19 مهر 1400 5 (ربیع الاول 1443 - 05 : 22
کد خبر : ۳۳۲۷۲
تاریخ انتشار : ۲۸ تير ۱۳۹۳ - ۰۹:۰۸
نامه‌های عرفانی/۳
علامه حسن‌زاده آملی در نامه‌ای در سال 1348 می‌نویسد: کتمان را تشدید کن، مواظب مراقبت باش و مراقب حضور و عبادت، تا عبدالله شوی و عندالله شوی و مشمول کریمه «إِن المتَقین فی جنَّات و نهرٍ فی مقعد صدق عند ملیک مقتدرٍ».
عقیقامروز عرفان‌های بدلی و نوظهور برخاسته از فرهنگ‌های بیمار و وارداتی آفتی شده است که روح و جان جوانان پاک کشور ما را تهدید می‌کند و پدیده‌ای است که می‌رود فراگیر شود، در این میان عدم ارائه مطلوب عرفان حقیقی شریعت اسلامی به جوانان که سرشار از سرچشمه ناب وحی و الهام معصومان است، راه را برای گرایش آنان به عرفان‌های کاذب هموار ساخته است.

به مناسبت ماه مبارک رمضان،‌ ماهی که دل‌های مؤمنان و جوانان به سوی سرچشمه حق و حقیقت گرایش دارد، بر آن شدیم به دستورالعمل‌های عارفانه اساتید اخلاق از لابلای نامه‌های عارفانه آن‌ها بپردازیم که در ادامه به نامه‌ای از علامه حسن‌زاده آملی اشاره می‌شود:


* اگرچه گفته‌اند گنج، در ویرانه است، ولی هر ویرانه را گنج نیست

بسمه تعالی شأنه

انیس سفری و جلیس حضری برادر اکبرم: اصغر بن سلیمان خضری سلام الله تعالی علیکم و علی عبادالله الصالحین.

صباحی که -صبحکم الله بالخیر- از این بیخبر بی خیر التماس دعا داشتی، آنچنان که در شوره‌زار دلم تخم محبتت را کاشتی. از دیوانه چه آید تا راهنمایی را شاید؟ از ویرانه چه امید آبادی رود و از پژمان چه شکفتگی و شادی ساخته شود؟

اگرچه گفته‌اند گنج، در ویرانه است، ولی هر ویرانه را گنج نیست و در آنجا که گنج است یافتنش بی‌رنج نیست. الحمدلله نعمت بیداری یافتی که ندانم روی از چه تافتی که در بهار عمر به منای دوست شتافتی؟ آری:

در جوانی کن نثار دوست جان/رو عوان بین ذلک را بخوان

پیر چون گشتی گران‌جانی مکن/گوسفند پیر قربانی مکن

قربان حقیقت که تا بیدار شدی در راه دیدار شدی. با تضرع و ادب در پیشگاه دوست معروض دار که:

تیری زدی و زخم دل آسوده شد از آن/هان ای طبیب خسته‌دلان مرهم دگر

و با التماس بخواه که «رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ» این فیض عظیم را از انفاس قدسی شهر الله المبارک در لیله الجوائز جایزه گرفته‌ای. «هنیئا لارباب النعیم نعیمهم»

*نعمت بیداری، روزی هر بی سر و پا نمی‌شود

باری بیمار بیدار، پیش از آنکه دست از جان بشوید و منادی حق را لبیک بگوید طبیب طلبد و درد خویش را بدو گوید و درمان جوید، از این بنده شرمنده طبیب خواستی و راه چاره جستی، بسان آن تشنه که در طلب آب به دنبال سراب شتافت تا چون رسید جز حرمان چیزی ندید و نیافت «کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاء حَتَّی إِذَا جَاءهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئًا».

برادرم! نعمت بیداری، روزی هر بی سر و پا نمی‌شود و این پیک کوی وفا با هر دلی آشنا نمی‌شود و هر مشامی این نسیم صبا را بویا نمی‌شود و هر زبانی به ذکر آن گویا نمی‌گردد. بیداری می تلخ وش است، با هر کامی سازگار و گوارا نیست، چه ام الخبائث است، هر که آن را نوشیده است، بلکه اندکی از آن چشیده است، از مشتهیات نفسانی حتی از حور و غلمان چشم پوشیده است و دست کشیده است، ‌آری

آن تلخ وش که صوفی ام الخبائث خواند/اشهی لنا واحلی من قبله العذاری

حالا که آمدی گویمت «وَ اسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ» که « إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ ...».

* حکیمان دیر دیر خورند و عابدان نیم سیر و زاهدان تا سد رمق

چه خواهی که نداری و برای تو نیست؟ اگر طالب مقام محمودی « وَمِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ عَسَى أَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَّحْمُودًا»، اگر عاشق مواقف شهودی « أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنـَّهُ و عَلَی‌ کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ»، اگر دستورالعمل خوراک خواهی، الحمدلله همه ما در سر سفره عالم غیر معلمیم، می‌دانیم که چه کاره‌ایم، احتیاج به دستور نداریم.

شیخ اجل سعدی گوید: حکیمان دیر دیر خورند و عابدان نیم سیر و زاهدان تا سد رمق و جوانان تا طبق برگیرند و پیران تا عرق کنند اما قلندران چندان که در معده جای نفس نماند و بر سفره روزی کس.

*مواظب مراقبت باش و مراقب حضور و عبادت تا عبدالله شوی/ پند جالب اویس قرنی

جوانا! خدا پیرت کناد، ببین تا از کدامین صنفی؟ خدای عزوجل فرماید: «وکُلُواْ وَاشْرَبُواْ وَلاَ تُسْرِفُواْ إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ» آخر سوره مبارکه فرقان از و عبادالرحمن تا پایان آن را بخوان و نصب العین خود گردان.« لَعَلَّ اللَّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذلِکَ أَمْراً»

کتمان را تشدید کن و پیمان را تسدید، مواظب مراقبت باش و مراقب حضور و عبادت تا عبدالله شوی و عندالله شوی و مشمول کریمه «إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ» گردی.

مردی به آفتاب یمنی اویس قرنی گفت: مرا اندرزی کن! آن جناب گفت: «فرّ الی الله» این کلام کامل را از کتاب الله اقتباس کرد که نوح نبی به مردم فرمود «فَفِرُّوا إِلَی اللَّهِ»، آری! سخن از قرآن باید آموخت و دهن از فرقان باید گرفت، یک نفس از نفس ایمن مباش که دشمنی سخت رهزن و رهزنی سخت دشمن است. همواره در کمین است و اقتضای طبیعتش این است. از شهرت و از شهوت بپرهیز و از معاشر ناجنس به خصوص از نفس بگریز که:

نخست موعظه پیر می‌فروش این است/که از معاشر ناجنس احتراز کنید

*امام علی(ع): در رستاخیز به قاری قرآن گویند: بخوان و بالا برو

دائماً طاهر باش و به حال خویش ناظر باش و عیوب دیگران را ساتر باش با همه مهربان باش و از همه گریزان باش، یعنی با همه باش و بی همه باش. خداشناس باش، در هر لباس باش. تو که سلیمان‌زاده‌ای حشمت دار، تو که صَدیق حسن‌زاده‌‌ای وحشت دار، قرآن صورت کتبیه انسان کامل - اعنی حقیقت محمدیه است، ببین تا چه اندازه بدان قرب داری. رسول‌الله(ص) فرمود: «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ مَأْدُبَةُ اللَّهِ»، بنگر بهره‌ات از این مأدبه تا چه حد است.

ولی الله اعظم امام اول به فرزندش محمد بن حنفیه اندرز همی کرد که درجات بهشت بر عدد آیات قرآن است و در رستاخیز به قاری قرآن گویند: بخوان و بالا برو و بعد از نبیین و صدیقین کسی در بهشت به رتبت وی نیست.

«وَ اعْلَمْ أَنَّ دَرَجَاتِ الْجَنَّةِ عَلَى عَدَدِ آیَاتِ الْقُرْآنِ فَإِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ یُقَالُ لِقَارِئِ الْقُرْآنِ اقْرَأْ وَ ارْقَ فَلَا یَکُونُ فِی الْجَنَّةِ بَعْدَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ أَرْفَعُ دَرَجَةً مِنْهُ»،  این بیان وصی، چون آن کلام نبی بسیار کوتاه و بلند است، خدای متعالی داند که ارزش آن‌ها چند است.

* خروس در سحر به ذکر قدوس سبوح در خروش است، ‌کم از خروس مباش

از امل چشم پوش و در عمل کوش، مرد جستجوی باش نه گفت‌وگوی، از دریا بخواه نه از جوی،. از فضول کلام چون فضول طعام دست بدار، سبکبار باش نه سبکسر و سبکسار، خروس در سحر به ذکر قدوس سبوح در خروش است، ‌کم از خروس مباش، چون به خروش آمدی، بدان که بهترین عطای دوست لقای او است، مترصد باش که:

گدایی گردد از یک جذبه شاهی/ به یک لحظه دهد کوهی به کاهی

این چند جمله بالعجاله تحریر شد. اگر مجال شد و حال مساعد شد و عقل را در آنگاه تدبیر بود و رأی منیر پیر عشق امضا کرد و تقدیر قضا موافق آمد، می‌‌توان کلماتی بر آن افزود تا ببینیم، ولی برادرم تو را حال است و مرا مقال این کجا و آن کجا، تو را سوز است و مرا ساز آن کوه است و این صدا، قصه این کوتاه است و آن دراز.

ببین کار به کجا کشید که کلاغی رهبر شد و چلاقی دستگیر، جغدی سخنور شد و پیشه‌ای دلیر «نعوذبالله من سبات العقل و خفته»

والسلام علی من اتبع الهدی
قم - حسن حسن‌زاده آملی
جمعه 9 شوال 1389 هـ.ق
28 آذر 1348 هـ. ش

منبع:فارس

گزارش خطا

مطالب مرتبط
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: