عقیق: قرآن
حکیم در آیه هشت سوره جمعه می فرماید: قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِى تَفِرُّونَ
مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلىَ عَلِمِ الْغَیْبِ وَ
الشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ / بگو: آن مرگى که از آن
مى گریزید شما را درخواهد یافت و سپس نزد آن داناى نهان و آشکارا برگردانده مى
شوید تا به کارهایى که کردهاید آگاهتان سازد.
علامه
طباطبایی در تشریح محتوای این آیه می نویسند: در این آیه، خداوند یهودیان را تهدید
به آمدن مرگى مىکند که از آمدنش کراهت دارند، براى اینکه مىترسند که به وبال
اعمال زشتشان گرفتار شوند. مى فرماید: مرگ به زودى آنان را دیدار مى کند، چه
بخواهند و چه نخواهند، آن گاه به سوى پروردگارشان که با ستمکاری ها و دشمنى ها از
زى بندگى اش خارج شده بودند، برمى گردند، و او به حقیقت اعمال آنان آگاهاست، چه
اعمال ظاهری شان، و چه پنهانی شان. براى اینکه او عالم به غیب و شهادت است و به
زودى ایشان را به حقیقت اعمالشان و آثار سوء آن که همان انواع عذابها است خبر
خواهد داد.بنابراین
در آیه شریفه، نخست به ایشان اعلام مى کند که فرار از مرگ، خطایى است که مرتکب
مى شوند، براى اینکه مرگ به زودى ایشان را در مى یابد و ثانیا اعلام مى دارد
اگر از مرگ کراهت دارند براى این است که از لقاء اللَّه کراهت دارند و این هم خطاى
دومى است از ایشان، چون خواه ناخواه به سوى خدا برمى گردند، خدا به حساب اعمالشان
مىرسد و سزاى بدیهایشان را مى دهد. ثالثا اعلام مى دارد که هیچ یک از اعمالشان
بر خدا پوشیده نیست، چه اعمال ظاهری شان و چه پنهانى و مکر و نیرنگشان جز به خودشان
بر نمى گردد، چون او عالم به غیب و شهادت است.مرور
چهار نکته مهم آیه
پس
در آیه شریفه چند اشاره هست: اول اشارهاى است به اینکه مرگ حق است و حتمى است، هم
چنان که در جاى دیگر فرموده:" کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ" و باز
فرموده " نَحْنُ قَدَّرْنا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ
بِمَسْبُوقِینَ".دوم اشاره مى کند به اینکه برگشت به سوى خدا براى پس دادن
حساب اعمال حق است و در آن شکى نیست.سوم اشاره دارد به اینکه به زودى به حقیقت
اعمالى که کرده اند واقف گشته، تمامى اعمالشان بدون کم و کاست به ایشان برمى
گردد.چهارم
اشاره دارد به اینکه چیزى از اعمال آنان بر خداى تعالى پوشیده نیست و به خاطر
اینکه به این معنا اشاره کرده باشد جمله" عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ"
را به جاى کلمه" اللَّه" آورد، و گرنه مى توانست بفرماید:" ثم
تردون الى اللَّه فینبئکم ...".گروه اندکی بر چهره مرگ لبخند
می زنند.
اما
در "تفسیر نمونه" آمده است: قانون مرگ از عمومى ترین و گستردهترین قوانین
این عالم است. انبیای بزرگ الهى و فرشتگان مقربین همه مى میرند و جز ذات پاک
خداوند در این جهان باقى نمى ماند. هم مرگ از قوانین مسلم این عالم است و هم حضور
در دادگاه عدل خدا و حسابرسى اعمال و هم خداوند از تمام اعمال بندگان دقیقا آگاه
است، بنابراین تنها راه براى پایان دادن به این وحشت، پاکسازى اعمال وشستشوى دل
از آلودگى گناه است. همچنان که گفته اند هر کس حسابش پاک است باکی از از محاسبه
نخواهد داشت. معمولا
غالب مردم از مرگ مى ترسند، تنها گروه اندکى هستند که بر چهره مرگ لبخند مى
زنند، و آن را تنگ در آغوش مى فشارند، دلقى رنگرنگ را مى دهند و جانى جاودان
مى گیرند.
اما
چرا مرگ و مظاهر آن، حتى نامش براى گروهى دردآور است؟ دلیل عمدهاش این است که به
زندگى بعد از مرگ ایمان ندارند یا اگر ایمان دارند این ایمان به صورت یک باور عمیق
در نیامده و بر افکار و عواطف آنها حاکم نشده است.
البته
وحشت انسان از فناء و نیستى، طبیعى است. انسان حتى از تاریکى شب مى ترسد چرا که
ظلمت نیستى نور است و گاه از مرده نیز مى ترسد، چرا که آن هم در مسیر فنا قرار
گرفته است.
وابستگی بیش از حد به دنیا،
ریشه ترس از مرگ
اگر
انسان با تمام وجودش باور کند که دنیا، زندان مؤمن، و بهشت کافر است، اگر باور کند
که این جسم خاکى، قفسى است براى مرغ روح او که وقتى این قفس شکست، آزاد مى شودو
به هواى کوى دوست پر و بال مى زند.اگر
باور کند "حجاب چهره جان مى شود غبار تنش" مسلما در آرزوى آن دمی است که
از این چهره، پرده برفکند. اگر باور کند مرغ باغ ملکوت است و از عالم خاک نیست و
تنها" دو سه روزى قفسى ساختهاند از بدنش"، اگر دیدگاه انسان درباره مرگ
چنین باشد هرگز از مرگ وحشت نمى کند، در عین اینکه زندگى را براى پیمودن مسیر
تکامل خواهان است.
از
این روست که در حدیث عاشورا مى خوانیم: هر قدر حلقه محاصره دشمن تنگتر و فشار
دشمن بر امام حسین (ع) و یارانش بیشتر مىشد چهرههاى آنها برافروختهتر و شکوفاتر
مى گشت و حتى پیرمردان اصحابش، صبح عاشورا خندان بودند وقتى از آنها سؤال مىشد
چرا؟ مىگفتند: براى اینکه ساعاتى دیگر شربت شهادت مى نوشیم.
انسان به چند دلیل
از مرگ می هراسد :
علت
دیگر براى ترس از مرگ، دلبستگى بیش از حد به دنیا است، چرا که مرگ میان او و
محبوبش جدایى مى ا فکند و دل کندن از آن همه امکان که براى زندگى مرفه فراهم
ساخته بوده براى او طاقتفرسا است. عامل سوم خالى بودن ستون حسنات و پر بودن
ستون سیئات نامه عمل است.
در
حدیثى مى خوانیم کسى خدمت پیامبر (ص) آمد و عرض کرد: یا رسول اللَّه (ص)
من چرا مرگ را دوست نمى دارم؟ فرمود: آیا ثروتى دارى؟ عرض کرد: آرى. فرمود:
چیزى از آن را پیش از خود فرستادهاى؟ عرض کرد: نه. حضرت فرمود: به همین
دلیل است که مرگ را دوست ندارى - چون نامه اعمالت از حسنات خالى است.
دیگرى
نزد ابوذر آمد و همین سؤال را کرد که ما چرا از مرگ متنفریم؟! فرمود: لانکم عمرتم الدنیا، و خربتم الآخرة
فتکرهون ان تنتقلوا من عمران الى خراب! براى اینکه شما دنیا را آباد
کردهاید و آخرتتان را ویران، طبیعى است که دوست ندارید از نقطه آبادى به نقطه
ویرانى منتقل شوید.
منبع:جام