آنچه در ادامه میآید سروده «احمد بابایی» درباره فتنه اخیر تکفیریها و جریان تروریستی داعش است که با ورود به کشور عراق قصد اهانت به اماکن مقدس مسلمانان، اعم از اهل تسنن و شیعیان را داشتند.
قالب این سروده مسمط است که در ذیل میآید؛
خبر، آمیخته با بغض گلوگیر شدهست
سیل دلشوره و آشوب، سرازیر شدهست
سرِ دین، طعمهی سرنیزهی تکفیر شدهست
هر که در مدح علی(ع) شعر جدید آوردهست
گویی از معرکهها نعش شهید آوردهست
روضهی مشک رسیدهست به بیآبیها
خون حق میچکد از ابروی محرابیها
باز هم حرمله... سرجوخهی وهابیها
کوچه پسکوچهی آینده، به خون تر شده است
باز بوزینهی کابوس، به منبر شده است
خط و ربط عرب ای کاش که کاشی گردند
تا حرم، همسفر «قافلهباشی» گردند
لاشهخواران سقیفه، متلاشی گردند
میزند قهقهه، «القارعه» بر خامیشان
خون دین میچکد از «دولت اسلامی»شان
بنویسید: تب ناخلفیها ممنوع!
هدف آزاد شده، بیهدفیها ممنوع!
در دل «عرش»، ورود سلفیها ممنوع!
«عرش» یک روضهی فاش است که داغ و گیراست
«عرش»… گفتیم که نام دگرِ سامرّاست
شرق، در فتنهی اصحاب شمال افتادهست
بر رخ غرب، از این حادثه خال افتادهست
وا شده مشت و از این چفیه، عقال افتادهست!
گویی از هرچه که زشتیست، کفی هم کافیست!
جهت خشم خدا، یک سلفی هم کافیست!
تا «بهار عربی» روی علف باز کند
جبهه در شام و عراق از سه طرف باز کند
وای اگر دست کجی پا به «نجف» باز کند!
عاشق شیرخدا، وارث شمشیر خداست
سینهی «سنی و شیعه» سپر شیر خداست
لختِ خونِ جگر ماست به روی لبشان
کورهی دوزخیان، گوشهنشین تبشان
لهجهی عبری و لحن عربی، مکتبشان
«نیل» را تا به «فرات»، آنچه که بود، آتش زد
شک مکن؟ ما همه را «مکر یهود» آتش زد
بیجگرها جگر حمزه به دندان گیرند
انتقام اُحُد و بدر ز طفلان گیرند
چه تقاص ز لب قاری قرآن گیرند
بیشتر زان که از این قوم، بدی میجوشد
از زمین غیرت «حجربن عدی» میجوشد!
گره، انگار نه انگار به کار افتاده
سایهی سرکش ما گردنِ دار افتاده
چشم بیغیرت اگر سمت «مزار» افتاده
صاعقه در نفسِ ابری خود کاشتهایم
به سر هر مژهای یک قمه برداشتهایم
سنگ تکفیر به آئینهی مذهب؟ هیهات!
ذوالفقار علی و رحم به مرحب؟ هیهات!
دست خولی طرف معجر زینب؟ هیهات!
ما نمک خوردهی عشقیم، به زینب سوگند
پاسبانان دمشقیم، به زینب سوگند
داس تکفیر، گل از ریشه بچیند؟ هرگز!
کفر بر سینهی توحید نشیند؟ هرگز!
مرتضی همسر خود کشته ببیند؟ هرگز!
پایتان گر طرف «کرب و بلا» باز شود
آخرین جنگ جهانیِ حق آغاز شود
خوشخیالی است مرامی که اجاقش کور است
مفتیِ نفتیِ این حرملهگان، مزدور است
قصه حنجره و تیرِ سهپر مشهور است
خار در چشم سعودی شده «بیداریِ ما»
باز کابوس یهودی شده «بیداریِ ما»
رگ «بیداریِ ما» شد شریانی که زدند
بشنوی (بر دُهُل «جنگ جهانی» که زدند)
پاسخ شیعه به هر زخم زبانی که زدند
بذر غیرت، سر خاک شهدا میکاریم
پاسخ شیعه همین است که «صاحب داریم»
زیارتی که باید در کتاب رکوردهای جهان ثبت شود
در این مراسم تنها یک شعر طنز قرائت شد که شاعر آن «سعید طلاییش» است، او ابتدا ضمن یاد کردی از ابوالفضل زرویی نصرآباد از رهبر انقلاب درخواست کرد برای این شاعر دعا جهت بهبودی کامل بفرمایند و در ادامه اینگونه طبع طناز خود را معرفی کرد؛
فکرم همهجا هست، ولی پیش خدا نیست
سجادۀ زر دوز که محراب دعا نیست
گفتند سر سجده کجا رفته حواست؟
اندیشه سیال من ـ ای دوست ـ کجا نیست؟!
از شدت اخلاص من عالم شده حیران
تعریف نباشد، ابداً قصد ریا نیست!
از کمیتِ کار که هر روز سه وعده
از کیفیتش نیز همین بس که قضا نیست
یکذره فقط کُندتر از سرعت نور است
هر رکعتِ من حائز عنوان جهانیست!
این سجده سهو است؟ و یا رکعت آخر؟
چندیست که این حافظه در خدمت ما نیست
ای دلبر من! تا غم وام است و تورم
محراب به یاد خم ابروی شما نیست
بیدغدغه یک سجده راحت نتوان کرد
تا فکر من از قسط عقبمانده جدا نیست
هر سکه که دادند دوتا سکه گرفتند
گفتند که این بهره بانکیست، ربا نیست!
از بسکه پی نیموجب نان حلالیم
در سجده ما رونق اگر هست، صفا نیست
به به، چه نمازیست! همین است که گویند
راه شعرا دور ز راه عرفا نیست!
این ابیات و امور بیان شده در این شعر باعث شد رهبر انقلاب خطاب به شاعر بگویند: در گینس باید ثبت شود. خیلی خوب بود، خدا انشاءالله این نماز را از شما قبول کند.
آسمان ابری است اما ماه پیدا میشود/ ماه پنهان است اما گاه پیدا میشود
«غلامعلی حداد عادل» رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی که خود دوستدار شعر و ادب بوده و بارها اشعارش در محافل و کتب درسی منتشر شده است در این دیدار شعری در وصول حق را خواند.
آسمان ابری است اما ماه پیدا میشود
ماه پنهان است اما گاه پیدا میشود
ماه بازی میکند با خاکیان از پشت ابر
گاه پنهان میشود ناگاه پیدا میشود
آسمان تاریک، ره باریک، مقصد ناپدید
زیر نور ماه اما راه پیدا میشود
از برای دیدن مهتاب پنهان زیر ابر
گاه گاهی فرصتی کوتاه پیدا میشود
یوسف یعقوب در صحرا اگر گم میشود
یک دو روز دیگر اندر چاه پیدا میشود
سینهای دارم که در آن جا برای کینه نیست
اندر این آئینه تنها آه پیدا میشود
گرچه ناپیدا است اما دل گواهی میدهد
قاصدی با مژدهای دلخواه پیدا میشود
بی خدا بودم در آن عمری که با خود داشتم
هر کجا من گم شود الله پیدا میشود
تنها به یک جوان فلسطینیام بده/ با من ببین که میشود آنگه چه کار کرد!
علی فردوسی شاعر جوان و نام آشنایی است که شعر «یک اتفاق ساده» را در این ضیافت قرائت کرد.
یک اتفاق ساده مرا بیقرار کرد
یابد نشست و یک غزل تازه کار کرد
در کوچه می گذشتم و پایم به سنگ خورد
سنگی که فکر و ذکر دلم را دچار کرد
از ذهن من گذشت که با سنگ میشود
آیا چه کارها که در این روزگار کرد !
با سنگ می شود جلوی سیل را گرفت
طغیان رودهای روان را مهار کرد
یا سنگ روی سنگ نهاد و اتاق ساخت
بی سرپناه ها همه را خانه دار کرد
یا می شود که نام کسی را بر آن نوشت
با ذکر چند فاتحه، سنگ مزار کرد
یا مثل کودکان شد و از روی شیطنت
زد شیشه ای شکست و دوید و فرار کرد
با سنگ مفت می شود اصلا به لطف بخت
گنجشکهای مفت زیادی شکار کرد
یا میشود که سنگ کسی را به سینه زد
جانب از او گرفت و بدان افتخار کرد
یا سنگ روی یخ شد و القصه خویش را
در پیش چشم ناکس و کس شرمسار کرد
ناگاه بی مقدمه آمد به حرف سنگ
اینگونه گفت و سخت مرا بیقرار کرد :
تنها به یک جوان فلسطینیام بده
با من ببین که میشود آنگه چه کار کرد!
رهبر انقلاب فرمودند: شما اهل تبریز هستید؟
رضا شیبانی شب گذشته در دیدار شاعران با رهبر انقلاب شعری با عنوان «به خون نشسته دلم مثل قالی تبریز» را خواند.
طلوع میکنی آخر، به نور و نار قسم
به آسمان، به افقهای بی سوار قسم
هنوز منتظر بازگشتنت هستم
به لحظههای غم رفتن قطار قسم
خزان به سخره گرفته ست گریه ی گل را
به غصههای دل ابری بهار قسم
نمانده است گل و نیست جای شکوه ز باد
که میخورد به سر پر غرور خار قسم
نشاندهام به دل خسته داغ شهری را
به قلب خستهی این شهر داغدار قسم
به خون نشسته دلم مثل قالی تبریز
به حلقه و گره و مرگ و چوب دار قسم
دلم شبیه گسلهای شهر تبریز ست
به این سکوت ... به این صبر پایدار قسم
کجا روم که دمی شهریار خود باشم؟
نه شهر مانده...نه یاری...به شهریار قسم
ولی هنوز به آینده روشن است دلم
به بخت تیره ی مردان این دیار قسم
در مصرعی از شعر شیبانی نام قالی تبریز آمده بود که رهبر انقلاب در پایان به زبان ترکی فرمودند: شما تبریزی هستید؟ ترویج قالی تبریز میکنید، مشخص است تبریزی هستید، که شیبانی سخن ایشان را تایید کرد و گفت بله تبریزی هستم.
آقا در ادامه فرمودند: شهریار هم در سن شما بود همین جوری شعر می گفت.
قزوه در ادامه وارد بحث شد و گفت: یعنی ضعیف!
آقا در این حین فرمودند: نه ضعیف نیست، رو به آبادانی دارد، خیال نباید کرد اینجا منزل آخر است، بلکه منزل اول است، فردی که شعر خوبی نمیگوید، وارد راه نمیشود، اما شما وارد منزل شدهاید، پیش روید از شهریار هم بالاتر میزنید.
صوت/ بیانات مقام معظم رهبری در دیدار شاعران
رضا شیبانی شب گذشته در دیدار شاعران با رهبر انقلاب شعری با عنوان «به خون نشسته دلم مثل قالی تبریز» را خواند.
طلوع میکنی آخر، به نور و نار قسم
به آسمان، به افقهای بی سوار قسم
هنوز منتظر بازگشتنت هستم
به لحظههای غم رفتن قطار قسم
خزان به سخره گرفته ست گریه ی گل را
به غصههای دل ابری بهار قسم
نمانده است گل و نیست جای شکوه ز باد
که میخورد به سر پر غرور خار قسم
نشاندهام به دل خسته داغ شهری را
به قلب خستهی این شهر داغدار قسم
به خون نشسته دلم مثل قالی تبریز
به حلقه و گره و مرگ و چوب دار قسم
دلم شبیه گسلهای شهر تبریز ست
به این سکوت ... به این صبر پایدار قسم
کجا روم که دمی شهریار خود باشم؟
نه شهر مانده...نه یاری...به شهریار قسم
ولی هنوز به آینده روشن است دلم
به بخت تیره ی مردان این دیار قسم
در مصرعی از شعر شیبانی نام قالی تبریز آمده بود که رهبر انقلاب در پایان
به زبان ترکی فرمودند: شما تبریزی هستید؟ ترویج قالی تبریز میکنید، مشخص
است تبریزی هستید، که شیبانی سخن ایشان را تایید کرد و گفت بله تبریزی
هستم.
آقا در ادامه فرمودند: شهریار هم در سن شما بود همین جوری شعر می گفت.
قزوه در ادامه وارد بحث شد و گفت: یعنی ضعیف!
آقا در این حین فرمودند: نه ضعیف نیست، رو به آبادانی دارد، خیال نباید
کرد اینجا منزل آخر است، بلکه منزل اول است، فردی که شعر خوبی نمیگوید،
وارد راه نمیشود، اما شما وارد منزل شدهاید، پیش روید از شهریار هم
بالاتر میزنید.
- See more at: http://farsnews.com/newstext.php?nn=13930422000109#sthash.rjUY9WJd.dpufرضا شیبانی شب گذشته در دیدار شاعران با رهبر انقلاب شعری با عنوان «به خون نشسته دلم مثل قالی تبریز» را خواند.
طلوع میکنی آخر، به نور و نار قسم
به آسمان، به افقهای بی سوار قسم
هنوز منتظر بازگشتنت هستم
به لحظههای غم رفتن قطار قسم
خزان به سخره گرفته ست گریه ی گل را
به غصههای دل ابری بهار قسم
نمانده است گل و نیست جای شکوه ز باد
که میخورد به سر پر غرور خار قسم
نشاندهام به دل خسته داغ شهری را
به قلب خستهی این شهر داغدار قسم
به خون نشسته دلم مثل قالی تبریز
به حلقه و گره و مرگ و چوب دار قسم
دلم شبیه گسلهای شهر تبریز ست
به این سکوت ... به این صبر پایدار قسم
کجا روم که دمی شهریار خود باشم؟
نه شهر مانده...نه یاری...به شهریار قسم
ولی هنوز به آینده روشن است دلم
به بخت تیره ی مردان این دیار قسم
در مصرعی از شعر شیبانی نام قالی تبریز آمده بود که رهبر انقلاب در پایان
به زبان ترکی فرمودند: شما تبریزی هستید؟ ترویج قالی تبریز میکنید، مشخص
است تبریزی هستید، که شیبانی سخن ایشان را تایید کرد و گفت بله تبریزی
هستم.
آقا در ادامه فرمودند: شهریار هم در سن شما بود همین جوری شعر می گفت.
قزوه در ادامه وارد بحث شد و گفت: یعنی ضعیف!
آقا در این حین فرمودند: نه ضعیف نیست، رو به آبادانی دارد، خیال نباید
کرد اینجا منزل آخر است، بلکه منزل اول است، فردی که شعر خوبی نمیگوید،
وارد راه نمیشود، اما شما وارد منزل شدهاید، پیش روید از شهریار هم
بالاتر میزنید.
- See more at: http://farsnews.com/newstext.php?nn=13930422000109#sthash.rjUY9WJd.dpufتنها
به یک جوان فلسطینیام بده/ با من ببین که میشود آنگه چه کار کرد! - See
more at:
http://farsnews.com/newstext.php?nn=13930422000104#sthash.qaK9DjeT.dpuf
منبع:فارس
اصلاح کنیذ