غوغاي غبار مجموعه يادداشتهاي سفر حج گلعلي بابايي
است. بابايي درباره اين كتاب ميگويد:
تمام ثواب اين دفتر، پيشكش شده به خاطره درخشان وماندگار
مسافر بيبازگشت حاج احمد متوسليان. همه چيز با آن دست خط شروع شد؛ وگرنه من كجا
وخانه دوست كجا؟! تازه با اطلاعات و اخباري هم كه جسته و گريخته از وضعيت وانفساي اعزام
زوّار به حج تمتع داشتم و هفت خواني كه متقاضيان اين سفر بر سر راه اعزامشان به
حجاز داشتند، اصل مطلب تشّرف به خانه خدا برايم در حكم خواب بود، تعبير ناشدني.
آخرشوخي كه نبود، ميگفتند: آنهايي كه ثبت نام كردهاند تا هجده سال آينده برايشان
نوبت بندي شده. غير از اين ميليونها نفر هم پولهايشان را رديف كردهاند تا به
محض اعلام آمادگي سازمان حج و زيارت، بروند و ثبتنام كنند.»
همه اين اخطارها دليلي شده بود تا من در جمع هفتادم
يليون ايراني پاك فكر رفتن به حج را از سرم خارج كنم تا اينكه دستخط مبارك آقا بر
كتاب همپاي صاعقه، كه ارديبهشت ماه بر روي سايت رسمي نهاد رهبري قرار گرفت، كار
خودش را كرد. سيزدهم تيرماه۱۳۸۷ در تالار برزگ كشور يادواره باشكوهي
براي احمد متوسليان گرفته بوديم كه در آن عمده بزرگان كشوري ولشكري حضور داشتند تا
از مقام آن يار سفركرده به قدر وسع خود تجليل كنند. برنامه كه تمام شد مشغول جمع و
جوركردن وسايل در تالار بوديم كه ناگاه ديدم قاسم صادقي صدايم ميكند. و جنات
قيافه بازيگوشش داد ميزد كه آمده تا خبري به من بدهد. اين شد كه پرسيدم چي شده؟
آن وقت قاسم دست به جيب برد و دفترچه يادداشت خودش را درآورد و دفترچه را ورق زد
تا رسيد به صفحهاي كه در آن با خودكار آبي چند خط نوشته شده بود. گفت ميدانيد
اين چيه؟
گفتم از كجا بدانم؟
گفت همين يك تكه كاغذ، به منزله امريه تشويقي است، براي
اعزام شما به حج تمتع. از بهت شنيدن اين خبر قلبم داشت از كار ميايستاد. عقب عقب
رفتم و به ستون وسط لعابي تكيه دادم. به زحمت نفسم بالا ميآمد، پرسيدم: «چه كسي
اين را نوشته؟»
گفت: فرمانده كل سپاه، آقا عزيز...
اين نشست روز يكشنبه ۲۳ شهريور از ساعت ۱۷ در فرهنگسراي سرو واقع در
خيابان ولي عصر (عج)، ضلع شمالي بوستان ساعي، كوي ساعي برگزار ميشود.
منبع:مهر
211008