مرا به غیر حرم این دیار کاری نیست؛
فرزند آیتالله صافی گلپایگانی گفت: هر بار که پدر از حرم بازمیگشت ما باندها را باز میکردیم و عوض مینمودیم یک بار که ایشان از حرم برگشتند و ما طبق معمول خواستیم باندها را باز کنیم، دیدیم هیچ اثری از خون و عفونت نیست ... به پدر که گفتیم گفتند از امام رضا(ع) عجیب نیست زیرا من این بار که به حرم رفتم و نتوانستم داخل حرم بروم دلم شکست رو به آقا کردم و گفتم ....
عقیق:مصطفی صافی گلپایگانی، فرزند آیتالله صافی گلپایگانی در بیان زندگی و خصوصیات پدر خود اظهار داشت: مرحوم والد در سال 1291 متولد شدند و حدود 18 سالگی نیز بعد از تکمیل مقدمات تحصیل نزد پدر و دایی بزرگشوارشان به قم رفتند که آن زمان مصادف بود با زمان آیت الله حائری و ابتلائات و سختیهای زمان رضا خان.
وی ادامه داد: در سن 21 سالگی بود که ایشان در امتحانی سخت شرکت کردند و توانستند به صورت رسمی مدرس فقه و اصول حوزه شوند خودشان تعریف میکردند که برای شرکت در این امتحان به نزد آیتالله حائری در حرم رسیدم و ایشان با بزرگواری مرا به نشستن در مکانی دعوت کردند تا پاسخگویم باشند و بعد که موضوع امتحان را گفتم گفتند امتحان سختی است اما شما شرکت کنید و من نیز شرکت کردم و پذیرفته شدم.
فرزند آیتالله گلپایگانی در برنامه ضایفت شبکه قرآن و معارف سیما اظهار داشت: مرحوم والد نسبت به استادان خود همیشه به بزرگی و تکریم یاد میکردند و اگر کوچکترین حرفی در رابطه با این بزرگواران زده میشد به شدت برآشفته میشدند و از حریم روحانیت دفاع مینمودند.
وی تأکید کرد: در رابطه با شخصیت ایشان باید بگویم که به تمام معنا شخصیت جامعی بودند به طوری که در عین صلابت و شجاعت بسیار عطوف و مهربان و سادهزیست بودند و عنایت زیادی به دوستان و خویشان و مؤمنان داشتند یکی از موضوعاتی هم که به شدت بر آن تأکید داشتند صله رحم بود و آن چنان بر این امر اصرار داشتند که اگر کسی وی را نمیشناخت فکر میکرد که پدر در این زمینه افراط میکردند.
وی اضافه کرد: یکی از موضوعاتی که پدر نسبت به آن هرگز پروایی نداشتند بحث امر به معروف و نهی از منکر بود به طوری که نه تنها در این موضوع بلکه در هیچ موضوع دیگری نیز به جز از خدا از کس دیگر نمیترسیدند و با شجاعت در برابر مظاهر فساد و منکر میایستادند.
فرزند آیتالله گلپایگانی تصریح کرد: مکارم اخلاق ایشان در حد بسیار بالایی بود و در تمامی جوانب حتی امور سیاسی و اجتماعی این اخلاقیات را رعایت میکردند به یاد دارم که زمانی که قرار بود مسجد قطب را تجدید بنا کنند به مدیر کار میگفتند روزها دیرتر کار را شروع کنید دلیلش را که میپرسیدیم می فرمودند به این خاطر که بعضی از کارگرها که دیر وقت سرکار رسیدهاند کاری برایشان نمانده است بروید آنها را بیاورید و پول بیشتری هم به آنها بدهید.
وی گفت: پدر نسبت به تشرف به مکانهای زیارتی به شدت مقید بودند که تمامی اعمال را همان طور که وارد شده است بهجا آوردند به طوری که حتی سالهای اواخر عمرشان که بر روی ویلچر هم مینشستند و به حرم میآمدند وقتی به حرم میرسیدیم بلند میشدند عتبه را میبوسیدند و همان طور که وارد شده بود اعمال را به جا میآوردند.
وی ادامه داد: پدر بر روی اعمال و دعاهای دیگر نیز همین تأکیدات را داشتند و میگفتند باید همان طور که وارد شده است دعا را بخوانیم چرا در دعای کمیل چند بار یا رب یا رب میگویند.
مصطفی صافی گلپایگانی بیان داشت: یک بار که به مشهد رفته بودیم یکی از گوشهای پدر که چند سال پیش مشکل پیدا کرده بود دوباره دچار عفونت شده بود به همین دلیل خون و عفونت زیادی از این گوش خارج میشد و پدر به این خاطر که نکند حرم نجس شود به داخل حرم نمی رفت و از همان بیرون دعا و زیارت را میخواند.
وی افزود: هر بار که پدر از حرم بازمیگشت ما باندها را باز میکردیم و عوض مینمودیم یک بار که ایشان از حرم برگشتند و ما طبق معمول خواستیم باندها را باز کنیم، دیدیم هیچ اثری از خون و عفونت نیست و پنبه کاملا تمیز است به پدر که گفتیم گفتند از امام رضا(ع) عجیب نیست زیرا من این بار که به حرم رفتم و نتوانستم داخل حرم بروم دلم شکست رو به آقا کردم و گفتم آقا جان میگویند شما به سگ هم نگاه میکنید آیا ما از سگ نیز کمتریم؟
وی گفت: یک بار که به حرم امام رضا مشرف شدیم تا حرم تاکسی گرفتیم و راننده پرسید کجا میروید من گفتم مگر غیر از حرم جایی هست؟ همان لحظه پدر این شعر را سرودند که:
مرا به غیر حرم این دیار کاری نیست / به جز زیارت مولای خویش یاری نیست / خدا کند بپذیرد من ضعیف ذلیل / که جز به لطف و عنایتش امیدواری نیست
وی در پایان خاطرنشان کرد: پدر اشعار بسیار زیادی علاوه بر مجموعه شعرهایشان برای حضرات معصومین(ع) داشتند که این اشعار طبق مناسبتها و مراسم بود که یکی از اشعارشان نیز در رابطه با وضع مردم فلسطین و ظلم صهیونیسم و پیش بینی آینده بود که این شعر را در سال 1349 و در زمانی که در مشکینشهر تبعید بودند سروده بودند که یکی از طلاب مشکینشهر نیز آن را میخواند و ساواک هم دستگیرش میکند.
منبع:دانشجو