شخصی روستایی خدمت شیخ رسید و سؤال کرد: «زنی حامله فوت کرده و حملش زنده است؛ آیا باید شکم این زن را پاره کرده و طفل را بیرون بیاوریم و یا این که با آن حمل، او را دفن کنیم»؟
عقیق:«محمد بن محمد بن نعمان» ملقب به شیخ مفید و مشهور به ابن المعلم از علمای شیعه قرن پنجم هجری بود. شیخ مفید در 11 ذیقعده سال 336 قمری در نزدیکی بغداد متولد شد. وی استاد شیخ طوسی بود.
شیخ طوسی درباره او در الفهرست مینویسد: «محمد بن محمد بن نعمان، معروف به ابن المعلم (ابوالعلی معری این لقب را به وی داده)، از متکلمان امامیه است. در عصر خویش ریاست و مرجعیت شیعه به او منتهی گردید. در فقه و کلام بر هر کس دیگر مقدم بود. حافظه خوب و ذهن دقیق داشت و در پاسخ به سؤالات حاضر جواب بود. او بیش از ۲۰۰ جلد کتاب کوچک و بزرگ دارد». گفتهاند لقب «مفید» را علی بن عیسی معتزلی در عهد جوانی، در نتیجه مباحثه با وی به او داد.
رویای صادقه شیخ مفید
در اخبار شیعه درمورد رویایی صادقه از شیخ مفید نقل شده است که «شیخ مفید در عالم رویا مشاهده کرد که فاطمه زهرا (س) دست حسن و حسین (ع) را گرفته و پیش او آورده است و میفرماید: «به این دو فرزند فقه بیاموز».
شیخ مفید پس از بیداری به حیرت و تفکر فرو میرود تا آنکه صبح همان شب، فاطمه مادر سید مرتضی و سید رضی، با خدمتگزاران خود که دور او بوده اند، دو پسر خود را که در آن موقع خردسال بودند پیش شیخ آورده و شیخ مفید برای رعایت بزرگی این زن به او سلام کرده و برمیخیزد و پس از احترامات معمولی، فاطمه مادر کودکان، همان عبارت مذکور در رویا را به زبان آورد و گفت: «ای شیخ این دو پسران من هستند، اینها را پیش تو آوردهام که به آنان فقه تعلیم دهی».
در این هنگام شیخ مفید تحت تاثیر قرار گرفت و خواب را به آن بانو بازگو نمود و به تعلیم و تربیت آن دو برادر اهتمام تمام به کار برد تا به مقام عالی علم و اجتهاد نائل آمدند که هر دو از ذخیرههای اسلام و از نوادر و نوابغ روزگار شدند.
اصلاح فتوای نادرست شیخ توسط حضرت صاحب (عج) شخصی روستایی خدمت شیخ رسید و سؤال کرد: «زنی حامله فوت کرده و حملش زنده است؛ آیا باید شکم این زن را پاره کرده و طفل را بیرون بیاوریم و یا این که با آن حمل، او را دفن کنیم»؟ شیخ پاسخ داد: «با همان حمل او را دفن کنید»!
آن مرد برگشت. در میان راه دید سواری از پشت سر میتازد و میآید، چون نزدیک رسید، گفت: «ای مرد، شیخ فرموده است که شکم آن زن را پاره کرده و طفل را بیرون آورده و زن را دفن کنید». آن مرد چنین کرد. پس از چندی ماجرا را برای شیخ نقل کردند. شیخ فرمود: «من کسی را نفرستادم و معلوم است که آن شخص صاحب الامر (عج) بوده است. حالا که در احکام شرعیه خطا میکنم، همان بهتر که دیگر فتوا ندهم». لذا به خانه رفت و در خانه را بست و بیرون نیامد و پاسخ مراجعین را نمیداد. تا اینکه از سوی حضرت ولی عصر(عج) توقیعی (نامهای) برای شیخ بیرون آمد با این مضمون که: «وظیفه شماست که فتوا بدهید و وظیفه ماست که شما را حمایت کرده و نگذاریم که در خطا بیفتید». پس از این دستور، شیخ فتوا دادنهای خود را از سر گرفت.