در آن زمانى كه حضرت ابوالحسن ، امام موسى
كاظم صلوات اللّه عليه را از بصره به زندان بغداد منتقل كردند، حضرت به طور دائم
مورد انواع شكنجه هاى روحى و جسمى قرار مى گرفت
به همين جهت مقدارى رطب و خرماى تازه را تهيّه كرده و يكى از آن ها را به وسيله نخ و سوزن درون آن را به طورى آغشته به زهر كرد، كه يقين كرد خورنده خرما، سالم نمى ماند؛ و سپس در طَبَقى سينى و يا بشقاب گذاشت و روى خرماها را پوشاند.
هنگامى كه ماءمور هارون ، خرماها را نزد امام كاظم عليه السلام آورد و پيام خليفه را به حضرتش رسانيد، حضرت يكى از خرماها را - كه آغشته به زهر بود - برداشته و در دست گرفت ؛ و با دست ديگر مشغول خوردن بقيّه گرديد.
حضرت آن خرماى مسموم را كه در دست خويش گرفته بود، در حضور غلام خليفه ، نزد آن سگ انداخت و سگ هم سريع آن را خورد؛ و چندان زمانى نگذشت كه سگ روى زمين افتاد و با سر و صدا، شروع به ناليدن كرد و مُرد.
هارون سؤال كرد: او را در چه حالتى ديدى ؟
و چون خبر مسموم شدن و مردن سگ به هارون رسيد
بسيار غمگين و اندوهناك شد و بر بالين لاشه سگ مرده آمد و بسيار افسوس خورد.
سپس بازگشت و مامورى را كه خرماها را نزد امام
موسى كاظم عليهما السلام آورده بود، احضار كرد و شمشير برهنه خود را دست گرفت و او
را مخاطب قرار داد و گفت : چنانچه حقيقت را بيان نكنى تو را به قتل مى رسانم .
در همين بين ، كه ناگهان سگ شما فرا رسيد و خواست نزديك آن شخص زندانى برود و از دستش خرمائى بگيرد.
هارون الرّشيد با شنيدن اين خبر بسيار افسرده
خاطر گشت و گفت : بهترين رطب را براى او تهيّه كرديم ، ولى حيف كه به هدف خود
نرسيديم و بلكه سگ از دست ما رفت .
و سپس افزود: هر چه تلاش مى كنيم تا از وجود
موسى بن جعفر نجات يابيم ، ممكن نمى شود.
و در پايان با تهديد به غلام گفت : مواظب باش
كه اين خبر در بين افراد منتشر نگردد
پی نوشت :
عيون المعجزات : ص 105، بحارالا نوار: ج 48، ص 223، س 1، ضمن حديث 25، به نقل از عيون اءخبارالرّضا عليه السلام
منبع:جام
211008