08 آبان 1400 24 (ربیع الاول 1443 - 42 : 13
کد خبر : ۲۹۸۹۲
تاریخ انتشار : ۳۰ خرداد ۱۳۹۳ - ۲۳:۱۴
یکی از سخت ترین مراحل زندگی هر انسانی بی شک لحظه ی احتضار و جان دادن می باشد چنانچه شاعر در این باره می گوید: «هزار سال اگر زندگی کنی سعدی، به نیم ساعت جان کندنش نمی ارزد».

عقیق:درباره ی سکرات و سختی های مرگ از امیرالمؤمنین علی (ع) روایت شده است که ایشان فرموده اند: اگر آن چه را که مردگان شما در لحظه جان دادن به چشم خود می دیدند، ببینید از شدت سختی آن فریاد و ناله سر می دهید و همچنین بیان می دارند: بدانید مرگ سختی هایی دارد که دشوارتر از آن است که وصف آید و با خِرَدها و عقل های مردم جهان بتوان آن را درک نمود. اما در این میان بنا به گفتار امیرالمومنین علی (ع) گناهکاران علاوه بر تحمل این سختی ها داری حال و روزی منحصر به فرد می باشند:
پس آن چه به آن ها (گناهکاران) رسیده است به وصف درنمی آید؛ سختی جان دادن و غم و اندوه آن چه از دستشان رفته، آنان را فراگرفته است، و دست و پای آن ها سست و رنگشان دگرگون گردیده است؛ پس از آن که نشانه های مرگ در آن ها زیاد شد تا آن که میان هر یک از ایشان با گفتارش حایل گردید (و از سخن باز ماند)، در حالی که در میان خانواده اش با دیدگان خود می نگرد و با گوشش می شنود و عقلش سالم، بجا و برقرار است.
می اندیشد که چگونه عمر خویش را به سر برده و در چه حالی روزگارش را سپری کرده! و به یاد اموالی افتاده است که آن ها را گرد آورده و برای بدست آوردن آن ها چشم هایش را (از حلال و حرام) پوشیده و آن ها را از جاهای آشکار و مشتبه به دست آورده، (اما اکنون که مرگ او فرا رسیده است) زیان های جمع آن اموال دامن گیر او شده و بر جدایی از آن ها آگاهی یافته است. (اینک می داند که) این اموال پس از او برای زنده ها باقی می ماند که با آن ها در ناز و نعمت به سر برده و خوش گذرانی کنند. پس این اموال برای غیر اوست بی آن که زحمتی را متحمل شوند ولی بار گران آن ها بر دوش او می باشد و آن مرد در گرو آن اموال است.
آن گاه بر اثر آن چه هنگام مرگ برایش آشکار شده پشیمان است، دست خود را به دندان می گزد و به آن چه در زمان زندگی اش رغبت داشته بی میل می گردد و پی در پی (نشانه های) مرگ در بدن او آشکار می شود تا این که گوش او هم مانند زبانش از کار بازمی ماند و در میان اهل خود می افتد در حالی که نه زبانش گویاست و نه گوشش شنوا.
دیدگان خویش را برای نگریستن به چهره آنان باز می کند و حرکات زبان آنان را می بیند ولی سخنانشان را نمی شنود. آن گاه سختی مرگ بیشتر می شود و در او می آویزد. پس چشمش نیز همانند گوشش گرفته می شود و روح از بدنش خارج می گردد آن گاه او مرداری است در میان خانواده اش که از او وحشت دارند و از او می گریزند. نه گریه کننده ای را کمک می کند و نه فراخواننده ای را جواب می دهد؛ پس او را برمی دارند و به سوی منزلی در دل زمین می آورند و در آن جا او را به عملش می سپارند و دیگر به دیدنش نمی آیند.


پی نوشت ها:
1- نهج البلاغه. صبحی صالحی. خطبه 109، 221.
2- قبض روح. رجالی تهران: 96- 97.

منبع:قدس

211008

 

گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر:
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
ناشناس
|
|
۲۳:۴۵ - ۱۳۹۳/۰۳/۳۰
علی جان به دادمان برس