28 مهر 1400 14 (ربیع الاول 1443 - 20 : 16
کد خبر : ۲۷۱۷۳
تاریخ انتشار : ۰۹ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۱۷:۱۱
۲۸ جمادي الثاني مصادف است به سپردن رسول خدا (ص) به حليمه سعديه. در اين روز حضرت عبدالمطلب (عليه السلام) نور چشم خود پيامبر (صلى الله عليه وآله) را در اطراف كعبه طواف داد و براى شير دادن به حليمه سعديه سپرد.
عقیق: شرح ماجراي سپردن رسول خدا(ص) به حليمه سعديه از اين قرار است كه: بزرگان قريش و اشراف مكه معمولا بچه ‏هاى نوزاد خود را براى شير دادن و بزرگ كردن به زنان قبايل باديه نشين مي‌‏سپردند.


گزارش اين واقعه بدون پيرايه از زبان حليمه چنين نقل شده است:
»
به سالي خشك كه هيچ چيز نبود به همراه شويَم حارث، روانه شهر مكه شديم زنان بني سعد جلو‌تر از ما نزد شيرخوارهاي­شان رفته بودند و كودكي را به دايگي پذيرفته بودند. من هم سراغ شيرخواره­اي را گرفتم مرا نزد عبدالمطلب راهنمايي كردند و گفتند: «او را نوزادي است كه نياز به دايه دارد» نزد او رفتم. علت اينكه او را به دايه ­گان ديگر نداده بودند اين بود كه نوزاد قريش، پستان هيچ يك از زنان شيرده را نمي‌­گرفت؛ با آمدن من كودك پستانم را گرفت و مكيد؛ در اين لحظه خاندان عبدالمطلب غرق در شادي شدند. عبدالمطلب رو به من كرده و گفت: «از كدام قبيله­‌اي؟» گفتم: «از بني ­سعد» گفت: «اسمت چيست؟» گفتم: «حليمه» عبدالمطلب از اسم و نام قبيله­‌ام بسيار شاد شد و گفت: «آفرين؛ دو ­خوي پسنديده و دو خصلت شايسته، يكي سعادت و خوشبختي و ديگري حلم و بردباري. آنگاه او را به صحرا بردم
حليمه از‌‌ همان لحظه كه آن نوزاد مبارك (ص) را تحويل گرفت، آثار خير و بركت از او نمايان گرديد و خشكسالي از سرزمين بني­ سعد رخت بر بست و....
پس از دو سال كه دوران شيرخوارگي پيامبر (ص) تمام شد، حليمه او را به مكه نزد مادرش آمنه آورد؛ ولي تمايل نداشت وي را به خانواده­اش بسپارد چرا كه باعث خير و بركت در زندگي­شان بود. آمنه (س) نيز به حليمه گفت: «من از وبا بر فرزندم بيمناكم او را ديگر بار به صحرا بازگردان» حضرت (ص) مدت پنج سال ديگر در باديه به سر برد تا اينكه حليمه او را به مكه آورد و به مادرش سپرد.

استمرار ارتباط پيامبر (ص) با حليمه سعديه
رسول­ خدا (ص) پيوسته روابط عاطفي خود را با حليمه سعديه حفظ كرده تا پايان عمر او، پيوسته برايش صله و لباس مي‌­فرستاد.
زماني كه پيامبراكرم (ص) با خديجه (س) ازدواج كردند، حليمه به مكه به حضور آن حضرت آمد و از قحطي و خشكسالي و هلاكت گوسفندان و چهارپايان شكايت كرد. پيامبر (ص) در اين مورد با خديجه (س) صحبت كردند كه به او كمك كند؛ خديجه چهل گوسفند و شتري راهوار كه براي سواري زن‌ها در كوچيدن تربيت شده بود به حليمه بخشيد و او به باديه برگشت.
بعد از رسالت پيامبراكرم (ص) نيز، حليمه نزد پيامبر (ص) مي‌­آمد و مورد احترام و تكريم رسول­ خدا (ص) قرار مي‌­گرفت حضرت (ص) رداي خود را به احترام او پهن مي‌­كردند و او را بر آن مي‌­ نشاند و حاجتش را بر آورده مي‌­كرد.
ابن­ سعد با اسنادش از محمد بن­ منكدر روايت مي‌­كند كه «زني از رسول خدا (ص) اجازه ورود گرفت اين زن پيامبر (ص) را شير داده بود همين­ كه او را آوردند رسول­ خدا (ص) برخاست و مادر مادر گويان رداي خويش را براي او گسترد كه روي آن بنشيند

ابي ­طفيل نيز روايتي را نقل كرده كه «رسول­ خدا (ص) در جعرانه بودند و بين مردم گوشت تقسيم مي‌­كردند من در آن زمان كودك بودم و گوشت ش‌تر حمل مي‌­كردم پس ديدم زني به سويش آمد پس چون نزديك شد پيامبر (ص) ردايش را براي او پهن كرد و آن زن بر آن نشست گفتم: او كيست؟ گفتند: مادر رضاعي­‌اش است

تصاوير ذيل قبر اين بانوي بزرگوار در قبرستان بقيع را به نمايش گذاشته است








گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: