یکی از پر بسامدترین موضوعاتی که در این کتاب لطیفهها را به خود اختصاص داده است موضوع ماه مبارک رمضان و روزهداری است که در ادامه چند مورد از این لطیفهها میآید:
1. مردی صحرانشین از علماء شنیده بود که ثواب روزهی روز عرفه معادل یک سال است. پس روز عرفه تا ظهر روزه گرفت و سپس افطار کرد و چون ماه رمضان شد، دیگر روزه نگرفت.
به او گفتند: چرا روزه نمیگیری؟
گفت: من نصفِ روز عرفه را روزه گرفتم که معادل روزه گرفتن شش ماه اول سال است و ماه رمضان هم داخل در آن شش ماه اول بود.
2. فردی را دیدند که در ماه رمضان میوه میخورد.
به او گفتند: این چه کاری است که میکنی!؟
او گفت: شنیدهام که خدای تعالی فرمود: کُلُواْ مِن ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ ؛ یعنی همین که میوه رسید بخورید. چون «کُلُوا» فعل امر است و امر هم نشان از وجوب انجام آن است، ترسیدم که اگر پیش از افطار بمیرم و میوه نخورده باشم، گناهکار شوم!
3. مردی، خرش مریض شده بود، نذر کرد اگر خوب شود سه روز روزه بگیرد، نذر را عمل کرد و حال خر قدری بهتر شد، اما دیری نگذشت که خرش مُرد. دلش سخت شکست و آنقدر رنجید که سرش را سوی آسمان گرفت و گفت: خدایا! با من بازی کردی، من مرد نیستم اگر به جای این سه روز که روزه گرفتم، در ماه رمضان شش روز روزه خواری نکنم!
**اگر خشنود نبود سال دیگر باز نمیگشت!
4. عدهای در مورد شخصی تحقیق میکردند، از فردی که او را میشناخت، پرسیدند: آیا فلانی نماز میخواند؟
آن شخص گفت: من روزه خوردنش را دیدهام، اما راستش را بخواهید نماز خواندنش را ندیدهام.
5. زاهدی در مجلسی میگفت: آیا ماه رمضان از ما خشنود بود و رفت یا نه؟
مرد شوخ طبعی در آنجا حاضر بود، گفت: بله، قطعاً خشنود رفته است.
زاهد گفت: از کجا این حرف را میزنی؟
گفت: از آنجا که اگر از ما ناراضی بود سال بعد دیگر نمیآمد.
6. مىگویند کسى روزه نمىگرفت، ولى سحرى مىخورد، گفتند: تو که روزه نمىگیرى چرا سحرى مىخورى؟
گفت: نماز که نمیخوانم، روزه هم که نمىگیرم، اگر سحرى هم نخورم که دیگر کافر مطلق مىشوم.
**عبادتی که میشود آن را خورد!
7. گبرى مسلمان شد، اما روزه گرفتن براى او خیلى سنگین بود؛ لذا داخل سرداب منزلش شد و روزهی خود را افطار کرد.
مشغول غذا خوردن بود که فرزندش صداى او را حس کرد و گفت: کیست؟
پدرش در جواب گفت: پدر بدبخت تو است که دارد نان خودش را میخورد و از مردم میترسد.
8. روزى در حضور ناصرالدین شاه در مورد انواع عبادات گفتوگو مىشد و هرکس از محسنات و خوبیهای عبادتى سخن مىگفت؛ وقتى نوبت به کریم شیرهاى رسید، او گفت: قربان! بنده روزه را بیشتر دوست دارم.
ناصرالدین شاه پرسید: چرا؟
گفت: براى این که روزه را مىتوان خورد، ولى سایر عبادات را نمىشود خورد.
9. به شخصی که روزه نمیگرفت، گفته شد چرا روزه نمیگیری!؟
در جواب گفت: به دلیل خود قرآن که فرمود: اگر مسافر بودید، روزه نگیرید ؛ و من هم در دنیا مسافر هستم و نمیتوانم برای همیشه بمانم.
منبع:فارس
211008