خديجه, يكى از اين چهره هاى نمونه و الگوست كه لياقت آن را يافت تا ظرف پديد آمدن گوهرى چون (فاطمه) گردد.
اگر خديجه كبرى, كه شرافت و ارجمندى والايى دارد, هيچ فضيلتى نداشت جز آنكه (مادر زهرا) باشد, براى او بس بود.
در اين بخش, با گوشه هايى از حيات پرفروغ اين بانوى بزرگ, آشنا مى شويم:
كرامت نفس
خديجه را از انسانهاى انديشمند, با شرافت, آينده نگر, عفيف و فرزانه شمرده اند. شرافت دودمان از يك سو, همسرى رسول خدا از سويى ديگر و خدمات او در راه آيين مقدس اسلام از طرف ديگر, به او عظمت و موقعيت خاص بخشيده است.
پدرش, خويلدبن اسداز قبيله بنى كلاب بود.
مادرش فاطمه بنت زايده نام داشت.
از ثروت و شهرت ويژه اى در جزيره العرب برخوردار بود. در ميان همتايان و همسالان خود, همچون ستاره اى مى درخشيد. وقتى هم كه در خدمت اسلام وپيامبرقرارگرفت,آنچه راداشت,وقف راه خدا و رضاى رسول كرد و در سايه حمايت از دين آسمانى نام خويش را زنده جاويد ساخت.
همسران پيشين
گرچه بعضى مدعى شده اند كه حضرت خديجه, پيش از ازدواج با رسول خدا, همسرى نداشته و ازدواج نكرده بوده است, اما مشهور ميان سيره نويسان آن است كه وى بيوه اى بود كه قبلا شوهر داشت.
شوهر پيشين او عتيق بن عائذ بود. از اين ازدواج, دخترى داشت به نام هند.شوهرش درگذشت و پس از مدتى به همسرى ابوهاله بن بناش در آمد. از اين ازدواج نيز خداوند به او پسرى داد. نام او را هم هند گذاشتند.
درباره فرزندان خديجه, سخنان ديگرى هم گفته اند. از جمله آنكه خديجه خواهرى داشته كه چندان معروف نبوده است. پس از درگذشت آن خواهر, دختران او در دامن خديجه بزرگ شدند. هنگام ازدواج پيامبر با خديجه, آن دو دختر كوچك بودند. چون سنت عرب بر آن بود كه تربيت شده در دامان كسى را به او نسبت مى دادند, خواهرزادگان خديجه را هم دختر خديجه شمردند و به رسول خدا(ص) نسبت دادند.
به هر حال, شوهر خديجه كبرى درگذشته بود و اين بانوى ثروتمند و نامآور, همچنان بيوه مى زيست و خواستگاران متعددى را هم كه مشتاق وصلت با او بودند رد مى كرد.
سرانجام, ستاره اقبال او طلوع كرد و افتخار همسرى رسول خدا را يافت. و اما خلاصه ماجرا:
ازدواج با پيامبر
عشق محمد(ص) در دل خديجه بود, عشقى پاك و آسمانى. علاقه اى كه از صداقت و پاكى و امانت دارى پيامبر سرچشمه مى گرفت.
محمد(ص) بيست و پنج سال داشت و بانوى مشهور حجاز, چهل سال.
خديجه, با ثروت هنگفتى كه داشت به تجارت مى پرداخت. سرمايه در اختيار بازرگانان قرار مى داد تا مال التجاره او را به آفاق برند و بفروشند و برايش دادوستد كنند.
ابوطالب (عموى پيامبر) آگاهى يافت كه خديجه, قصد دارد مال التجاره خود را با كاروانى تجارتى به شام بفرستد. به حضرت محمد(ص) پيشنهاد كرد كه حاضرى تو را براى اين كار بفرستيم؟
فرمود: هرطور دوست دارى.
ابوطالب نزد خديجه رفت و گفت: شنيده ايم در نظر دارى فلانى را همراه اموال خويش به تجارت بفرستى, آيا ممكن است به جاى او (محمد) را بر اين كار بگمارى؟
خديجه گفت: اگراين درخواست را,براىدشمن بيگانه اىمى كردى,حرف تورارد نمى كرديم, تا چه رسد به اينكه براى يك دوست نزديك مى خواهى!
سرانجام توافق شد. پيامبر خدا, با غلام خديجه به نام ميسره به سفر رفتند و در آن دادوستد, سود سرشارى به دست آوردند و خديجه از نتيجه سفر بسيار خشنود شد و احساس كرد كه (محمد) را قلبا دوست مى دارد. پيش خود درباره ازدواج با محمد فكر مى كرد و تصميم به اين كار گرفت, ولى بهانه اى لازم بود.
با نفيسه (كه خواهر يا دوستش بود) اين تصمصيم را درميان گذاشت. نفيسه مقدمات كار را از قبيل گفتگو با عمويش و با خود پيامبر فراهم كرد. طى تشريفات خاصى ازدواج صورت گرفت. دو ماه پس از بازگشت از سفر تجارى شام بود كه در سايه اين پيوند مقدس, خديجه و محمد (عليهماالسلام) زندگى مشترك خود را آغاز كردند.
نخستين مسلمان
سالها از اين زندگى خجسته گذشت.
فصل نوينى در زندگى حضرت محمد(ص) آغاز شد, كه فصل جديد حيات خديجه هم محسوب مى شد. نخستين جلوه هاى ملكوت, بر اين خانه سرنوشت ساز تابيدن گرفت.
پيش از بعثت پيامبر, ابتدا آن حضرت خوابهايى مى ديد.
آنچه درخواب مى ديد,چون روزروشن به حقيقت مى پيوست وتعبيرمى شد.
از آن پس بود كه پيامبر, علاقمند به تنهايى و خلوت با خويش شد. گاهى چندين شبانه روز پياپى به غار حرا مى رفت و خلوت مى كرد و به تفكر و عبادت مى پرداخت. نزد خديجه مىآمد. پس از مدتى باز هم پاى به فراز حرا مى كشيد و به پرستش خدا مى پرداخت.
در يكى از همين نوبتها بود كه جبرئيل در حرا بر آن حضرت فرود آمد و پيام آسمانى
اقرا باسم ربك الذى خلق...
را آورد.
و محمد, مبعوث به رسالت شد.
از حرا فرود آمد و نزد خديجه بازگشت. حالتى شگفت داشت و از خديجه طلب كرد كه او را بپوشاند تا به حالت عادى برگردد. آيات ياايهاالمدثر... و يا ايهاالمزمل در همين دوره نازل شد.
خديجه,حالات خاص رسول خدارابه پسرعموى خويش(ورقه بن نوفل) باز گفت. وى به كتب آسمانى پيشين آشنا بود و در جاهليت, كيش مسيحى داشت و به عبرى مى نوشت. البته در اواخر عمر نابينا شده بود.
به خديجه بشارت داد كه آنچه بر او نازل شده است, ناموس بزرگ خلقت و وحى آسمانى است كه بر موساى كليم هم نازل مى شد.
به خود محمد(ص) هم گفت: كار تو بالا خواهد گرفت, قومت تو را بيرون خواهند كرد. نه تنها تو, بلكه هر كه چنين دعوتى داشته, مورد ستم قرار گرفته است.اگرمنآن روزگار را درك كنم, حتما به يارى تو برخواهم خاست.خديجه, اولين بانويى بود كه اسلام را پذيرفت و به دين محمد درآمد. حمايت و پشتيبانى او از شوهرش پيامبر خدا, ستودنى است. حضرت رسول هم همواره او را به نيكى ياد مى كرد و فضايل او را از نظر دور نداشت.
محمد در مسجدالحرام, در برابر كعبه به نماز مى ايستاد و همراهش جز يك زن و يك نوجوان, كسى نبود. يك طرفش خديجه مى ايستاد, طرف ديگر على بن ابيطالب.
عباس بن عبدالمطلب, درباره آن مقطع, به كسى كه براى تجارت به مكه آمده و آن صحنه را ديده بود, ضمن معرفى آن سه چهره ايستاده در برابر كعبه و در آستان خانه خدا, گفت:
اين پسر برادرم مى گويد كه پروردگارش, پروردگار آسمان و زمين است, و خداى هستى او را به اين دين فرمان داده است. به خدا قسم كه غير از اين سه نفر, در حال حاضر هيچ كسى در روى زمين, بر اين آيين نيست!...
پشتيبان مكتب
ثروت خديجه, پشتوانه مالى دعوت به حق بود.
از روزهاى آغازين بعثت پيامبر, تا سالهاى سخت و پرمخاطره گرويدن مسلمانان نخستين به اسلام عزيز, خديجه كبرى از بذل هيچ گونه مساعدتى در راه مكتب وحى دريغ نكرد.
براى بسيارى, ثروت و مال, پاىبند است, ولى آنانكه دل به ارزشهاى متعالى سپرده باشند, ثروت و دنيا, نه تنها مانع كمال جويى نيست, بلكه ابزارى و وسايلى در خدمت ارزشهاست.
حضرت خديجه, هم پشتيبان روحى و معنوى همسر گرامى خويش بود و رسول خدا دلگرم به حمايتها و ياريهاى همه جانبه همسر وفادار و حقشناس خود بودوهم به لحاظ نيازمسلمانان ودعوت اسلام در آن دوره سخت, همه دارايى خويش را دربست در اختيار پيامبر نهاد تا آنها را صرف مصالح دين خدا كند و به خداباوران تهيدست و محرومان با ايمان مساعدت نمايد.
قلب پرمهر خديجه, همواره رسول خدا(ص) را مامن و ماوا بود, خانه اش نيز محل آرامش و اطمينان پيامبر رحمت.
خديجه, همواره پيامبر را احترام مى كرد, سخن او را تصديق مى نمود و اين حالت پذيرش و اطاعت و همدلى هم پيش از بعثت رسول اكرم(ص) بود, هم پس از بعثت.
آزارها و تكذيبهاى مشركان و سخنان زشت و زخم زبانهاى قريش, كافى بود كه هر صاحب عزمى را به تزلزل وادارد. اما پيامبر اكرم(ص) غير از صلابت و صداقت و استوارى شخصى خويش, از حمايت و دلدارى و تشويق همسر فهميده و آگاهش برخوردار بود. خديجه, غم از چهره محمد(ص) برمى گرفت و با آب زلال محبت و حمايت, غبار ياس و خستگى را از سيماى گروندگان به وحى, بويژه صاحب رسالت مى زدود.
خديجه به پسرعمويش ورقه بن نوفل گفت:اعلام مى كنم كه هرچه مال و ثروت وغلام دارم,همه رابه محمدبخشيدم تا آنگونه كه مى خواهد تصرف كند.
ورقه بن نوفل, در جايگاهى ميان زمزم و مقام ابراهيم ايستاد و با صداى بلند فرياد برآورد:
اى گروه عرب! خديجه شما را گواه مى گيرد كه خود, اموال و غلامان و همه دارايى خود را به محمد بخشيده است, تا نشان دهد كه او را بزرگ مى دارد و مقامش را تكريم مى كند و به او علاقمند است.
خديجه, لباس و عطر و گوسفندان و اموال فراوانى را پيش ابوطالب فرستاد و از او خواست كه مهمانى مفصلى را براى اهل مكه ترتيب دهد. ابوطالب هم بساط وليمه اى گسترد و سه روز اهل مكه را طعام داد كه شهرنشينان و باديه نشينان همه بر سفره او بهره مند شدند.
اينگونه
ايثار و فداكارى و گذشتن از دارايى در راه دين و رسول خدا, نشانه عمق باور و اوج
عشق و خلوص خديجه نسبت به دين اسلام بود.
در چشم و دل محمد(ص)
رسول خدا, حدود 25 سال با خديجه بزرگ, زندگى مشترك داشت, همراه با يك دنيا صفا و صميميت و محبت. زندگانى همراه با حمايت از دين و فداكارى در راه شوهر, آن هم بخاطر خدا. پشتيبانيهاى مادى و روحى خديجه از رسول اكرم, چنان بود كه جايگاه و پايگاه عميقى در دل رسول امين خدا پيدا كند.
تا خديجه زنده بود,پيامبربه احترام اوووفا وصفايش همسرديگرىنگرفت. پس از وفات خديجه هم نام و يادش از زبان و دل پيامبر(ص) نمى افتاد.
عايشه نقل مى كند كه پيامبر, هرگاه از خانه بيرون مى رفت, از خديجه ياد مى كرد و او را مى ستود. روزى كه از خديجه ياد كرد, مرا غيرت درگرفت و گفتم: خديجه جز بيوه اى پير نبود و خدا بهتر از او را به تو داده است. پيامبر خدا بشدت خشمگين شد و فرمود: نه به خدا قسم! هرگز بهتر از او را خدا روزى من نساخته است! او در دوره اى به من ايمان آورد كه مردم كافر بودند و زمانى مرا تصديق كرد كه ديگران مرا تكذيب مى كردند و در دورانى كه مردم دارايى خود را از من دريغ مى داشتند, او همه هستى و ثروت خود را در اختيارم نهاد. و خداوند از خديجه به من فرزند بخشيد, در حالى كه از همسران ديگرم فرزندى برايم نبود.
عايشه مى گويد:
پيش خودم گفتم: هرگز ديگر خديجه را به بدى ياد نخواهم كرد!
مورخان گفته اند: در مراسم ازدواج فاطمه زهرا(ع) وقتى همسران پيامبر با آن حضرت صحبت مى كردند و از خديجه (كه در گذشته بود) ياد كردند, به نقل ام سلمه, همين كه نام خديجه را شنيد گريست و فرمود: خديجه! كيست كه مثل خديجه باشد؟! و به ستايش از او پرداخت.
مقام خديجه
در مجموع احاديث ما, ستايشهاى عظيمى از خديجه كبرى شده است.
ياد چند نمونه از آنها مفيد است:
ـ پيامبر فرموده است: جبرئيل نزد من آمد و گفت: اى پيامبر خدا! اينك اين خديجه است كه نزد تو آمده است, با ظرفى پر از غذا و آب, وقتى آمد, سلام خدا و سلام مرا به او برسان و مژده بده كه خانه اى شايسته و آسوده در بهشت دارد. (اسدالغابه, 438/5).
ـ پيامبر خدا فرمود: بهترين زنان جهان چهار نفرند: مريم, آسيه, خديجه و فاطمه. (اسدالغابه, 537/5).
ـ و نيز فرمود: خديجه, پيشتاز زنان جهان در ايمان به خدا و به محمد است. (مستدرك صحيحين, 184/3).
ـ و فرمود: از مردان, بسيارى به كمال رسيده اند, ولى از زنان, تنها چهار نفر به كمال وجودى رسيدند: مريم, آسيه, خديجه و فاطمه.(الفصول المهمه129/).
ـ عايشه مى گويد: هرگاه رسول خدا گوسفندى ذبح مى كرد, مى فرمود: مقدارى هم براى دوستان خديجه بفرستيد.
من روزى در اين باره حرفى زدم,
حضرت فرمود: من, دوست دار خديجه را هم دوست مى دارم!(الاصابه281/4).
براى خديجه, همين افتخار و مقام بس كه قلب عالم امكان و حبيب خدا, او را دوست بدارد, چرا كه محبوب پيامبر, محبوب خدا نيز هست.
جدايى
زندگى خديجه, با حيات رسول خدا(ص) گره خورده است.
روشن است كه جدايى, براى دل هر دو سنگين باشد و غمى جانكاه.
خديجه, وقف اسلام و محمد بود.
و جز رضاى خدا و پيامبر, چيزى نمى خواست. همين گونه نيز شد. هم خدا از او راضى بود و از زبان جبرئيل, به او سلام رساند, هم رسول گرامى اسلام, از وى دلشاد و خرسند بود.خديجه, به 65 سالگى رسيده بود.
پيامبر هم دوران سخت و پرفشار مكه را مى گذراند. سه سال پيش از هجرت به مدينه, اين بانوى بزرگ, ديده از جهان بست.
در لحظه مرگ, رسول خدا نزد خديجه بود, فرمود:
ـ خديجه!آيا مرگ را كراهت دارى؟ مرگ براى تو خير است, به بهشت الهى مى روى.پيامبر,هنگام دفن خديجه,خودوارد قبر شد و با دستان مباركش, پيكرسردو بيجان خديجه را گرفت و در گور وارد كرد و به خاك سپرد.
وفات خديجه در مكه بود, قبرش نيز در همين شهر است اين جدايى, براى پيامبر اكرم(ص) بسيار ناگوار و سنگين بود, اما او عادت داشت كه بخاطر خدا, غمهاى سنگين و مصيبتهاى توانفرسا را تحمل كند و اجر صبورى را از خدا بگيرد.سلام بر خديجه و ايمانش.
درود بر آنان كه از خديجه, الهام ايمان و وفا مى گيرند و خديجه, برايشان اسوه صبورى و الگوى ايثار در راه عقيده و باور است.
جواد محدثى