منزل شهیدان اعلمی در خیابان اسکندری جنوبی قرار دارد و به دلیل یکطرفه بودن خیابان مقداری از راه را دوان دوان طی کردم تا به منزل حجتالاسلام اعلمی پدر این دو شهید بزرگوار رسیدم.
در این دیدار نمایندگان سازمان دارالقرآن، اتحادیه تشکلهای قرآنی، سازمان قرآن عترت بسیج تهران بزرگ و خبرگزاریهای فارس و ایکنا حضور داشتند و پدر و مادر شهیدان اعلمی به بیان خاطرات و اوصاف فرزندان شهیدشان پرداختند.
این خانواده سه شهید تقدیم انقلاب اسلامی کرده و به جز محمدباقر و مهدی اعلمی شهید علیرضا قدمی هم داماد این خانواده بزرگوار است.
پدر این شهدای بزرگوار در ابتدای دیدار درخصوص شهید «محمدباقر اعلمی» گفت: شهید محمدباقر فرزند بزرگ من و قاری قرآن بود. وی همواره به یاری مردم محروم میشتافت و دنیا را با همه متعلقاتش ترک کرده بود.
درخواست دعا برای شهادت از پدر
محمدباقر سال 1358 قبل از جنگ و در درگیری با گروهکهای تروریستی غرب کشور در جوانرود به شهادت رسید. به یاد دارم پیش از اعزام به منطقه در حال ساختن ساختمان بودیم که به من گفت: پدر همه مردم در حال جنگ هستند اما شما ساختمان میسازید. به او گفتم: جنگ برای شما جوانان است. محمدباقر در پاسخ به من گفت: من به جبهه میروم اما برای من دعا کنید تا شهید شوم.
در پاسخ محمدباقر گفتم: پسر شهادت لیاقت میخواهد. مگر توفیق شهادت را به این آسانی به کسی میدهند، در این لحظه محمدباقر گریه کرد و هیچ نگفت و رفت. چند روز بعد هنگام اعزام محمدباقر دوباره به من تأکید کرد پدر برای شهادت من دعا کن.
وداع با فرزند به یاد وداع امام حسین(ع) با علی اکبر
محمدباقر قد رشیدی داشت و پیش از اعزام قد و بالای او را نگاه کردم و به یاد وداع «امامحسین(ع)» با علیاکبر افتادم. محمدباقر رفت و دیگر بازنگشت.
این پدر شهید در خصوص فرزند دیگرش مهدی گفت: پسر دومم مهدی 10 سال از محمدباقر کوچکتر بود و هفت سال پس از برادرش به شهادت رسید.
بیتابی برای کسب اجازه از پدر برای رفتن به جبهه
این پدر شهید با بیان خاطرهای از فرزند دومش مهدی گفت: مهدی شناسنامهاش را دستکاری کرده بود تا بتواند به جبهه برود. من با مشاهده این کار او بسیار ناراحت شدم و گفتم به تو اجازه این کار را نمیدهم. نیمههای همان شب دیدم مهدی بسیار بیتاب است و نمیخوابد. به او گفتم چرا اینقدر بیتابی؟ مهدی با چشمانی اشکآلود گفت: پدر اجازه نمیدهی به جبهه بروم. گفتم: چرا برو. مهدی با شنیدن این پاسخ من آرام شد و به خواب رفت. صبح آن روز برای رفتن به جبهه آماده شد. در لحظات آخر برای بدرقه مهدی به جلوی درب منزل آمدم او را در آغوش گرفتم، بوسیدم و با خود گفتم دیگر ترا نمیبینم. مهدی رفت و او هم مانند برادرش دیگر بازنگشت.
برای دوستانم گریه کنید
وی پیش از شهادت برای ما نامهای نوشته که سه نفر از همرزمانم چند روز پیش به شهادت رسیدند و من نتوانستم برای آنها گریه کنم از شما میخواهم برای دوستانم گریه کنید. چند روز پس از نوشتن این نامه مهدی در عملیات کربلای 5 در منطقه شلمچه در یکی از حملههای دشمن به شهادت رسید و پیکرش هم در کانال مفقود شد، البته 14 سال بعد پیکر مهدی به میهن بازگشت.
به یاد دارم محمدباقر برای خود کت و شلواری خریده بود اما هیچ وقت این لباس را نیپوشید. از او پرسیدم چرا این لباست را نمیپوشی؟ محمدباقر گفت: عدهای تمکن خرید لباس نو را ندارند از این رو من شرم دارم این لباس را بپوشم. در یکی از سالها وی به کارگری میرفت اما پس از کار دیدیم پولی ندارد. محمدباقر همه پول خود را به فقرا و دیگر کارگران همکارش که نیازمند بودند هدیه کرده بود.
مبارزات شهید پیش از انقلاب
این پدر شهید با اشاره به مبارزات شهید محمدباقر اعلمی در ایام انقلاب گفت: محمدباقر پیش از انقلاب هم در مبارزات بسیار فعال بود. روزی عکس او را به پسر آیتالله فاضل لنکرانی نشان دادم. وی محمدباقر را شناخت و گفت: در زمان انقلاب من با محمدباقر همرزم بودم.
محمدباقر در مبارزات پیش از انقلاب هم همواره مراقب بود تا حقی را از کسی ضایع نکند. وی در یکی از درگیریها با عده ای از همرزمانش به منزلی پناه برده بود. مأموران در تعقیب آنها بودند و شیشههای آن منزل را در درگیری شکسته بودند، محمدباقر چند روز بعد برای پرداخت خسارت به ساکنان آن منزل مراجعه کرده بود زیرا عقیده داشت شیشههای آن خانه به خاطر درگیریهای ما شکسته شد.
حضور در جلسات قرائت قرآن مسجد دارالسلام
حجتالاسلام اعلمی در خصوص فعالیتهای قرآنی شهید «محمدباقر اعلمی» گفت: محمدباقر در جلسات قرآنی مسجد دارالسلام منیریه شرکت میکرد. البته به یاد ندارم در آن زمان استاد جلسه چه کسی بود اما وی قاری قرآن بود و همواره در زندگی به قرآن عمل میکرد.
نحوه شهادت محمدباقر اعلمی
این پدر شهید در خصوص نحوه شهادت محمدباقر گفت: محمدباقر پیش از آغاز جنگ در درگیری با گروهکهای تروریستی غرب کشور در جوانرود کرمانشاه به شهادت رسید. وی بیسیمچی بود اما برای کمک به همرزمانش با دشمن درگیر شده بود که توسط یکی از افراد خائن که گویا کرد بوده به نام «محمدامین» به شهادت رسید. البته شاهدان میگویند در همان شب محمدامین هم احتمالاً توسط محمدباقر و یا همرزمانش به هلاکت رسیده است.
حجتالاسلام اعلمی پدر شهیدان اعلمی در خصوص توفیق شهادت گفت: مقام شهدا بسیار عالی است اینها افرادی هستند که همواره از خود مراقبت کردهاند، نان «امامزمان(عج)» را خوردهاند و در راه «امامزمان(عج)» به شهادت رسیدهاند.
توصیه به خانوادهها مبنی بر تربیت قرآنی فرزندان
این پدر شهید با توصیه خانوادهها به تربیت قرآنی فرزندان گفت: خانوادههای ما اگر میخواهند فرزندانشان از آسیبهای مختلف در امان باشند باید آنها را قرآنی تربیت کنند. این دو فرزند شهید من از همان دوران کودکی با قرآن کریم مأنوس بودند و دستورات کتاب آسمانی را در زندگی خود به کار میبستند. همچنین فرزند دیگرم که او را هم محمدباقر نام گذاشتم قاری قرآن کریم است.
فرازهایی از وصیتنامه شهید «محمدباقر اعلمی»
شهادت آرزوی هر مسلمانی است که اسلام واقعی را درک کرده است. از پدر و مادرم میخواهم پولی را که من از سپاه گرفته و در اختیار آنان قرار دادهام به حساب بیتالمال واریز کنند.
از کشته شدن من فی سبیلالله ناراحت نشوید زیرا من از زندانی به جهانی وارد میشوم که به آن هدفی که فرد با ایمان دارد نزدیک خواهم شد و امیدوارم این انقلاب ما که انقلاب مستضعفان جهان است به زودی به ثمر برسد و همه مستضعفان از فقر بندگی و بیچارگی آزاد شوند.
منبع:فارس
211008