- پسر ملجم شمشیر خود را برداشت و به مسجد آمد و میان خفتگان افتاد. علی علیه السلام اذان گفت و داخل مسجد شد و خفتگان را بیدار می کرد، سپس به محراب رفت و ایستاد و نماز را آغاز کرد ، به رکوع، و سپس به سجده رفت. چون سر از سجده نخست برداشت، ابن ملجم او را ضربت زد و ضربت او بر جای ضربتی که عمرو پسر عبدود در جنگ خندق بدو زده بود آمد. ابن ملجم گریخت و علی در محراب افتاد و مردم بانگ برآوردند امیرمؤمنان کشته شد.
پاورقی ۱٫ تاریخ ابن اعثم، ج ۴، ص ۱۴۰ ـ ۱۳۹٫
بلاذری به روایت خود از حسن بن بزیع آرد: چون پسر ملجم او را ضربت زد گفت: فزت و رب الکعبة و آخرین سخن او این آیه بود. – و من یعمل مثقال ذرة خیراً یره و من یعمل مثقال ذرة شراً یره.
پاورقی ۲٫ انساب الاشراف، ص ۴۹۹٫
روایتهای شیعی و برخی از روایتهای اهل سنت نیز با آنچه ابن اعثم نوشته مطابقت دارد.
بهرحال امام را از مسجد به خانه بردند. دیری نگذشت که قاتل را دستگیر کرده و نزد او آوردند. بدو فرمود:
- پسر ملجمی؟
- آری!
- حسن او را سیر کن و استوار ببند! اگر مُردم او را نزد من بفرست تا در پیشگاه خدا با او خصمی کنم و اگر زنده ماندم یا میبخشم یا قصاص می کنم.
ابن سعد نوشته است امام فرمود:
بدو خوراک نیکو دهید و در جای نرمش بیارمانید. – و هم او نوشته است روزی که علی مردم را برای بیعت می خواند ابن ملجم دوبار برای بیعت پیش آمد و علی او را راند سپس فرمود از پیغمبر شنیدم او ریش مرا از خون سرم رنگین خواهد کرد. امام در آخرین لحظه های زندگی فرزندان خود را خواست و به آنها چنین وصیت کرد:
شما را سفارش می کنم به ترسیدن از خدا، و این که دنیا را مخواهید هر چند دنیا پی شما آید. و دریغ مخورید بر چیزی از آن که به دستتان نیاید و حق را بگویید، و برای پاداش (آن جهان)کار کنید و با ستمکار در پیکار باشید و ستمدیده را یار. و شما و همه فرزندانم و کسانم و آن را که نامه من بدو رسد سفارش می کنم به ترس از خدا و آراستن کارها و آشتی با یکدیگر، که من از جد شما شنیدم، می گفت: آشتی دادن میان مردم بهتر است از نماز و روزه سالیان.
خدا را، خدا را درباره یتیمان، آنان را گاه گرسنه و گاه سیر مدارید و نزد خود ضایعشان مگذارید. خدا را، خدا را. همسایگان را بپایید که سفارش شده پیامبر شمایند، پیوسته درباره آنان سفارش می فرمود چندان که گمان بردیم برای آنان ارثی معین خواهد نمود. خدا را، خدا را، درباره قرآن، مبادا دیگری بر شما پیشی گیرد در رفتار به حکم آن. خدا را، خدا را، درباره نماز که ستون دین شماست. خدا را خدا را در حق خانه پروردگارتان! آن را خالی مگذارید، چندانکه در این جهان ماندگارید که اگر (حرمت) آن را نگاه ندارید به عذاب خدا گرفتارید. خدا را خدا را، درباره جهاد در راه خدا به مالهاتان و به جانهاتان و زبانهاتان، بر شما باد به یکدیگر پیوستن و به هم بخشیدن. مبادا از هم، روی بگردانید و پیوند هم را بگسلانید.
امر به معروف و نهی از منکر را وامگذارید تا بدترین شما حکمرانی شما را بر دست گیرند، آنگاه دعا کنید و از شما نپذیرند. پسران عبدالمطلب! نبینم در خون مسلمانان فرو رفته اید و دستها را بدان آلوده، و گویید امیرمؤمنان را کشته اند. بدانید جز کشنده من نباید کسی به خون من کشته شود. بنگرید! اگر من از این ضربت او مُردم، او را تنها یک ضربت بزنید و دست و پا و دیگر اندام او را مبرید که من از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم می فرمود: – بپرهیزید از بریدن اندام مرده، هر چند سگ دیوانه باشد.
پاورقی ۳٫ نامه ۴۷٫
اندک اندک آرزوی او تحقق مییافت و بدانچه می خواست نزدیک می شد. او از دیرباز، خواهان شهادت بود و می گفت:
خدایا بهتر از اینان را نصیب من دار و بدتر از مرا بر اینان بگمار!
علی علیهالسلام به لقاء حق رسید و عدالت، نگاهبان امین و بر پا دارنده مجاهد خود را از دست داد، و بی یاور ماند. ستمبارگان از هر سو دست به حریم آن گشودند و به اندازه توان خود اندک اندک از آن ربودند، چندانکه چیزی از آن بر جای نماند. آنگاه ستم را بر جایش نشاندند و همچنان جای خود را می دارد تا خدا کی خواهد که زمین پر از عدل و داد شود، از آن پس که پر از ستم و جور شده است.
چون علی علیه السلام را به خاک سپردند. امام حسن علیه السلام به منبر رفت و گفت:
مردم! مردی از میان شما رفت که از پیشینیان و پسینیان کسی به رتبه او نخواهد رسید. رسول الله پرچم را بدو می داد و به رزمگاهش می فرستاد و جز با پیروزی باز نمی گشت. جبرئیل از سوی راست او بود و میکائیل از سوی چپش. جز هفتصد درهم چیزی به جای ننهاد و می خواست با آن خادم بخرد.
پاورقی ۴٫ طبقات، ج ۳، ص ۲۶٫
جز وصیت کوتاهی که نوشته شد، از امام وصیتهای دیگری نیز در سندهای قدیمی دیده می شود. برخی از آنها را پیش از ضربت خوردن فرموده و برخی را پس از آن که متوجه دیدار خدا گردید.
منبع:جام
211008