روزی یکی از مقلّدان او که از بازرگانان محترم و متدیّن بود، در مسیر راه خود به مکه برای انجام حج، به نجف اشرف و حضور شیخ انصاری آمد و مبلغی تقدیم کرد و گفت: «این مبلغ از مال خالص (خمس داده شده) من است، آن را بردارید و برای خود خانه ای بخرید تا از مستأجری راحت شوید.»
شیخ پول را پذیرفت و آن تاجر به مکه رفت. پس از مدتی با آن پول مسجد خوبی در نجف اشرف بنا کرد که اکنون به مسجد «ترک» معروف است و از زمان تأسیس تاکنون، همواره محل درس و بحث علما و مراجع تقلید بوده است.
آن تاجر در بازگشت از مکه، به نجف اشرف نزد شیخ انصاری آمد و پس از احوال پرسی عرض کرد: «آیا خانه را خریدید؟» شیخ گفت: «آری خریدم». پس وی را با خود به کنار مسجد برد و آن را به او نشان داد و فرمود: «این مسجد را با پولی که دادی بنا کردم.»
تاجر گفت: «من آن پول را برای خانه داده بودم، نه مسجد». شیخ گفت: «چه خانه ای بهتر از این مکان مقدس که عبادت خدا در آن انجام می شود. ما به زودی از این دنیا کوچ می کنیم و اگر من با آن پول خانه می خریدم بعد از من به ورثه منتقل می شد، در حالی که این خانه (مسجد) باقی و ثابت است و به کسی منتقل یا بخشیده و یا فروخته نمی شود.»
تاجر از این عمل نیک انسانی و اجتماعی شیخ انصاری شاد شد و علاقه اش به وی فزونی یافت.
پی نوشت:
داستان های شیخ اعظم ص25
منبع:جام
211008