عقیق: به نقل از تابناک، در یک برنامه عرض کردم که ما باید درست زندگی کنیم. بهشت خوب برای کسانی است که دنیای خوب دارند، بهشت آباد برای کسانی است که دنیای آبادی دارند و بهشت آرام برای کسانی است که دنیای آرامی دارند.
قرآن درباره قوانین بهشت چه میگوید؟ «جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ»؛ میگوید باغ سرسبز با درختان سر به فلک کشیده. دیدهاید مردم سیزده به در به جنگل و طبیعت میروند؟ خدا میگوید من میدانم شما چه دوست دارید. بعد زیر درختانش نهرها جاری است. نهر از بالا جاری نیست که بگوییم در قیامت فرمول بهشت عوض میشود و آبها سربالایی میروند؛ نه آنجا هم آبها سرازیری میروند، همچنان که اینجا هم اینجوری است.
اگر کسی درختی را خشکاند، آنجا هم درختش خشکیده است. اگر کسی آشغال در جوی مقابل مغازهاش ریخت که وقتی بارانی آمد، آب بالا زد و آشغال همه مغازهها را گرفت و خیابان بند آمد، آنجا هم جویش تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ نیست. بنده میگوید: خدایا چرا جویش کثیف است؟ خدا پاسخ میدهد، آنجا (در این دنیا) کثیف کردی و اینجا (در آن دنیا) کثیف است. یک باره میبینید کاخی میدهند که سقفش چکه میکند. خدایا چرا این ایزوگام نیست؟ میگوید: یادت است در دنیا معمار بودی، سقفها را به خوبی ایزوگام نمیکردی و دو ماه بعد که باران میآمد، سقف چکه میکرد؟ آنچه ساختی چکه میکند، حال اینجا هم این بنا چکه میکند. به قول مرحوم فروغی بسطامی:
مردان خدا پرده پندار دریدند
یعنی همه جا غیر خدا هیچ ندیدند
هر دست که دادند همان دست گرفتند
هر نکته که گفتند، همان نکته شنیدند
روایت هم دارد که «کما تزرع تحصد»، همان جور که میکاری، درو خواهى کرد.
هیچ گندم کاشتی جو بر دهد؟
دیدهای اسبی که کره خر دهد؟
مگر میشود کسی تخم هندوانه بکارد و بعد بگوید یک زیارت عاشورا تنگش میزنیم و سوره وَالتِّینِ وَالزَّیْتُونِ میخوانیم، یک فوتی میکنیم و صاحب نفس میآوریم و انشاالله تخم هندوانه زعفران میشود. ما در شهرمان که شمال است و سرزمین حاصل خیز دارد، چنین فرمولی بلد نیستیم . اگر یک جای دنیا چنین اتفاقی افتاد، یاد ما هم بدهید. نمیشود آقا جان. پشت کامیونها نوشته است: «گشتم نبود، نگرد نیست» اگر تخم هندوانه بکارید، هندوانه درو میکنید و اگر زعفران بکارید، زعفران درو میکنید، منتها تلاشت را باید بکنی.
اینها همه مقدمه این جمله بود. در قرآن چند جا هست که حق دادنی است، نه گرفتنی؛ «لاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْیَاءهُمْ». یک مدیری در یک ادارهای، یک کارفرمایی در یک کارخانهای، یک مدیرعاملی در یک شرکتی، یک حاکمی بر یک مردمانی، یک شوهری در یک خانهای، اول باید حقوق زیردستانش را به آنها بگوید که شما چنین حقی دارید. خانم! من شوهرت هستم ولی حق شما در این خانه این است، کارگران حق شما این است، کارمندان حق شما این است.
نگوییم اگر من در اتاق خود به عنوان مدیرعامل نشستهام و نسکافهام را میخورم و کارگرهایم مشغول کارند. اگر حقی از آنها ضایع شده اعتصاب میکردند، چون بیچارهها نمیدانند که حقشان چیست و خبر ندارند. اگر حق مردم را به مردم گفتیم، حال اگر نداشتیم حقشان را بدهیم و بگوییم آقای معلم حق شما اینقدر است ولی حالا نداریم که این مقدار پرداخت کنیم و شما به ما ببخشید و عفو کنید؛ وقتی وضع ما خوب شد و نفت بیشتری فروختیم و انشاالله مالیات را از پولدارها گرفتیم، حقتان را میدهیم. این معلم آرام تر درس میدهد و بچهها را تربیت میکند.
به امید روزی که در جامعه اسلامی، هر کسی حق دیگری را مراعات کند ولو به اندازه یک بوق زدن بیجا، یک توقف چند ثانیهای بیجا در رانندگی، هیچ زنی حق شوهرش را نادیده نگیرد، هیچ مردی حق زنش را پایمال نکند، هیچ پدر و مادری حق فرزندانشان را ندید نگیرند، هیچ کارفرمایی حق کارگر و کارمند خودش را ضایع نکند.
انشاالله امید داریم چنین جامعهای داشته باشیم و امید داریم که:
حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت
آری به اتفاق جهان میتوان کرفت