15 آبان 1400 1 ربیع الثانی 1443 - 39 : 17
کد خبر : ۳۲۲۱۱
تاریخ انتشار : ۱۵ تير ۱۳۹۳ - ۱۴:۰۳
روایت شکل‌گیری مؤسسه قرآنی بیت‌الاحزان حضرت «زهرا(س)»
مدیر ‌مؤسسه بیت‌الاحزان حضرت «زهرا(س)» از راه‌های غلبه بر مشکلات، خلاقیت برای تولید محتوا و کسب درآمد و عنایت ویژه «اهل‌بیت(ع)» خصوصاً حضرت «صدیقه طاهره(س)» به این مؤسسه سخن گفت؛ ماجرای شفای دختری که مریض بود و بوسه‌هایی که شهریار پرهیزکار بر در و دیوار مؤسسه می‌زد.

عقیق: مؤسسه قرآنی بیت‌الاحزان حضرت «زهرا(س)» از جمله مؤسساتی است که در راه ترویج فرهنگ قرآن خصوصاً تربیت حافظ قرآن گام‌های مؤثری برداشته و تاکنون حدود هزار حافظ کل و ده‌ها هزار حافظ دیگر تربیت کرده است.

این مؤسسه در این راستا با راه‌اندازی اولین مدارس شبانه‌روزی حفظ قرآن کریم سالانه حدود 200 حافظ کل قرآن تربیت می‌کند. از دیگر فعالیت‌های مؤسسه، گسترش شعب در سراسر کشور است که تاکنون بیش از 130 شعبه در 11 استان کشور راه‌اندازی شده است و این شعب به آموزش‌هایی مانند روخوانی و روان‌خوانی، ترجمه و مفاهیم و حفظ قرآن کریم می‌پردازند.


مؤسسه بیت‌الاحزان در راستای تربیت قرآنی کودکان و نونهالان با راه‌اندازی مهد‌های قرآنی هم فعالیت دارد.

از دیگر نکات این مؤسسه می‌توان به امکان اشتغال حافظان قرآن فارق‌التحفیظ از مؤسسه اشاره کرد که برای تدریس در شعب، مهد‌ها و مدارس شبانه‌روزی به کار گرفته می‌شوند.

به منظور آشنایی بیشتر با فعالیت‌های مؤسسه و تهیه گزارش از برنامه‌های آن چندی پیش با سفر به استان فارس گزارش‌هایی در این راستا تهیه کردند که گفت‌‌وگو با حجت‌الاسلام «علیرضا شاهسونی» و سایر گزارش‌های مکتوب و تصویری این سفر به مرور در ایام ماه مبارک رمضان منتشر می‌شود.

در این گزارش گفت‌وگو با حجت‌الاسلام شاهسونی را می‌خوانید که به شرح ذیل است؛

از نام مؤسسه بگویید چه شد که به نام حضرت «زهرا(س)» مزین شد.

یکی از اساتید به نام آقای رضوی اسم بیت‌الاحزان حضرت «زهرا(س)» را انتخاب کرد و ما هم موافقت کردیم و هرچه برکت دیدیم از همین اسم دیدیم.

آغاز کار در یک ساختمان خشتی در روستا

کار را چگونه آغاز کردید؟

کار را با راه‌اندازی کلاس در یک ساختمان قدیمی و کاه‌گلی در یک روستا آغاز کردیم اما در ادامه به فکر گسترش آن افتادیم.


اولین ساختمان مؤسسه بیت‌الحزان

پس از راه‌اندازی مؤسسه به سراغ یکی از مسئولان منطقه رفتم و گفتم که یک هکتار زمین به ما بدهد. وی گفت یک هکتار 10 هزار متر است این مقدار زمین را برای چه می‌خواهید. من گفتم می‌خواهم بزرگ‌ترین مرکز قرآنی کشور را در اینجا راه‌اندازی کنم.

وی گفت تو این ساختمان قدیمی که در اختیار داری را نمی‌توانی تعمیر کنی، چگونه می‌خواهی یک ساختمان بزرگ بسازی. بر فرض هم ساختی چه کسی به اینجا می‌آید؛ مردم، قم و مشهد و تهران و شیراز را رها نمی‌کنند به روستا بیایند.

در آن زمان زمین ارزش چندانی نداشت و ما به هر قیمتی که بود 8 هزار متر زمین از وی گرفتیم.

سپس از یکی از دوستان به نام مهندس مقیمی تقاضای یک نقشه ساختمان به مساحت هزار متر زیربنا کردیم وی در واکنش به این خواست ما گفت: ساخت این بنا هزینه بالایی دارد؛ توان پرداخت آن را دارید؟

ما گفتیم نقشه که هزینه چندانی ندارد شما نقشه را بکش باقی ماجرا هم خدا کریم است.

در ابتدا توان ساخت فونداسیون ساختمان را هم نداشتیم

نقشه آماده شد و کارگر گذاشتیم برای آماده کردن فونداسیون اما حدود یک سال گذشت و ما حتی فونداسیون را هم نتوانستیم بسازیم. به ناچار دوباره به سراغ مهندس رفتم که این نقشه را کوچکتر کن، فقط به گونه‌ای باشد که بتوانیم آن را گسترش دهیم. وی هم دو نقشه هر کدام به مساحت 200 متر آماده کرد که در آینده بتوان این دو ساختمان را یکی کرد.

به هر حال کار را ذره ذره آغاز کردیم و پس از چند سال در سال 1386 توانستیم یک طبقه از ساختمان را با کمک خیران و مردم راه‌اندازی کنیم.

کمک دولتی هم دریافت کردید؟

در سال 1386 آقای خواجه‌پیری رئیس وقت مرکز هماهنگی توسعه و ترویج فعالیت‌های قرآنی حدود 20 میلیون تومان به ما کمک کرد که با آن ساخت طبقه دوم را آغاز کردیم و تا پیش از آن هیچ کمک دولتی دریافت نکرده بودیم.

این کدام یک از ساختمان‌های مؤسسه است.

این ساختمان اصلی مؤسسه در روستای ماه فرّخان است. البته هنوز نمای این ساختمان کامل نشده و هزینه‌هایی دارد اما ما از آن استفاده می‌کنیم.

امروز همه باور دارند که منطقه ما می‌تواند قطب قرآنی کشور باشد

فردی که در روز اول زمین به شما داد، پیشرفت مؤسسه را دیده؟

نمی‌دانم، اما همگان به این باور رسیده‌اند که این منطقه می‌تواند مرکز فعالیت‌های قرآنی کشور باشد و هم‌اکنون مؤسسه بیت‌الاحزان 134 شعبه در 11 استان دارد که 52 ساختمان هم تهیه کرده است.

از آغاز کار و ساختمان کاه‌گلی که گفتید بگویید.

روز اول، که کار را آغاز کردیم یک ساختمان قدیمی گلی تهیه کردیم، من به سراغ بنّا رفتم تا ساختمان را تعمیر کند. پولی هم نداشتم.

استاد بنا گفت: من پولی نمی‌خواهم اما باید کارگر و گچ را تهیه کنید ما به زحمت چند کیسه گچ تهیه کردیم و خودمان هم کارگری می‌کردیم و به این شکل اتاق‌ها را سفید کردیم و کار را هم آغاز کردیم.

مدتی بعد تصمیم گرفتیم تا هم ساختمان را مقاوم کنیم و هم نمای بیرون آن را درست کنیم زیرا ساختمان خشتی بود و روی خشت‌ها هم کاه‌گل شده بود اما روی گل سیمان نمی‌چسبید و ما مجبور شدیم جلوی دیوار گلی یک دیوار آجری بسازیم تا روی آن هم سیمان شود.

پس از آن به سختی مقداری موکت تهیه کردیم تا بتوانیم کلاس برگزار کنیم.


 

عنایت حضرت‌ «زهرا(س)» سبب غلبه بر مشکلات می‌شد

چه عاملی باعث می‌شد شما کار را ادامه دهید آیا سختی‌ها سبب نمی‌شد کار را رها کنید.

ما همواره با سختی مواجه بودیم، اما هیچ‌گاه به بریدن و رها کردن کار فکر نمی‌کردیم و شاید این لطف خدا و عنایت حضرت «زهرا(س)» بود. حتی در همان زمان تا تعطیلی کلاس‌ها پیش رفتیم که اتفاق جالبی رخ داد.

در همان آغاز کار و در سال 1375 بچه‌ها را جمع می‌کردیم و در همان ساختمانی که گفتم برای بچه‌ها کلاس روخوانی و تجوید برگزار می‌کردیم.

اول مهرماه شد و من هم طلبه حوزه علمیه بودم و باید به قم باز می‌گشتم اما دوست نداشتم آن حرکت متوقف شود از این رو با یکی از اساتید به نام آقای ساجدی صحبت کردم که هفته‌ای یک جلسه برای بچه‌ها کلاس قرآن برگزار کند، یک مینی‌بوس هم کرایه کردیم که بچه‌ها را به کلاس بیاورد.

اما در ادامه کار استقبال کم شد و آقای ساجدی هم احساس می‌کرد کلاس‌ها نتیجه‌ای ندارد و گفت که دیگر نمی‌آید. نظر ما بر این بود که کلاس تعطیل نشود زیرا راه‌اندازی دوباره آن خیلی سخت بود. فردای آن روز من با آقای ساجدی تماس گرفتم که اگر می‌شود کار را ادامه دهد.

کاملاً نظرش عوض شده بود و گفت: من حتماً کار را ادامه می‌دهم و نباید پیشنهاد تعطیلی کلاس را می‌دادم. از او پرسیدم چطور نظر شما عوض شد؟

وی گفت شب گذشته دیدم که فردی در عالم خواب سر من فریاد زد که شما با اجازه چه کسی پیشنهاد تعطیلی کلاس قرآنی را دادی که نام حضرت «زهرا(س)» بر روی آن است.

این خواب را که آقای ساجدی تعریف کرد ما حس کردیم که عنایتی بر این کار است و نباید هیچگاه از سختی‌ها خسته شویم.

آقای ساجدی هنوز با شما همکاری دارد؟

وی در آن سال کلاس‌ها را برگزار کرد و تابستان سال بعد کلاس را به من تحویل داد. ما هم کار را در رشته‌های روخوانی و روان‌خوانی و تجوید ادامه دادیم.

از نوجوانی به طلبگی علاقه داشتم

چطور شد شما به سمت حفظ قرآن رفتید؟

من اعتقاد دارم برخی اوقات خداوند عنایت‌هایی به ما می‌کند و چیز‌هایی را به زور به انسان می‌دهد. در دوران راهنمایی و ابتدایی من علاقه زیادی به طلبه شدن داشتم. اما خانواده گفتند حداقل سوم راهنمایی را تمام کن بعد به حوزه برو. من هم تا مقطع سوم راهنمایی درس خواندم اما پس از آن بلافاصله به دبیرستان رفتم و در مدرسه نمونه دولتی هم قبول شدم و برای ادامه تحصیل به شهر رفتم.

یکی از روزها که در حال بازگشت از دبیرستان بودم در مینی‌بوس پیرمردی که به وی حاج ‌امان می‌گوییم به من گفت کجا بودی، گفتم برای تحصیل به شهر رفته بودم. وی به فرد بغل دستی خود گفت: این پسر اگر طلبه شده بود موفق می‌شد. این حرف تلنگر بزرگی به من زد که قرار بود من طلبه شوم و در دبیرستان چه می‌کنم؟

همان روز که منزل رفتم به خانواده گفتم که می‌خواهم به حوزه علمیه بروم و به هر قیمتی بود پدر و مادر را راضی کردم که به حوزه علمیه بروم.

آشنایی با آقایی طباطبایی سبب حافظ شدنم شد

حفظ قرآن را هم پس از آشنایی با آقای طباطبایی آغاز کردم که شرح مفصل آن را در مصاحبه پیشین گفته بودم.

به هر حال اولین نفری که در مؤسسه حافظ قرآن شد خود من بودم و برای مؤسسه جامعة‌القرآن هم کلاس‌داری کردم از این رو به حفظ تخصصی علاقه پیدا کردم و آن کلاس برای من تجربه بسیار موفقی بود.

حفظ طولانی یک آسیب است

خود شما در چه مدت حافظ کل شدید؟

به دلیل مشغله‌های کاری مؤسسه و حوزه علمیه، حفظ من حدود 5 سال طول کشید و من برای حفظ خیلی سختی کشیدم از این رو این تجربه سبب شد به صورت سامان یافته به سراغ حفظ تخصصی بروم. زیرا حفظ طولانی یک آسیب است.

این آسیب چیست؟

حفظ اگر بیش از دو یا سه سال طول بکشد فرسایشی شده و انگیزه حافظ را کم می‌کند. زمانی که من به نزد آقای طباطبایی رفتم در یک کلاس 15 نفره مشغول شدم، این کلاس با 70 نفر کار را آغاز کرده بود و پس از حفظ 8 جزء به 15 نفر رسیده بود. یعنی 55 نفر از این کلاس ریزش کردند و از این 15 نفر فکر کنم 2 یا 3 نفر حافظ کل شدند.

از 100 قرآن‌آموز مدارس شبانه‌روزی 80 نفر حافظ کل می‌شوند

این تجربه باعث شد من به این نتیجه برسم دوره حفظ نباید طولانی مدت باشد اما باید بگویم در دوره‌های شبانه‌روزی حفظ موسسه از 100 نفر حدود 80 نفر حافظ کل می‌شوند و باقی شاید 20 یا 25 جزء حفظ کنند و تنها 5 یا 6 نفر در وسط راه انصراف می‌دهند.

شما در این سال‌هایی که طول کشید حفظ قرآن را به پایان برسانید چه درس‌هایی گرفتید چه تجربیاتی کسب کردید که به درد بیت‌الاحزان خورد و در موفقیتش موثر بود؟

البته من از همان دورانی که 4 یا 5 جزء حفظ بودم فعالیت بیت‌الاحزان را هم آغاز کردم یعنی از همان زمانی که در حوزه علمیه بودم در تابستان و در ایام فراغت برای بچه‌ها کلاس حفظ برگزار می‌کردم و همان طور که حفظ می‌کردم برای کلاس‌داری تجربه کسب می‌کردم و بهتر است بگویم بیت‌الاحزان با آزمون و خطا شکل گرفت.

در ابتدای کار تجربه نداشتیم و خطا می‌کردیم

در اوایل کار ما مشکلات فراوانی داشتیم، مثلاً تا مدت‌ها حفظ کار می‌کردیم اما در ادامه متوجه می‌شدیم که قرآن‌آموزان از تجوید هیچ نمی‌دانند و شاید در واقع خود ما هم ضعیف بودیم، بعد از مدتی دیدیم بچه‌های ما در مسابقات هیچ عنوانی کسب نمی‌کنند پس از بررسی نقاط‌ ضعف متوجه شدیم تجوید بچه‌ها ضعیف است و یا مدتی بعد متوجه شدیم. بچه‌ها قرآن را حفظ می‌کنند اما از ترجمه و مفاهیم هیچ نمی‌دانند، از این رو کلاس ترجمه و مفاهیم هم برگزار کردیم، در مجموع بین‌الاحزان به مرور با کسب تجربه رشد کرد و به این جایگاه رسید.

تولید محتوا با وجود تجربه و توان مالی کم

دیگر برنامه‌های مؤسسه مانند مهد‌های کودک را چگونه راه‌ انداختید؟

چند سال پیش یکی از مؤسسات قرآنی را دیدم که کلاس‌های مهد و پیش‌دبستانی قرآنی برای بچه‌ها برگزار می‌کند، این کار به نظر من جالب بود و به دوستان گفتم باید ما هم چنین کاری کنیم و طی تماس با مسئول آن مؤسسه از وی خواستم که کار برگزاری مهد و پیش‌دبستانی را به ما آموزش دهد. آنها هم دو سال دوره تربیت مربی مهد برای ما برگزار کردند و به این صورت کار برگزاری مهد‌های کودک آغاز شد، البته سال بعد در نحوه کلاس‌داری، هزینه‌ها و برخی موضوعات دیگر اختلافی بین ما به وجود آمد و ارتباط ما قطع شد و آنها هم به ما کتاب ندادند. من بچه‌ها را جمع کردم و به آنهایی که تجربه کلاس مهد را داشتند گفتم بیایید خودتان کتاب بنویسید. بچه‌ها در ابتدای کار شوکه شدند و می‌گفتند کار ما نیست و جرأت دست به قلم شدن نداشتند.

اما با اصرار من همه با هم یک کتاب طراحی کردیم که نقاشی‌های آن دستی بود و در ابتدا آن را کپی کردیم. هنگامی که برای چاپ کتاب مراجعه کردیم مسئول چاپخانه گفت: باید نقاشی و طراحی‌های کتاب کامپیوتری باشد و با این وضع کتاب خراب می‌شود اما ما توان مالی این کار را نداشتیم و با همان وضع کتاب را بدون مجوز چاپ کردیم البته چون کتاب داخلی بود مشکلی نداشت.

امروز مؤسسه ما در تولید محتوا و تأمین منابع خودکفا است

امروز مؤسسه ما در شیوه مؤسسه داری، تأمین منابع و نگارش کتاب خودکفا شده و شاید در این زمینه تولید علم می‌کند.


مشکلات مالی را چگونه پشت سر می‌گذاشتید و هزینه‌ها چگونه تأمین می‌شد؟

در همان ابتدای کار خیلی‌ها باور نمی‌کردند که هزینه‌های مؤسسه تأمین شود. یکی از تفاوت‌های ما با مؤسسه‌ای مانند جامعة‌القرآن در این بود که آنها در قم مستقر بودند و معروفیت «سیدمحمد‌حسین طباطبایی(علم‌الهدی)» باعث شد خیران و دولت‌ خیلی زود به کمک آقای طباطبایی بیایند. اما ما از یک روستا کار را آغاز کردیم و علم‌الهدی هم نداشتیم، هیچ یک از خیران ما را نمی‌شناختند و عموم مردم هم اطلاع چندانی از فعالیت‌های قرآنی نداشتند، این موضوع تا حدی مشکل‌ساز بود زیرا هنگامی که به بچه‌ها درس می‌دادیم تا در منزل قرآن حفظ کنند خانواده‌ها مانع می‌شدند و می‌گفتند مگر کسی مرده که قرآن می‌خوانید. حالا ما باید با این افکار بجنگیم و از مردم کمک هم بخواهیم.

در آغاز راه باید بر روی افکار مردم هم کار می‌کردیم

در آن زمان ما تلاوت روزانه یک صفحه قرآن را در دستور کار داشتیم، یکی از آن روزها یک آقایی که تحصیل کرده هم بود به من گفت: با این کار منتظر یک حادثه بزرگ باشید، گفتم چرا؟ گفت شما با این قرآن خواندن شبانه یک بلایی بر این منطقه نازل می‌کنید. حال ما باید در چنین فضایی کار قرآنی انجام می‌دادیم.

البته افراد محدودی بودند که به ما کمک می‌کردند، اما در روستا مردم بضاعت چندانی برای کمک نداشتند، و ما در فشار مالی شدید قرار داشتیم.

مشکلات ما را خلاق کرد

امروز من به یاد جمله‌ای که اخیراً آقا فرمودند می‌افتم که تحریم برای ما نعمت است. ما در ابتدای کار چنین شرایطی داشتیم و این مشکلات ما را به فکر انداخت که برخی خلاقیت‌ها را به کار گیریم.

کسب درآمد با شیوه‌هایی جالب

در اوایل کار هیچ حقوق و دستمزدی به مربیان و فعالان مؤسسه نمی‌دادیم زیرا توان پرداخت نداشتیم. یکی از اساتید قم همواره به من می‌گفت که برای دستمزد مربیان فکری کنید زیرا در دراز‌مدت ممکن است کم بیاورند. این صحبت‌ها ما را به فکر فرو برد که به بچه‌ها حقوق بدهیم، در اوایل که حدود سال 1380 بود ما ساعتی 100 تومان به مربیان حقوق می‌دادیم و شاید در مجموع ماهانه 3 یا 4 هزار تومان حقوق می‌دادیم. پرداخت این مبالغ و هزینه‌های دیگر بسیار دشوار بود. دولت و خیران هم کمک چندانی به ما نمی‌کردند.


یک نجار در روستا بود و ما به وی سفارش ساخت چند صندوق کوچک دادیم و وی هم 4 صندوق برای ما درست کرد و روی آن نوشتیم صندوق نذورات مؤسسه بیت‌الاحزان حضرت «زهرا(س)» در ماه‌های اول مردم کمک‌هایی به ما کردند و ما در ادامه چند صندوق دیگر خریداری کردیم و در مغازه‌ها و منازل روستاهای منطقه توزیع کردیم.

از آنجا که مردم کارهای ما را می‌دیدند و مؤسسه هم مزین به نام حضرت «زهرا(س)» است کمک‌های خوبی از طریق صندوق‌ها به ما شد و این منبع درآمدی بود که بخشی از هزینه‌ها با آن تأمین می‌شد. موارد زیادی بود که به ما مراجعه می‌کردند که برای مؤسسه نذر کرده‌اند و نذر آنها برآورده شده است.

در یکی از روستاها دختری دچار ناراحتی شدید کلیه شده بود و باید کلیه او را تخلیه می‌کردند. مادر این دختر برای شعبه مؤسسه که در روستا بود نذری می‌کند، البته این خانواده از شفا ناامید شده بودند اما پزشک وی قصد سفر به خارج از کشور را داشت و مادر دختر نذر کرده که پزشک سفر نکند و دخترش را جراحی کند.

این خانواده پزشک مربوطه را برای ماندن و جراحی کردن راضی کردند، اما هنگامی آزمایش‌های پیش از عمل را انجام دادند متوجه سلامت کامل دختر شدند و این فرد هیچ‌گاه تحت عمل جراحی قرار نگرفت.

ارادت استاد پرهیزکار به حضرت «زهرا(س)» و مؤسسه

چند سال قبل آقای «شهریار پرهیزکار» به منطقه ما آمد و با دیدن اولین ساختمان مؤسسه که قدیمی و گلی بود شروع به بوسیدن در و دیوار آن کرد.

وی به ما می‌گفت: قدر این جا را بدانید من نور حضرت «زهرا(س)» را در اینجا می‌بینم.

راه‌اندازی دفتر زیارتی برای تأمین هزینه‌های مؤسسه

باقی هزینه‌ها را چگونه تأمین می‌کنید؟

در سال‌های اول حدود 4 میلیون تومان وام بانکی تهیه کردیم و با این مبلغ یک مینی‌بوس خریداری کردیم و گفتیم هم سرویس شعب است و هم راننده روی آن می‌گذاریم تا مسافرکشی کند. آرم بیت‌الاحزان را هم روی آن زدیم.

این مینی‌بوس سرویس مدارس می‌برد و حمل و نقل‌های مؤسسه را هم انجام می‌داد، یک سال قصد داشتیم تعدادی از بچه‌ها را با مینی‌بوس به مشهد ببریم، عده‌ای از مردم گفتند ما را هم ببرید ما هم پذیرفتیم و آنها را هم مشهد بردیم و همین امر سبب شد به فکر راه ‌انداختن کاروان زیارتی بیفتیم، دو نفر را هم با کاروان اعزام می‌کردیم که برای مردم غذا تهیه کنند. این کار جواب داد و مشتری زیادی برای ما جمع شد و در یک تابستان به یاد دارم 20 سفر به مشهد رفتیم. استقبال به حدی بود که سرویس مدارس را هم کنار گذاشتیم؛ وامی گرفتیم و یک اتوبوس قدیمی خریداری کردیم و استقبال بالای مردم سبب رونق کار کاروان زیارتی شد و در ادامه یک اتوبوس دیگر خریدیم و یک ساختمان در مشهد کرایه کردیم، و در نهایت همه را فروختیم و یک ساختمان در مشهد خریدیم و در کنار این کارها سفر سوریه و کربلا راه انداختیم.

در مجموع جرات خوبی داشتیم و از خیلی کارها ترس نداشتیم و عنایت خدا و «اهل‌بیت(ع)» سبب فراهم شدن اسباب بسیاری از کارها می‌شد.

راه‌اندازی کارگاه‌های خیاطی و بلوک‌سازی برای تأمین هزینه‌ها

در ادامه چند چرخ خیاطی خریدیم و چند نفر را مشغول کار کردیم و در سال‌های اول برای مهدهای کودک موسسه لباس می‌دوختند و در حال حاضر در ساختمان قدیمی مؤسسه مستقر هستند و اکنون محصولات دیگری هم تولید می‌کنند.

در ادامه کار یک کارگاه بلوک‌سازی راه‌اندازی کردیم و برای مردم روستاهای منطقه بلوک تولید می‌کنیم.

این موضوعات را برای برخی دوستان تعریف می‌کنیم می‌گویند نشدنی است و اگر ما به اینجا رسیده‌ایم از صفر شروع کردیم و با لطف خدا و «اهل‌بیت(ع)» به این جا رسیده‌ایم.

همه این فعالیت‌ها تنها بخشی از مشکلات مالی ما را برطرف می‌کند و هنوز با سختی‌های فراوانی روبرو هستیم، زیرا شعب و مدارس شبانه‌روزی هزینه‌های بالایی دارد. به عنوان مثال حدود 200 نفر در مدارس شبانه‌روزی مشغول تحصیل هستند و هر روز بیش از یک میلیون تومان هزینه تغذیه آنها است، حال هزینه‌های جاری مدارس و دستمزد مربیان جای خود و تنها ماهانه 70 هزار تومان شهریه از قرآن‌آموزان دریافت می‌کنیم زیرا مردم توان پرداخت بیش از این را ندارند.

امیدوارم مسئولان فکری کنند و با حمایت مؤسساتی مانند ما راه را برای تربیت حافظان قرآن هموار کنند، زیرا مدتی است که توان افزایش شعب و مدارس شبانه‌روزی را نداریم و به سختی امور را اداره می‌کنیم، این درحالی است که تقاضا برای افزایش شعب و حضور در مدارس شبانه‌روزی حفظ بالاست و ما به ناچار برای ورود به مدارس آزمون برگزار می‌کنیم.

 


منبع:فارس
211008

گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: