شما ندهم و در نتيجه نسبت به من احساس کينه و عدوات
کنيد. و هر چه خداوند عزوجل به دست من به شما مى رساند، در حقيقت، سپاس براى
اوست. پس در برابر عطا و بخشش من، سپاسگزار خدا باشيد.
7. وصيت امام به سفيان ثورى :
سفيان مى گويد: صادق، فرزند صادق يعنى جعفر بن محمد
عليهما السلام را ديدار و عرض کردم: اى فرزند رسول الله! مرا توصيه و سفارش
بفرمائيد.
امام: اى سفيان! شخص دروغگو مروت و مردانگى، و آدم بي
حال دوستى و رفاقت، و انسان حسود راحتى ندارد، و شخص بد اخلاق، به سيادت و آقائى
نمى رسد.
سفيان: باز بفرمائيد.
امام: اى سفيان! به خدا اطمينان داشته باش تا مؤمن
راستين شوى و به قسمت خدا راضى باش تا بى نياز گردى و با همسايهات به خوبى رفتار
کن تا مسلمان شمرده شوى و هرگز با شخص فاجر و نابکار هم صحبت و رفيق مباش که او
فجور و زشتکارى به تو ياد مى دهد و هميشه در مسائل زندگى با کسانى که از خدا خشيت
دارند، مشورت کن.
سفيان:
باز بفرمائيد.
امام :اى سفيان! هر کس خواهان عزت باشد بدون قوم و خويش،
و بى نيازى بخواهد بدون مال و دارائى، و طالب شکوه و عظمت باشد بدون سلطنت و
حکومت، بايد از چهار چوب ذلت و خوارى معصيت بيرون آيد و به دايره عزت طاعت الهى قدم
بگذارد .
يک روز سفيان به امام صادق (ع) عرض کرد: از حضورتان نمى
روم مگر آنکه مرا حديث بفرمائيد.
امام فرمود: من براى تو حديث بازگو مى کنم، ولى زيادى
حديث تو را سود نمى بخشد.
اى سفيان! هرگاه خداوند نعمتى به تو عطا کرد و تو دوست
داشتى که آن نعمت براى تو پايدار بماند، پس فراوان حمد و سپاس خدا را به جاى آور
که خداوند عزوجل در قرآن مى فرمايد: «لان شکرتم لازيدنّکم» (اگر سپاس گوئيد بر (نعمت) شما مى افزائيم). و{ ابراهيم 7}
اگر روزى تو اندک شد و دير به تو رسيد، زياد استغفار کن
که در قرآن مى فرمايد: استغفروا ربکم
انه کان غفاراً يرسل السماء عليکم مدراراً و يمددکم بأموال و بنين و يجعل لکم جنات
و يجعل لکم أنهاراً . (از خداوند طلب
مغفرت کنيد که او{ البقره 171} بسيار عفو کننده است. آسمان را براى شما مى باراند و شما را با دارائيها و فرزندان کمک و يارى مى
کند و براى شما باغها و بهشتها قرار مى دهد و رودها و چشمه ها جارى مى سازد).
اى
سفيان! هرگاه از دست سلطان و جبارى محزون و دلگير شدى زياد «لاحول ولا قوة الا
بالله» بگو که آن کليد فرج و گشايش و گنجى از گنجهاى بهشتى است
.
سفيان پس از شنيدن اين نصايح و وصيتها با حرکات دستش مى
گفت سه سفارش و چه سفارشهائى !
پى نوشت ها:
1- اصول کافى، ج 2، ص .636
2- روضه کافى، ص .288
3- روضه کافى، ص .244
4- بصائر الدرجات،ص .526
5- الحشر /.9 خصال، ص .96
6- مجالس شيخ طوسى، مجلس .11
7- بحار الانوار، ج 78، ص .192
8- همان کتاب، ص 226، حديث .96
منبع:جام
211008