عقیق: از امام جواد عليه السّلام نقل است كه روزى حضرت أمير عليه السّلام به همراهى فرزندشان حسن و سلمان فارسىّ- در حالى كه به دست سلمان تكيه داده بودند- به مسجد الحرام وارد شده و جلوس فرمود، ناگاه مردى خوش سيما و خوش لباس پيش آمد و بر آن حضرت سلام كرد، سپس گفت:
اى أمير المؤمنين، من از شما سه سؤال دارم، اگر جواب داديد دريابم كه مردم درباره تو مرتكب كارى شدند كه من حكم مى كنم كه آنان در دنيا و آخرت ايمن نخواهند بود، و اگر از عهده جواب بر نيامدى دريابم كه تو با آنان برابرى.
حضرت فرمود: از هر چه مى خواهى بپرس.
گفت: وقتى انسان مى خسبد، روحش به كجا مى رود؟ و چگونه به خاطر مى آورد و فراموش مى كند؟ و چگونه اولاد آدمى شبيه به عموها و دائيهاى خود مى شود؟ حضرت أمير رو به جانب امام مجتبى كرده و فرمود: اى أبا محمّد پاسخش را بده.
امام مجتبى عليه السلام فرمود: امّا در مورد اينكه انسان پس از خوابيدن روحش به كجا مى رود، بدان كه روح آدمى مرتبط به ريح است و ريح با هواء، تا وقتى كه صاحب آن روح براى بيدارى به جنبش در آيد، اگر خداى تعالى اجازه فرمايد كه آن روح به صاحبش برگردد، همان روح ريح را جذب نموده و آن ريح هوا را، و روح مراجعت نموده و در بدن صاحبش جاى مى گيرد، و اگر خداوند اجازه بازگشت روح را به بدن صاحبش ندهد، هواء ريح را جذب مى كند و ريح نيز روح را به سمت خود مى كشد و روح تا وقت برانگيخته شدن در قيامت؛ به بدن صاحبش بر نمى گردد.
و امّا پاسخ به آنچه درباره فراموشى و بخاطر آوردن كردى اين است كه: قلب انسان در جعبه و حقّه كوچكى قرار دارد، و بر آن حقّه سرپوشى نهاده شده است، اگر شخص صلوات كاملى بفرستد آن سرپوش از روى حقّه كنار رفته و قلب روشن مى شود و آدمى آنچه را از ياد برده بخاطر آورد، و چنانچه صلوات بر محمّد و آل او نفرستد يا آنكه صلواتش ناقص باشد آن سرپوش بر روى آن حقّه بيفتد و قلب در تاريكى مى رود و انسان آنچه بياد داشته را فراموش مى كند.
و امّا جهت شباهت برخى از فرزندان به عموها و دائيها اين است كه هر گاه انسان با دلى آسوده و عروق و رگهايى آرام و بدنى غير مضطرب با همسر خود نزديكى نمايد نطفه در كيسه رحم ساكن شده و فرزند شبيه به پدر و مادر خود مى شود، و چنانچه عمل نزديكى با دلى ملتهب و رگهايى ناآرام و جسمى مضطرب انجام شود در اين صورت نطفه مضطرب شده و بر يكى از رگها قرار مى گيرد، كه اگر آن رگهاى عموها باشد شبيه عموها شده و اگر بر رگهاى دائيها قرار بگيرد شبيه ايشان مى شود.
آن فرد سائل گفت: شهادت مى دهم كه هيچ معبودى جز اللَّه نيست همان طور كه پيش از اين نيز بدان گواه بودم، و اينكه محمّد رسول خدا است و در گذشته نيز بر اين اعتقاد بودم، و با اشاره به حضرت أمير گفت: گواهى مى دهم كه تو وصىّ و جانشين بحقّ رسول خدايى و پيوسته نيز بدان معترف بودم،- و با اشاره به حضرت مجتبى گفت:
و شهادت مى دهم كه تو وصىّ پدرت و جانشين اويى! و شهادت مى دهم كه حسين بن- على وصىّ و جانشين پدرش پس از تو است، و شهادت مى دهم كه علىّ بن حسين جانشين امام حسين است، و اينكه پس از او محمّد بن علىّ؛ قائم به امر علىّ بن الحسين است، و گواهى مى دهم كه پس از او جعفر بن محمّد جانشين محمّد بن علىّ است، و شهادت مى دهم كه پس از او موسى بن جعفر جانشين وى مى باشد، و شهادت مى دهم كه پس از او علىّ بن موسى جانشين وى است، و شهادت مى دهم كه پس از او محمّد بن- علىّ جانشين او است، و گواهى مى دهم كه پس از او علىّ بن محمّد جانشين محمّد بن على است، و شهادت مى دهم كه پس از او حسن بن على قائم به امر علىّ بن محمّد است، و شهادت مى دهم بر مردى از اولاد حسن بن على كه كنيه و اسم او بر زبان رانده نشود تا اينكه امر او ظاهر شده و تمام دنيا را پس از انباشته شدن از ظلم و جور، مملوّ از قسط و داد سازد، و سلام و رحمت و بركات خداوند بر تو باد اى أمير المؤمنين! سپس برخاست و رفت.
حضرت أمير به امام حسن عليهما السّلام فرمود: اى أبا محمّد برو دنبالش ببين كجا مى رود؟
او بدنبالش رفت ولى اثرى از او نيافته و گفت: همين كه پايش را از مسجد بيرون گذاشت ديگر متوجّه نشدم به كجا رفت، و خدمت پدر رسيده و جريان را باز گفتم. آن حضرت فرمود: اى ابا محمّد آيا دريافتى او كه بود؟ گفتم: خدا و رسول و أمير المؤمنين داناترند، فرمود: او خضر (عليه السّلام) بود.
پی نوشت:
الاحتجاج-ترجمه جعفرى، ج۲، ص5تا7.
منبع:افکار