قبل
از پاسخ تذكر اين نكته لازم است كه ما به صرف ندانستن چيزي يا شك در چيزي نبايد
ديد خودمان را منفي بپنداريم بلكه شكّ و جهل خوب است لكن از آن جهت كه ما را به
سؤال و در نهايت به علم ميرساند. مخصوصاً در باب شبهات اعتقادي، بايد به محض
ايجاد شبههاي برايمان، آنرا با انديشمندان در ميان بگذاريم تا جواب شايستة آنرا
در يابيم. و صرف شبهه و شك، چيز منفياي نيست بلكه ماندن در شكّ و شبهه منفي است و
الا از آن جهت كه تا شك و شبههاي نباشد به حقايق امور نميرسيم بسيار مثبت است.
اما پاسخ سؤال شما را كه «چرا بايد در زندگي ما دين
باشد» در طي چند بند پاسخ خواهيم داد اميدواريم با مطالعة اين پاسخ و كتابهائي كه
در اين باره به حضورتان معرفي ميشود، پاسخ خودتان را دريافت كنيد.
1. از بنياديترين نيازهاي بشر، آگاهي از آغاز و انجام
هستي است و بيش از هر چيز، پاسخ گوئي به همين نياز فطري است كه انسان را بسوي دين
طلبي ميكشاند. همان گونه كه امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد: رحم الله
امراً علم من أين و في أين و الي أين (خدا رحمت كند كسي را كه بداند از كجا آمده،
در كجا به سر ميبرد و به كجا ره ميسپرد.
پس يكي از مسائل بنيادي كه فقط با توجه به دين و ديندار بودن
ميتوان به آن حقيقت دست يافت همان آشنائي با مبداء و معاد (خدا شناسي و قيامت) و
پاسخ به يكي از نيازهاي فطري بشر است. و مولانا در اين باره ميگويد:
روزها فكر من اين است و همه شب
سخنم كه چرا
غافل از احوال دل خويشتنم
از كجا آمدهام آمدنم بهر چه بـــــــود
به كجا ميروم آخر ننمائي وطـــنم
2. دين وحياني كه منشأ آن وحي از جانب خداست، از آن جهت
كه با فطرت انسان هماهنگ است، افزون بر سعادت اخروي، آرامش دنيوي را نيز تأمين ميكند
و نيازهاي رواني انسان را به نيكوترين صورت برآورده ميسازد.(1) اما اينكه چرا با
فطرت سازگار است، چون هرگاه انسان گناهي مرتكب شود، حتي اگر هيچ كس هم بر آن
اطلاعي نداشته باشد بعد از ارتكاب گناه، خود را سرزنش ميكند و آن سرزنش گر همان
فطرت انساني است:
در اندرون من خسته دل ندانم
كيست
كه من خموشم و او در فغان و در غوغاست
3. انسان با دينداري، از گرداب تنهائي رهايي مييابد.
گاهي اوقات از همه كس و هم چيز به خاطر گرفتاريها و مشكلات و امثال ذلك، گريزان
است و تنها تكيه گاه او در آن هنگام همان دينداري و تكيه بر خدا پرستي است كه او
را از منجلاب تنهائي و ترس از مرگ و تفكر دربارة از بين رفتن بدن و تمام شدن عمر انسان،
نجات خواهد داد چون همان زمان است كه با تمسّك به دين و به اميد رسيدن به سعادت
ابدي (كه اعم از سعادت دنيا و آخرت است) خود را نجات خواهد داد. در واقع وقتي به
حقيقت انسان توجه ميكنيم، كه مركب از روح و جسم است و جسم او فاني است و روح او
باقي است و به پرورش روح خود ميپردازيم كه بنابه فرمايش امير المؤمنين ـ عليه
السّلام ـ من عرف نفسه فقد عرف ربّه (هر كس كه خود را بشناسد به خداشناسي ميرسد و
اين حقيقت را پي ميبرد كه ميتواند خليفة الهي در زمين شود، هميشه اميدوارانه، به
زندگي نگاه ميكند.(2)
4. توجّه كردن به جامعيّت دين اسلام و كامل بودن شريعت آن به اين معنا كه اسلام ناظر به همة ابعاد زندگي مادّي و معنوي انسان است زندگي دنيوي انسان را هدايتگر ميداند و هر گونه دنيا گريزي را نفي ميكند.(3)
5. توجّه به فلسفة برخي از احكام نيز، علاوه بر فوائد اخروي دين، ما را به فوائد بي شمار دنيوي دين نيز جلب ميكند. مثلاً: درباره حجاب، وقتي توجه كنيم خواهيم ديد كه اين حجاب در واقع يك دژ و حصني است كه از درون ما را از دستبرد بيگانگان محافظت ميكند تنها و تنها همين يك فايدة دنيوي ما را بر آن ميدارد كه حجابمان را رعايت كنيم، هر چند فوائد بسيار زياد ديگري هم دارد از جمله اينكه، اين حقيقت را بيان ميكند كه ارزش زن به همين صورت نيكوي او نيست بلكه او گوهري است كه نبايد فقط به ظاهر آن توجّه كرد.
امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد: خداوند نماز را بر انسان واجب كرد تا او را متواضع كند و از غرور و تكبّر نهي كند چون نماز خواندن و پيشاني بر خاك نهادن اوج تواضع در مقابل خداست كه خود اين عمل انسان را متواضع ميكند.(4)
از ديگر اسرار نماز به گفتةامام صادق ـ عليه السّلام ـ اين است كه: خداوند نماز را در اوقات پنج گانه بر انسان واجب كرد تا مرتب به ياد خدا و پيامبر و آلش باشند و خدا را فراموش نكنند.(5)
از جمله اسرار و فلسفة زكات اين است كه ثمرات و ميوههاي زمين به مستضعفان واقعي و نيازمندان حقيقي برسد.(6)
از جمله اسرار روزه آنست كه انسان بيشتر به ياد فقراء و تهيدستان ميافتد و به آنها كمك ميكند
ملاحظه
ميكنيد كه بسياري از فلسفههاي احكام خداوند در همين دنيا ظاهر ميشوند و اگر به
فرض محال هيچ آخرت و ثواب و عقابي هم در كار نباشد باز ديندار بودن به نفع همين
دنياي ماست. البته خوانندة محترم را حتماً توصيه به مطالعة فلسفه و آثار عبادت در
همين دنيا مينمايم كه در كتبي كه آدرس آنها در پايان ميآيد موجود ميباشد
6. مقايسهاي بين دين اسلام و اديان آسماني ديگر: ابتدا
به اين نكته لازم است شما را توجه دهم كه اديان آسماني ديگر مثل يهود، مسيحيّت، و
...، كه الان در بين جوامع رايج هستند، همان اديان آسماني كه از طرف خدا نازل شدهاند
نيستند بلكه دچار تحريفهائي شدهاند و تورات و انجيل فعلي همان تورات و انجيل موسي
ـ عليه السّلام ـ و عيسي ـ عليه السّلام ـ نيستند چنانچه اكنون خود مسيحيان و
يهوديان معترفند و در كتابهايشان هم آوردهاند، قديميترين تورات يكصد و پنجاه سال
بعد از مرگ حضرت موسي ـ عليه السّلام ـ نوشته شد. و قديميترين انجيل هشتاد سال
بعد از به آسمان رفتن عيسي ـ عليه السّلام ـ و يا به تعبير آنان به صليب كشيده شدن
عيسي ـ عليه السّلام ـ توسط شخصي بنام يوحنّا نوشته شد.(7) و اكنون تنها كتاب
آسماني كه دستخوش تحريف نشده است همان قرآن، كتاب آسماني مسلمانان است. كما اينكه
خود قرآن هم به حقيقت اشاره ميكند كه: انّا نحن نزّلنا الذكر و انا له لحافظون (همانا ما قرآن را نازل كردهايم و از تحريف شدن آن جلوگيري ميكنيم).
بنابراين مسيحيان و يهوديان موجود امروزي، تابع حقيقي
حضرت مسيح ـ عليه السّلام ـ و حضرت موسي ـ عليه السّلام ـ نيستند، مضافاً بر اينكه
آن اديان حقيقي آسماني مسيحيت و يهوديت هم به فرض بقاء آنها، فقط اعتبارشان تا
ظهور اسلام است و در واقع در كتابهاي اصيل تورات و انجيل (كه البته اكنون در دست نيستند)
به اين حقيقت بشارت داده شده است كه پس از ظهور دين اسلام و آمدن محمد ـ صلّي الله
عليه و آله ـ رسول اعظم اسلام، همة اديان ديگر از اعتبار ساقط خواهند شد.
بنابراين
اگر در برخي اديان فعلي مثل مسيحيّت، اصلاً شريعتي در كار نيست و مثل يهوديت كه
شريعتش بسيار ناچيزتر از اسلام و گاهي درتضاد با اسلام است، خود گوياي اين حقيقت
است كه يهوديت و مسيحيت فعلي تحريف شدهاند و معنايش اين نيست كه ما هم يهودي يا
مسيحي شويم تا تكليفمان كمتر شود بلكه آن اديان اكنون ديگر اعتباري ندارند و
خداوند از همة يهوديان و مسيحيان فعلي هم دين اسلام را طلب كرده است. هر چند در
صورتي كه اسلام به عوام آنها نرسد و به همين خاطر از اسلام هيچ بهرهاي نبرند
خداوند هم آنها را مؤاخذه نخواهد كرد ولي اين به اين معنا نيست كه دين آنها بر حق
است. نيز خداوند به مسلمانان خطاب كرده است كه: انتم الاعلون ان كنتم مؤمنين (اي
مؤمنين بدانيد كه شما از همه بالاتر هستيد، اگر ايمان داشته باشيد).
7. نكتة پاياني اينكه از نظر عقلي بحث كنيم، و فرض كنيم
كه اين اديان همه باطلاند و هيچ تكليفي هم خدا از ما نخواسته است، باز هم در
صورتي كه ما به تكاليفمان عمل كنيم، ضرر نخواهيم كرد چون حدّ اكثر اين است كه
قيامتي و مبدأ و معادي (العياذ بالله) در كار نباشد، آنگاه تنها ضرر ما اينست كه مثلاً:
روزي نيم ساعت نماز خواندهايم و سالي يكماه روزه گرفتهايم و هكذا ساير احكام، و
به فرض اينكه رعايت كردن اين احكام ديني هيچ نفع دنيوي براي ما نداشته باشد باز هم
ضرر ما بسيار ناچيزتر از آن فرض خواهد بود كه احياناً قيامت و مبدأ و معادي در كار
باشد. يعني اگر راه احتياط را هم در پيش بگيريم حقيقت اين است كه بايد به احكام
شرعيه اسلام عمل كنيم چون فرضاً يك درصد هم احتمال بدهيم كه قيامت در كار باشد،
اگر آن يك درصد درست از آب درآمد و قيامتي در كار بود آنگاه معلوم ميشود كه اگر
به شريعت عمل كرده باشيم نجات خواهيم يافت و اگر دستورات الهي را انجام ندهيم، و
قيامتي در كار باشد، تمام قيامت و حساب و كتاب و در يك كلام خودمان را خواهيم باخت.
پي نوشت ها:
1. علامه طباطبايي، اصول فلسفه و روش رئاليسم،(به نقل از
يوسفيان، ص 30).
2. عبد الله جوادي آملي، انتظار بشر از دين.
3. همان، ص 17.
4. نهج البلاغه دشتي، ص 1 و 3.
5. علل الشرايع، شيخ طوسي، ج 2، ص 317.
6. نهج البلاغه دشتي، ص 391.
7. حسين زاده، محمد، مباني معرفت ديني، انتشارات مؤسسة
امام خميني، چاپ دوّم.
منبع:جام
211008