اساسا آنچه با ارزش است اسلام و تسلیم واقعی در برابر حق است؛ چه بسا مسلمانانی که از اسلام تنها نامش را یدک می کشند و چه بسیار غیرمسلمانانی که در برابر حقیقت تسلیم هستند.
از
دیدگاه اسلام همه کسانی که در برابر حقیقت تسلیم هستند، اهل حقیقت و مسلمانند.
اسلام توجّه زیادی به قلب انسانها دارد؛ این که فرد به طور قلبی در برابر حقیقت
تسلیم باشد، بسیار حائز اهمیت است؛ این فرد اگر چه مسلمان نباشد، در دیدگاه اسلامی
جایگاه ویژه ای دارد؛ زیرا مخالفت او با اسلام یا مسلمان نبودنش از روی عناد نیست.
استاد
مطهری در صفحه 269 عدل الهی می فرماید:
«اگر کسی دارای صفت تسلیم باشد و به عللی حقیقت اسلام بر
او مکتوم مانده باشد و او در این باره بی تقصیر باشد، هرگز خداوند او را معذّب نمی
سازد، او اهل نجات از دوزخ است.»
خدای متعال می فرماید: «وَ ما کُنّا مُعَذِّبِینَ حَتّی نَبْعَثَ رَسُولاً»[1]محال است که خدای کریم کسی را که حجت بر او تمام نشده است، عذاب کند.
اصولیین مفاد این آیه را که تأیید حکم عقل است، «قبح عِقاب بلا بیان» اصطلاح کرده اند
و می گویند تا خدای متعال حقیقتی را برای بنده ای آشکار نکرده باشد، زشت است که او
را عذاب کند. برای نشان دادن این حقیقت که ممکن است افرادی یافت شوند که دارای روح
تسلیم باشند و در عین حال، مسلمان نباشند، دکارت، فیلسوف فرانسوی، نمونه خوبی است.
اینها
کسانی اند که حقیقت را می فهمند و در دل به آن اعتراف می نمایند؛ ولی در واقع با
آن به مخالفت می پردازند؛ یعنی عقل و دل آنها تسلیم است؛ ولی از روی تکبر و
خودخواهی و... در عین شناختِ حقیقت با حقیقت به مبارزه برمی خیزند. آنها بیماران
روحی اند که به خاطر منافع شخصی و تعصّبات قبیله ای یا حزبی با حقیقت مقابله می
کنند. قرآن در آیه 32 انفال، درون مایه شان را این گونه ترسیم می کند:
«گفتند: پروردگارا، اگر این حق است و از طرف توست،
بارانی از سنگ از آسمان بر ما فرود آر، یا عذاب دردناکی برای ما بفرست.»
این گونه افراد از شدّت تعصب و لجاجت یا عوام فریبی،
حاضرند چنین نفرین هایی بر خود روا دارند؛ امّا حق را نپذیرند.
تفسیر نور در ذیل این آیه از کتاب الغدیر، ج 1، ص 239 تا 266 به نقل از 30 نفر از علمای اهل سنّت، روایتی را می آورد که گویای نمونه ای از این افراد در صدر اسلام است: پس از تعیین علی علیه السلام برای امامت از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله که به فرمان خداوند در غدیر خم انجام یافت، نعمان بن حارث که از منافقان بود، نزد پیامبر آمده و گفت: ما را به توحید و نبوّت و جهاد و حج و روزه و نماز و زکات، دستور دادی، پذیرفتیم.
حالا این جوان را امام ما قرار دادی؟ پیامبر فرمود: به فرمان خدا بود. او از شدّت ناراحتی به خود نفرین کرد و در نفرین، از همین آیه اقتباس کرد.[4]
در برابر این گروه، خداوند حالت کسانی را که در برابر
حقیقت تسلیم و از صفت جحود و کفر مبرا هستند در آیه 112 سوره بقره این گونه توصیف
می کند:
«آری کسی که روی خود را تسلیم خدا کند (سر به خدا
بسپارد) و نیکوکار باشد، پس پاداش او نزد پروردگارش ثابت است؛ نه ترسی بر آنهاست و
نه غمگین خواهند شد.»
در این باره، حضرت علی علیه السلام مطلبی دارد که با
آنچه در میان مسلمانان و حتّی شیعیان متداول است، تازگی دارد و از دید ویژه ای
باید به آن نگریست؛ او در حکمت 125 نهج البلاغه اسلام را به نحوی تعریف می کند که ناظر
به عملگرایی می باشد. او اظهار می دارد:
«اسلام را طوری تعریف کنم که دیگر قبل از من تعریف نکرده
باشند: اسلام زیر بار رفتن است (الاسلام هو التسلیم) و... .»
طبق تفسیر آن حضرت بسیاری از کسانی که در برابر حق تسلیم
می باشند و زیر بار حقیقت می روند اگر چه بر خلاف منافع شخصی و گروهی آنها باشد،
داخل اسلام می گردند. در این زمینه مرحوم مطهری در صفحه 291 کتاب عدل الهی خود، روایت
جالبی از امام باقر علیه السلام نقل می کند:
«هر چیزی که نتیجه اقرار و تسلیم و روح پذیرش حقیقت باشد
ایمان است و هر چیزی که نتیجه روح عناد و سرپیچی از حقیقت باشد کفر است»[5]
با نظر به این سخن، بسیاری از مردم اهل ایمان خواهند
بود؛ زیرا جحود و عنادی با حق نداشته و اگر حقیقت را بفهمند آن را در می یابند یا
دست کم با آن مخالفت نمی نمایند و همین، رمز نجات ایشان خواهد بود.
اما اگر گناهکاری اکثر مسلمانان را صحیح فرض کنیم
مسلمانانی که حق برایشان روشن بوده است اما به علت هایی مانند غفلت و فریب از
شیطان و ضعف اراده مرتکب گناهانی شده اند اگر توبه نکنند مجازات خواهند شد حتی اگر
اکثریت باشند.
پی
نوشت ها:
[1] اسراء / 15 (ما چنین نیستیم که رسول نفرستاده (حجّت
تمام نشده) بشر را معذّب کنیم
[2] عدل الهی، صص 270269.
[3] ر.ک.: همان، صص 290289
[4] تفسیر نور، ج 4، ص 327.
[5] اصول کافی، ج 2، ص 387
منبع:جام
211008