23 شهريور 1401 18 صفر 1444 - 58 : 22
کد خبر : ۳۴۶۷۸
تاریخ انتشار : ۲۷ مرداد ۱۳۹۳ - ۰۰:۲۹
باطل از حق پيدا مى‏ شود همين طور كه كف از آب پيدا مى‏ شود.
عقیق: باطل از ديد سطحى و حسّى نه ديد تحليلى و تعقّلى، حركت و جولان دارد. مثلًا يك بچّه را در نظر بگيريد كه در عمرش سيل نديده و نمى‏ داند سيل چيست و از كجا پيدا مى‏ شود و چگونه مى ‏آيد. اين بچّه وقتى سيل را مى ‏بيند، درياى كف را مى‏ بيند كه در حركت است. اصلًا او خيال نمى‏ كند كه جز كف هم چيزى وجود دارد! يعنى غلبه ظاهرى گسترده و فراگيرنده از باطل است، امّا در نهايت به مغلوبيّت آن مى ‏انجامد.

قرآن مى‏ گويد ديدتان را وسيع كنيد، در شناخت جامعه اين قدر به ظاهر حكم‏ نكنيد.
قرآن مى‏ گويد اگر همه مردم اين قدر شرير و فاسد و ظالم و دروغگو بودند آن جامعه را هلاك مى‏ كرديم، چنين جامعه ‏اى محال است وجود داشته باشد، اصلًا قابل دوام نيست و فوراً هلاك مى‏ شود. اينكه قرآن هلاك اقوام گذشته را بيان مى‏ كند براى چيست؟ مى ‏گويد: قبل از شما اقوامى بودند كه وقتى اكثريّت مردم آن اقوام بد شدند، ريشه آنها را كنديم. پس اگر جامعه دوام دارد بدانيد كه اكثريّت مردم فاسد نيستند، بلكه اقليتى فاسدند كه آنها هم كف هاى روى آب‏ اند.

باطل به صورت موقّت، به صورت يك جولان و به صورت يك نمود است و زود هم‏ از بين مى‏ رود. احاديثى داريم كه حكم ضرب المثل را پيدا كرده، مى‏ گويد:
* «للحقّ دولة و للباطل جولة» حق دولت باقى دارد، اما باطل را جولانى است و يك نمود است و زود تمام مى‏ شود.
* «للباطل جولة ثمّ يضمحلّ.»
باطل را جولانى است و بعد مضمحل و نابود مى‏ شود (ولى حق، جريان و ادامه و بقا دارد).
ضمناً در اينجا معلوم شد كه باطل از حق پيدا مى‏ شود همين طور كه كف از آب پيدا مى‏ شود و همان طور كه سايه از شخص پديد مى‏ آيد. معلوم است كه اگر حقّى نبود باطلى هم نبود؛ چرا كه باطل مى‏ خواهد با نام حق و در سايه حق و در پرتو حق زندگى كند.

حق مانند آبى است كه وقتى مسير خودش را طى مى‏ كند، در بستر خويش با يك آلودگي هايى روبرو مى‏ شود و زباله‏ هايى را هم با خود مى‏ برد؛ بعد اين زباله‏ ها را به اين طرف و آن طرف مى ‏زند و در نتيجه كف هاى كثيفى به وجود مى ‏آيد. اين، لازمه طبيعى حركت و جريان آب است.


پی نوشت:
مجموعه ‏آثار استادشهيد مطهرى، ج‏۳، ص447تا449
منبع:افکار
گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: