با سعید حدادیان در دفتر کارش کنار مسجد دانشگاه تهران قرار گذاشتیم. یخ مصاحبه کمی دیر آب شد اما بعد از آن جان گرفت. با هم گفتیم، خندیدیم، همنوا شدیم و چشمی تر کردیم.
ما چهار تصویر از «سعید حدادیان» در ذهن داریم: مداح اهلبیت علیهمالسلام، شاعر آیینی، استاد دانشگاه و منتقد سیاسی. نظر خودتان چیست و ترجیح میدهید با کدام دیدگاه مصاحبه را آغاز کنیم؟
ـ همه عناوین عالم یک طرف، تنها عنوانی که امیدوارم در قیامت برای من لحاظ شود، نوکری سیدالشهداء(ع) است. تمام صفات دیگر اگر در خدمت به نوکری این دستگاه بود خوب است والا لا!
اما استادی دانشگاه را خیلی لحاظ نکنید، چیز مهمی نیست، من هم استاد برجستهای نیستم، یک مدرس بسیار ردهپایین هستم.
در زمینه شعر هم، ادبیات فاخر این مملکت از شاعران ضعیف مثل من مستغنی است.
اما نقد سیاسی! عموم مردم ما منتقد سیاسی هستند. شما تا حالا تاکسی سوار شدهاید؛ میوه خریدهاید؟ همه کاسبها، کارمندها و دیگران از شمّ سیاسی بالا و قوه تحلیل فوقالعاده برخوردارند. ما در ایران زندگی میکنیم، کشوری که به اخبار خود در جهان بسیار بسیار ارج مینهند. میتوان گفت هر کسی که مخاطب اخبار 14 یا 20:30 است، یک منتقد سیاسی برجسته است. شما کجا در حال مصاحبه با من هستید؟ مسجد دانشگاه تهران، یعنی مرکز تحلیل بسیاری از مهمترین اخبار و تحولات سیاسی. جوانان اینجا همه اهل گفتوگوی سیاسی هستند و قاعدتاً بنده هم همینطور!
البته اصحاب رسانه باید اشتباهات ما را تذکر بدهند، اما قطعاً هیچ کسی قصد جلوگیری از امر به معروف سیاسی و نهی از منکر سیاسی را نخواهد داشت. مبانی حضرت امام(ره) روشن است، امام امت میفرماید: ما ملت گریه سیاسی هستیم.
پس اصلاً نفس روضهخواندن من سیاسی است، قابل تفکیک نیست. قطعاً اگر مشکلی مقابل نظام باشد، در مجالسم آن را گوشزد میکنم. در واقع، در عرصه سیاست جلوی برخی انحرافات را گرفتهام و هزینه آن را هم پرداختهام.
مثلاً چه مواردی؟
مواردی هست از جمله:
1ـ شایعه ارتباط مستقیم بعضی افراد با امام زمان(عج) که موجب اخلال در معنویت حاکم بر جامعه میشد، با خروش ما دفع شد.
2ـ این رؤیا و خیال که بعد از فتنه 88، مردم بر اثر خستگی از فتنه در مقابل دستبرد، تحریف و تعدی به کلمات قصار و دیدگاههای امام امت بیتفاوت خواهند ماند، نقش بر آب شد.
3ـ این طرز تفکر که خطبههای نماز جمعه صرفاً نمایشی است، اثر وضعی در جامعه ندارد، تکلیفآور نیست و مردم به صورت پیوسته و خستگیناپذیر، پشت عرصه سیاست نیستند رخت بر بست و تعصب دینی مردم به حوزههای علمیه و خروجیهای سهگانه آن یعنی «ولایت فقیه-ولی فقیه، مراجع عظام و علمای ربانی، فضلا و طلاب عالیقدر» رخ نمود و به عرصه ظهور و بروز در آمد تا دشمنان روحانیت بدانند که در این مملکت جایی برای جولان آن نیست.
4ـ رویه استفاده از ادبیات موهن در بیان چگونگی زندگی انبیاء و ... منسوخ شد.
5ـ ثابت شد که بعضی از صاحبنامان در معنویت و اخلاق حاضرند از همه چیز خود برای دفاع از ارزشها بگذرند و این یک تهدید جدی برای کسانی است که خدای ناکرده قصد ورود تخریبی به حوزه دین و انقلاب اسلامی را دارند.
اگر موافق باشید از بحث سیاسی خارج شویم و سراغ مبحث مداحی برویم که اصلیترین وجه شماست. بسیاری از علاقهمندان شما میخواهند بدانند یک شبانه روز حاج سعید حدادیان در دهه اول محرم چگونه میگذرد؟
ـ با شروع ماه محرم، لشکری حداقل 20 تا 50 نفره به سراغ من میآیند و مدعی هستند که از شب اول محرم تا غروب روز عاشورا میتوانند پابهپای من در تمام مراسم حضور یابند. من به عموم آنها میگویم که شما نمیتوانید و ریزش خواهید داشت؛ و آنها مانند برگ خزان میریزند... به حسب وظیفه، مجبور هستم صبح زود غرب تهران (مهدیه امام حسن مجتبی) باشم.
محرم روزی چهار ساعت بخوابم، شقالقمر کردهام
شنیدهایم هر روز محرم ساعت 3 بامداد بیدار میشوید؟
ـ بچههای آن نشریهای که این موضوع را بیان کردند از دوستان بنده هستند اما متأسفانه این مطلب و نیم بیشتر آن مصاحبه، تحریفآمیز و حتی تحقیرآمیز بود. اساساً یاد ندارم که تا ساعت 3 بامداد در محرم خوابیده باشم؛ چون صبح زود باید بخوانم و اگر نزدیک خواندنم خوابیده باشم، صدایم فوقالعاده میگیرد. همچنین استرس این را دارم که در مراسم فردا چه باید بکنم؟ برای همین خوابم نمیبرد، از خوردن قرصهای خوابآور هم قطعا پرهیز میکنم. از این رو شبها معمولاً تا ساعت سه صبح بیدارم.
یعنی تا حالا یاد ندارم که تا ساعت سه صبح خوابیده باشم، ممکن است از ساعت 3 به بعد، نیم ساعت تا قبل از نماز صبح بخوابم، آن هم در هیئت! صبح از ساعت 6:30 شروع به دعا خواندن میکنم که تا ساعت 8 ادامه دارد و بعد از آن تا ساعت 9 و 10 پاسخگوی مردم هستم. حدود ساعت 11 هم به دانشگاه تهران میآیم و فرصتی برای خوابیدن ندارم. بعد از برنامه دانشگاه تهران، ساعت 14 تازه پشت میز کارم (در دفتر نهاد رهبری دانشگاه) و تا اذان مغرب پاسخگو هستم.
بعد از آن به حسینیه شهدای بسیج در شرق تهران میروم که معمولا تا ساعت 11 شب طول میکشد. حسینیه شهدای بسیج، حسینیه بسیار بزرگی است، فکر میکنم شب ششم یا هفتم امسال بود که حدود 8 هزار مطالبهکننده غذای نذری داشتیم. خوشبختانه جلساتمان در شرق و غرب تهران، امکان پذیرایی از 10 هزار سوگوار وجود دارد و از نظر خدمات و فضا، مشکل نداشتهایم، حتی امسال 25 هزار نفر در روز عاشورا سر سفره سیدالشهداء(ع) مهمان بودند که تعداد کمی نیست!
عموماً در دهه اول محرم و در 24 ساعت شبانهروز، بین دو تا سه ساعت میخوابم. اگر بتوانم در روز، چهار ساعت بخوابم، شقالقمر کردهام! چون میان برنامهها هم باید برای تنظیم و انتخاب شعرها، نوحهها و روضهها وقت بگذارم.
سختترین مجالس مملکت به گردن من میافتد
تا حالا شده است که به خاطر کمخوابی زیر سرُم بروید؟
ـ امسال سختترین سال روضهخوانی من بود، به مسئولان دانشگاه تهران گفتم مرا در پنج روز اول معاف کنند، بدنم کشش ندارد. قبول نکردند و این چند روز که آمدم، به شدت بیمار بودم و این بیماری بسیار اذیتم کرد، هیچ وقت این قدر آمپول نزده بودم اما سختجانی کردم تا وقفهای در برپایی مجالس نیفتد.
جالب اینجاست که بدانید سختترین مجالس مملکت نیز به گردن ما میافتد. همه بعد از محرم استراحت میکنند اما شب پنجشنبه (13 محرم) با من تماس گرفتند و گفتند صبح فردا، مراسم وداع تهرانیها با ضریح امام حسین (ع) است، باید بیایی. هیچ مداح عاقلی نمیرود، باید جنون داشته باشد و من رفتم.
حساب کنید دهه محرم، صبح، ظهر و شب میخواندم در حالی که از نظر فنی، یا باید «بعد از ظهر و شب» یا «شب و صبح زود» باشد. اما من نمیتوانم نه حسینیه شرق، نه مهدیه غرب و نه ظهر مسجد دانشگاه را رها کنم.
اگر یک مطلبی را به شما عرض کنم، خندهتان خواهد گرفت! چند روز مانده بود به ماه محرم، نوحهای را برای مادران شهدا میسرودم، آنقدر گریهام گرفت که مریض شدم! گریهای که مرا یاد «مادر شهید چهرهخند» و مادر دیگر شهدا انداخت. واقعاً مریض عاطفی شدم، آدمی نیستم که بخواهم برای دنیا گریه کنم اما یاد مادران شهدا بودم و به گریه افتادم، گریهای که دنیوی نبود.
مادری که حاضر نشد خانهاش را به خاطر فرزندش شهیدش عوض کند
پس «حاج رحیم» برادر شهید چهرهخند را هم میشناسید؟
ـ بله، حقیقتاً شعر نوحه را به نیت مادر رحیم گفتم. چون به خاطر دارم اولین دستهای که راه انداختیم 8 -9 سال بیشتر نداشتیم و من وسط دسته نوحه میخواندم. شام غریبان بود، بچههای محل (نازی آباد) هم بودند، به خودم آمدم دیدم جمعیت زیادی دورمان جمع شده است. آن زمان هیئت نداشتیم برای همین به برادرم گفتم برو یک جایی را پیدا کن، ما که نمیتوانیم توی خیابان باشیم! جالب این که کسی که در را به روی ما باز کرد و پذیرای هیئت ما شد، مادر حاج رحیم بود. چادرش را به دور کمرش بسته بود و تا شنید داریم میآییم، بساط پذیرایی را فراهم کرد و همه با شیر داغ پذیرایی شدیم. آن زمان فقط دو نوحه حضرت رقیه و حضرت ابوالفضل(ع) بلد بودم. آنها دل به نوحه داده بودند و خوب گوش میکردند. یادش بخیر، آن مادر الآن در قید حیات نیست.
انشاءالله که آن دنیا همنشین اولیاء باشند. درباره خود شعر بگویید.
ـ ان شاءالله. نمیدانم چه شد که با وجود مشغله کاری قبل از محرم، حسّم گرفته بود که یک شعر نیمایی هم برای این مادر شهید بگویم. جالب است بگویم روز دوم محرم این شعر را در دانشگاه خواندم؛ دکتر آلبویه، آقای مظفری، آقای خوشچشم و دیگر اساتید دانشگاه همگی نشسته بودند. آقای مظفری میگفت: «آپارتمانی 180 متری برای مادرم خریدهام اما نمیرود آنجا ساکن شود و میگوید: من کوچهای را که شهیدم در آن بوده و زندگی کرده است، رها نمیکنم.»
چروک دستهایم را به تسبیح نماز صبح بوسیدی/ نپرسیدی که با من چاک چاک زخمهای تو چهها کرده!
این شعر را برای ما هم میخوانید؟ البته اگر ممکن است با حس و حال خودتان، چون میخواهیم صدایتان را هم به مصاحبه الصاق کنیم.
ـ از این کوچه نخواهم رفت/ به نام تو سر این کوچه سر چشمه است/ شکیبایی چشمان مرا هر صبح میشوید/ سپیدهدم برایم باز، نان تازه آوردی تو با مایی!/ دل شب، نسخهام را چفیهات پیچید/ هوای تو دوباره از نفستنگی نجاتم داد/ سحرگاهان که از تکرار سرخ سرفهها خون گریه میکردم، برایم آب آوردی/ همین لیوان بالای سرم میگفت، با مایی!/ چروک دستهایم را به تسبیح نماز صبح بوسیدی/ نپرسیدی که با من چاک چاک زخمهای تو چهها کرده؟/ چه اسراری است که حتی در بهشت آسمانها هم/ نوازشهای مادر رنگ و بوی دیگری دارد؟!
البته این مرثیه برای اینکه از کارایی بیشتری برخوردار باشد، هنوز جای کار دارد. در واقع، شعر گفتن نیز دغدغه دیگری است که به نوبه خودش وقتگیر است.
منبع: فارس
کدخبرنگار:211001