25 مهر 1400 11 (ربیع الاول 1443 - 11 : 16
کد خبر : ۲۹۵۳
تاریخ انتشار : ۲۳ آذر ۱۳۹۱ - ۱۴:۵۵
معرفی کتاب

عقیق: لهوف منظوم يا مقتل موسوم به«معراج المحبّة»از تأليفات‌ عالم ربّانى اديب و شاعر ولائى مرحوم مغفور حجة الاسلام‌ و المسلمين حاج شيخ على حائرى محلاتى فرزند برومند رئيس‌الاسلام و المسلمين حاج شيخ عبد الحسين شيخ العراقين طهرانى‌ يكى از علماى عهد ناصرى است كه حدود يك قرن و نيم بيش لهوف‌ را که از معروفترین مقتلهای واقعه ستم ستیز و خونبار طف است به نظم درآورده است .

اين اقدام او در اثر رؤيايى بوده است كه پدربزرگوارش در عالم خواب مى‌بيند و از وضع آخرت مى‌پرسد پدرش او رابه مدح و وصف آل محمد(ص)توصيه مى‌كند و مقامات مدّاحان وشاعران اهل بيت(ع)مى‌ستايد...او با اينكه تا آن وقت شعرى نگفته‌ بود پس از اين رؤيا به شوق شعر سرودن مى‌افتد تا اينكه كتاب‌«لهوف»سيّد بن طاوس را كه يكى از مقاتل معتبره مى‌باشد محوركار خود قرار مى‌دهد و حدود دو هزار و اندى بيت به رشته ی نظم‌درمى‌آورد. زبان سروده‌ها، زبان شعری دوره قاجار است.

کتاب را به نام پل ارتباط و نردبان ترقى و صعود به محبّت اهل‌بيت(ع) به نام«معراج المحبة»موسوم مى‌نمايد . ایشان تمام واقعه مربوط به کربلا را از نامه کوفیان به امام تا ورود موکب امام و اهل بیت به مدینه را با شعر گفته است. ادبیات ساده و روان آن، به همراه پاورقی هایی که ارجاعات شعر به آیات و روایات و نیز نسخه عربی آن که در همان کتاب جمع شده است. تصویر کاملی از شعر عاشورایی را در اذهان ایجاد می‌کند.

 اين كتاب مورد توجه اهل منبر و ذاكرين قرار مى‌گيرد و نسخه‌هاى آن در طول يك‌صد و پنجاه سال،بارها چاپ و منتشر و ناياب مى‌گردد. به هر تقدیر، این منظومه بلند هم از لحاظ تاریخ شعر حائز اهمیت است و هم از لحاظ ابراز ارادت به آستان امام حسین(ع).

خواندن بخشی از این کتاب خالی از لطف نیست، که مربوط به داستان خرابه و حضرت رقیه سلام الله علیها می باشد.

یکی نوغنچه ای از باغ زهرا  
بجست از خواب نوشین بلبل آسا

با فغان از مژه خوناب میریخت
نه خونابه که خون ناب میریخت

بگفت ای عمه بابایم کجا رفت
بد ایندم در برم دیگر چرا رفت....

زآه وناله و از بانگ وافغان
یزید از خواب برپا شدهراسان

بگفتا:کاین فغان وناله از کیست
خروش وگریه وفریاد از چیست

بگفتش از ندیمان که ای ستمگر
بود این ناله از آل پیمبر

یکی کودک ز شاه سربریده
در این ساعت پدر در خواب دیده

کنون خواهد پدر از عمه خویش
وز این خواهش جگرها را کند ریش....

همان طشت و همان سر قوم گمراه
بیاوردند نزد لشگر آه

یکی سرپوش بد بر روی آن سر
نقاب آسا به روی مهر انور

به پیش روی کودک سر نهادند
زنو بر دل غم دیگر نهادند...

پدر بعد از تو محنتها کشیدم
بیابانها و صحراها دویدم...

همی گفتندمان در کوفه وشام
که اینان خارجند از دین اسلام...

همی گفت وسرشاهش در آغوش
به ناگه گشت از گفتار خاموش

پرید از این جهان ودر جنان شد
در آغوش بتولش آشیان شد

همی گفتندمان در کوفه وشام
که اینان خارجند از دین اسلام...

همی گفت وسرشاهش در آغوش
به ناگه گشت از گفتار خاموش

پرید از این جهان ودر جنان شد
در آغوش بتولش آشیان شد...

 

بخش مکتوب
کدخبرنگاری: 212006

 

 

گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: