مردی مبتلا به جزام و برص و فلجی را دید که خدا را تسبیح می کرد، حضرت موسی (ع) به جبرئیل فرمود: کجا است مردی که از پروردگارم خواستم او را به من نشان دهد؟
عقیق:حضرت موسی (ع) به خدا عرض کرد: دوست ترین خلق خود را و عابدترین خلق خود را به من نشان بده. خداوند به او دستور داد به روستایی در کنار دریا برود، به او خبر داد او را در فلان جا (که از نام برد) می یابی. به آن مکان رسید، مردی مبتلا به جزام و برص و فلجی را دید که خدا را تسبیح می کرد، حضرت موسی (ع) به جبرئیل فرمود: کجا است مردی که از پروردگارم خواستم او را به من نشان دهد؟ جبرئیل عرض کرد: ای کلیم خدا این همان است. فرمود: ای جبرئیل دوست داشتم او را روزه دار و نمازخوان ببینم، جبرئیل عرض کرد: این به سوی خدا از روزه داره و نمازخوان دوست تر است هم اکنون مامور شدم به بردن چشم هایش، گوش کن چه می گوید، جبرئیل به چشم هایش اشاره کرد و آنها به گونه هایش ریختند. مرد گفت: خداوندا! مرا به وسیله این دو تا آن وقت که خواستی بهره مند کردی و آن دو را از من گرفتی آن وقت که خواستی و مرا در خودت باقی گذاشتی در حالی که آرزوهایم زیاد است؛ ای نیکویی کننده و پیونددهنده. حضرت موسی (ع) به او فرمود: من مردی مستجاب الدعوه هستم، اگر دوست داری دعا کنم خداوند چشمانت را به حالت اولی برگرداند و بیماری های تو را شفا بدهد؟ گفت: نمی خواهم چیزی از این ها را، اختیار او برای من دوست داشتنی تر است به سوی من از اختیار کردنم برای نفسم، این است رضای محض چنانچه می بینی. حضرت موسی (ع) به او فرمود: از تو شنیدم می گفتی: ای نیکویی کننده و احسان کننده این بر و صله چیست که از پروردگارت به تو می رسد. گفت: در این شهر جز من کسی نیست که او را بشناسد (یا او را عبادت کند)؛ حضرت موسی (ع) تعجب کنان رفت و می گفت: این عابدترین اهل دنیا است.
پی نوشت: 1- سفیه البحار، ج 2- اصول وافی، ج 4 منبع:قدس